جستجو در مقالات منتشر شده


285 نتیجه برای نوع مطالعه: پژوهشي

مهدیه میرزابیگی، ریحانه بحری،
دوره 12، شماره 1 - ( 3-1404 )
چکیده

هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی نقش انعطاف­پذیری شناختی و گشودگی به تجربه در پیش­بینی سطح سواد اطلاعاتی دانشجویان دانشگاه شیراز در سال تحصیلی 1401-1402 است.
روش پژوهش: روش پژوهش حاضر توصیفی-همبستگی، جامعه آماری پژوهش، تمامی دانشجویان دانشگاه شیراز در حدود 17000، نمونه پژوهش از طریق محاسبه فرمول کوکران، 375 نفر و روش نمونه‎گیری، در دسترس بود. ابزار پژوهش، سه پرسشنامه شامل پرسشنامه پنج عامل بزرگ شخصیت گلدبرگ  (1999)، پرسشنامه انعطاف­پذیری شناختی ساخته­شده توسط دنیس و وندروال  در سال 2010 و پرسشنامه سواد اطلاعاتی که با استفاده از پرسشنامه­های پژوهش سِنگ  و همکاران (2020)، پینتو  و همکاران (2020) و لی  و همکاران (2020) و براساس چارچوب سواد اطلاعاتی برای آموزش عالی (2016) تهیه‌شده، بود. برای تجزیه‌وتحلیل داده­ها از آزمون همبستگی پیرسون، رگرسیون خطی و رگرسیون گام‎به‎گام در نرم­افزار اس­پی­اس­اس استفاده شد.
یافته­های پژوهش: یافته­ها نشان داد، در آزمون رگرسیون خطی، انعطاف­پذیری شناختی، ۳۶٫۸ درصد و گشودگی به تجربه، ۴۹٫۶ درصد از واریانس سواد اطلاعاتی را تبیین کرد. در آزمون رگرسیون به روش گام­به­­گام، در گام اول، مؤلفه گشودگی به تجربه به‌تنهایی میزان ۵۰٫۹ درصد و در گام دوم، متغیر گشودگی به تجربه در حدود ۴۳٫۱ درصد واریانس سطح سواد اطلاعاتی و سپس، انعطاف­پذیری شناختی ۱۹٫۵ درصد واریانس سطح سواد اطلاعاتی را تبیین کرد ( 000/0 p=). همچنین، درمجموع دو متغیرِ گشودگی به تجربه و انعطاف­پذیری شناختی ۶۲٫۶ درصد واریانس سواد اطلاعاتی را تبیین کردند.
نتیجه‎گیری: نتایج پژوهش نشان داد، متغیر گشودگی به تجربه (به میزان بیشتر) و انعطاف­پذیری شناختی توانستند پیش­بینی­کننده میزان سواد اطلاعاتی آزمودنی­ها باشند؛ بنابراین، نتایج پژوهش می‎تواند، سبب آگاهی پژوهشگران از ویژگی­های شناختی تأثیرگذار بر سواد اطلاعاتی و همین‌طور، اندیشیدن راه‌حل‌هایی برای کمک به دانشجویان برای ارتقای سواد اطلاعاتی آنان و کمک به مشکلات احتمالی مرتبط با کمبود سواد اطلاعاتی‌شان شود.

سهیلا شیرژیان، سید مهدی میرمهدی،
دوره 12، شماره 1 - ( 3-1404 )
چکیده

هدف: چت‌بات‌ها به‌عنوان یکی از دستاوردهای هوش مصنوعی، توانسته‌اند شیوه ارائه خدمات مشتری را دگرگون سازند. با گسترش این فناوری در سازمان‌ها، شناخت عواملی که بر قصد استفاده مشتریان از چت‌بات‌های هوشمند تأثیرگذارند، به ضرورتی اجتناب‌ناپذیر تبدیل‌شده است. پژوهش حاضر با رویکرد مدل‌های پذیرش فناوری، در پی تبیین عوامل مؤثر بر تمایل مشتریان به استفاده از چت‌بات‌ها در تعاملات خدماتی است.
روش پژوهش: این پژوهش از نوع کمی، کاربردی و به روش توصیفیپیمایشی انجام‌شده است. در این پژوهش، جامعه آماری شامل کلیه افرادی است که به‌عنوان مشتری، تجربه استفاده از خدمات چت‌بات‌های مبتنی بر هوش مصنوعی را داشته‌اند. نمونه آماری این تحقیق شامل ۲۳۰ نفر از این افراد است. به‌منظور تحلیل داده‌های گردآوری‌شده، پس از تأیید شاخص‌های اندازه‌گیری، مدل ساختاری پژوهش، با بهره‌گیری از نرم‌افزار SmartPLS ارائه و آزمون شده است.
یافته‌ها: این تحقیق به بررسی درک چگونگی و چرایی تصمیم کاربران برای استفاده از چت‌بات‌های مبتنی بر هوش مصنوعی پرداخت. بر اساس اهداف تحقیق، 9 فرضیه به‌منظور بررسی و ارزیابی تعریف و طراحی شد و از میان 9 فرضیه مطرح‌شده، 7 فرضیه تأیید و 2 فرضیه رد شد.
نتیجه‌گیری: با ادغام ربات‌های چت در فرایندهای تجاری، سازمان‌ها می‌توانند کانالی نوآورانه برای ارتباط با مشتریان ایجاد کنند. چت‌بات‌ها به دلیل ارتباط مستقیم با کاربران و نقش آن‌ها در تسهیل فرایندهای مختلف، نیازمند طراحی با دقت و توجه به اصول کاربردپذیری هستند. یک چت‌بات کاربرپسند نه‌تنها موجب افزایش رضایت کاربران بلکه به پذیرش بیشتر این فناوری‌ها در میان عموم مردم کمک کند.

علی ساعتچی، حدیثه قنبری، انیس میری،
دوره 12، شماره 1 - ( 3-1404 )
چکیده

هدف: افزایش کمی و کیفی کتابخانههای دیجیتال، پدیده‌ای است که در پاسخ به نیاز روزافزون جامعه در جهت دستیابی به اطلاعات به وجود آمده است. این مقاله با هدف این مقاله شناسایی عوامل مؤثر در کاربرد قوانین حق مؤلف در کتابخانه‌های دیجیتال تدوین‌شده است.
روش‌شناسی: پژوهش حاضر،  ازنظر هدف کاربردی و نوع جمع‌آوری دادهها، کیفی  و از نوع روش فراترکیب انجام شد. همچنین ابزار گردآوری دادهها و اطلاعات، مقالات علمی پژوهشی منتشرشده در نشریات معتبر فارسی و انگلیسی در12سال اخیر بود. از 342 مقاله استخراج‌شده طی مراحل فراترکیب، 58 مقاله با استفاده از کلیدواژه‌های فارسی  حق مؤلف، مالکیت فکری، کتابخانه دیجیتال و کلیدواژه‌های انگلیسی Copyright,intellectual property,digital libraries در پایگاههای اطلاعاتی نورمگز، مگیران،SID Science Direct, Emerald, Springer EBSCO, SEVIER, Wiley انتخاب گردید. در این پژوهش ابتدا برای تمام عوامل استخراج‌شده از مطالعات پیشین، کدی در نظر گرفته و سپس با در نظر گرفتن مفهوم هر یک از کدها، در یک مفهوم مشابه دسته‌‌بندی شدند.‌ برای کنترل کدها و مقوله‌های استخراجی از دو کدگذار استفاده شد و شاخص موردنظر در این زمینه، شاخص «کاپا»ست.
یافته‌ها:  بر اساس تحلیل‌های صورت‌گرفته به‌ کمک روش تحلیل محتوا، درمجموع، تعداد 8 مقوله اصلی (سیاست‌گذاری ، ماهیت محتوا، توسعه فناوری، حمایت از استفاده‌کنندگان، حمایت از پدیدآورندگان، تولیدکنندگان محتوا، ماهیت استفاده، فرهنگ‌سازی ) و 18مقوله فرعی برای حق مؤلف در کتابخانه دیجیتال کشف و استخراج شد. برای رتبه‌بندی عوامل از آزمون فریدمن استفاده شد.  نتایج آزمون نشان داد؛ در این آزمون بیشترین مقدار میانگین 12/84است، بدین ترتیب عامل «توسعه فناوری‌ها» از بالاترین  درجه اهمیت و رتبه اول برخوردار است. همچنین عوامل «ماهیت استفاده » و «حمایت از پدیدآورندگان » به‌عنوان رتبه دوم و سوم اهمیت قرار دارند. از طرف دیگر عوامل «ماهیت محتوا»، «تولیدکنندگان محتوا» و «حمایت از استفاده‌کنندگان» به ترتیب از کمترین درجه اهمیت برخوردار هستند.
 نتیجه‌گیری: این پژوهش نشان می‌دهد، قوانین حق مؤلف در  کتابخانه‌های دیجیتال با کتابخانه‌های سنتی تفاوت زیادی دارند. بر اساس  نتایج پژوهش، کتابخانه‌های دیجیتال برای ارائه خدمات به کاربران خود باید نیازمندنگرشی ژرف‌‌تر درزمینه قوانین حق مؤلف باهدف رعایت حقوق تولیدکنندگان  و استفاده‌کنندگان منابع اطلاعاتی هستند.

رحمان معرفت، محمود سنگری،
دوره 12، شماره 1 - ( 3-1404 )
چکیده

زمینه و هدف: پژوهش حاضر با هدف شناسایی روش‌های اعتباریابی منابع در بین دانشجویان علوم ورزشی دانشگاه بیرجند اجرا شد.
روش پژوهش: پژوهش حاضر، با روش گراندد تئوری و با رویکرد کیفی انجام گرفته است. جامعۀ آماری پژوهش شامل دانشجویان علوم ورزشی دانشگاه بیرجند و شامل67 نفر بودند. گردآوری داده‌ها با کمک مصاحبۀ نیمه‌ساختاریافته انجام شد. فرآیند انجام مصاحبه‌ها تا رسیدن به نقطه اشباع ادامه پیدا کرد. از مصاحبه شانزدهم تا بیستم داده‌های بدست آمده تکراری بود بر همین اساس پژوهشگران اقدام به توقف گردآوری داده‌ها نمودند. تحلیل همزمان داده‌های گردآوری شده با استفاده از کدگذاری با کمک نرم افزار مکس کیودا نسخه 2020 انجام شد. برای تعیین اعتبار پژوهش از روش بررسی به‌وسیله اعضاء استفاده شد که برای این منظور بعد از کدگذاری اولیه، کدها و مقوله‌ها برای دست‌کم 10 نفر از مصاحبه‌شوندگان ارسال شد و مورد تأیید آن‌ها قرار گرفت. در پژوهش حاضر، رهیافت ساختگرایانه در گراندد تئوری مبنای کار قرار گرفته است، بنابراین مدل پارادایمی ارائه نشد.
یافته­‌های پژوهش: در کدگذاری محوری داده‌ها، در مجموع شش چالش اصلی مرتبط با اعتباریابی دانشجویان علوم ورزشی حاضر در مصاحبه‌ها همچون عدم آشنایی با بررسی تخلفات پژوهشی، عدم آشنایی با سرقت علمی، عدم آشنایی با نرم‌افزارهای سرقت علمی و غیره بدست آمد. همچنین 15 کد محوری مرتبط با پرسش دوم پژوهش، چگونگی اعتباریابی دانشجویان علوم ورزشی بدست آمد. 
نتیجه‌گیری: به نظر می‌رسد آموزش شیوه اعتباریابی منابع به دانشجویان علوم ورزشی حاضر در پژوهش احساس می‌شود و آموزش آنان می‌تواند چالش‌های اعتباریابی منابع را در بین دانشجویان کمتر نماید و شیوه اعتباریابی منابع آنان را بهبود بخشد.
 

محمد مرادی، سمیرا دانیالی،
دوره 12، شماره 1 - ( 3-1404 )
چکیده

زمینه و هدف: دانشگاه‌ها هر نیم‌سال تحصیلی به‌منظور آگاهی از تحقق استانداردهای کیفیت، به ارزیابی کیفیت آموزشی استادان بر اساس شاخص‌های ارزشیابی تعیین‌شده توسط وزارت علوم می‌پردازند. اما هیچ‌گاه بررسی نشده است که کدام‌یک از شاخص‌های تعیین‌شده، تأثیر بیشتری برافزایش تعامل دانشجو با استاد و محتوای دروس و درنتیجه افزایش یادگیری و بازدهی دانشجویان داشته است. همچنین، روش‌هایی مانند تکنیک‌های تصمیم‌گیری چندشاخصه (MADM) تنها نظرات خبرگان را برای هر یک از شاخص‌های ارزشیابی می‌سنجند که ممکن است با واقعیت در تناقض باشد. لذا هدف این پژوهش ارائه الگویی به‌منظور افزایش تعامل دانشجویان با استادان و محتوای دروس بر اساس تکنیک‌های داده‌کاوی است.
روش پژوهش: به‌منظور بررسی اهمیت هر شاخص ارزشیابی در افزایش تعامل دانشجویان با استادان و محتوای دروس، از تکنیک‌های داده‌کاوی و مدل رگرسیون استفاده‌شده است. همچنین به ارائه مدل طبقه‌بندی درخت تصمیم به‌منظور پیش‌بینی وضعیت تحصیلی دانشجویان بر اساس ویژگی‌های یک استاد پرداخته‌شده است.
یافته‌ها: بر اساس نتایج بدست آمده، شاخص ارزشیابی «داشتن طرح درس مناسب و جامعیت و پیوستگی در ارائه مطالب» با ضریب 28.907 بیشترین تأثیر را در افزایش تعامل دانشجویان با استادان و محتوای دروس و درنتیجه افزایش میانگین نمرات دانشجویان داشته است. شاخص ارزشیابی «آداب و رفتار اجتماعی با دانشجویان و احترام متقابل» با ضریب 12.069 دومین عامل تأثیرگذار بوده است. همچنین شاخص ارزشیابی «مدیریت نظم و زمان کلاس» با ضریب 11.597 سومین عامل تأثیرگذار است.
نتیجه‌گیری: میزان اهمیت بدست آمده برای هر شاخص ارزشیابی و مدل طبقه‌بندی ایجادشده می‌تواند به استادان و مدیران آموزشی به‌منظور تعیین شیوه تدریس و مدیریت کلاس در جهت افزایش تعامل دانشجویان با استادان و محتوای دروس و درنتیجه افزایش بازدهی و میانگین نمرات آن‌ها کمک کند.


صفحه 15 از 15    
...
15
بعدی
آخرین
 

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به تعامل انسان و اطلاعات می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Human Information Interaction

Designed & Developed by : Yektaweb