ظهور جریان نومفهومگرایی در عرصۀ برنامۀ درسی محل بروز چرخش بزرگی در هویت این رشته شده است. کتاب «فهم برنامۀ درسی» تألیف ویلیام پاینار را شاید بتوان برجستهترین اثر در این زمینه دانست. در این کتاب، جریانهای اثرگذار حوزۀ برنامۀ درسی ماقبل نومفهومگرایی، از نوع سنتی و عمل زده معرفی شده و نویسنده بر این اعتقاد است که گفتمانهای جدید برنامۀ درسی را باید مورد توجه قرار داد. این نکته موجب میشود، نظریۀ جوزف شواب[1] نیز در گروه نظریههای سنتی ماقبل نومفهومگرایی متهم گردد. مقالۀ حاضر، با واکاوی نظریۀ شواب و مشخص کردن تمایزات آن از نظریۀ تایلر و نومفهومگرایی، قصد دارد تا نقدی بر این تفکر وارد آورد و با ترسیم نقش نظریۀ شواب در تاریخ تحولات رشتۀ برنامۀ درسی، تبیین جدیدی برای رشتۀ برنامۀ درسی به عنوان یک قلمرو عملی، ارائه کند.