5 نتیجه برای حوزه آبخیز
عطااله کاویان، عطا صفری،
دوره 13، شماره 30 - ( 9-1392 )
چکیده
در این تحقیق، 10 مدل PSIAC، MPSIAC، EPM، Fournier، Douglas، Musgrave، Stehlik، Kirkby، Geomorphology و Hydrophysical با هدف تعیین مناسبترین مدل برای برآورد فرسایش و رسوب در حوزه آبخیز بابلرود مازندران مورد بررسی قرار گرفتند. به منظور ارزیابی مدلهای مورد استفاده و تعیین مدل مناسب، از دادههای مشاهدهای و اندازهگیری شده رسوب (آمار 43 ساله ایستگاه قران تالار) استفاده گردید. روشهای آماری مورد استفاده در این تحقیق جهت ارزیابی نتایج، شامل آزمون t جفتی، ضریب همبستگی (R)، اختلاف نسبی، BIAS، RE و RMSEمیباشد. نتایج نشان داد که در سطح اطمینان 95%، اختلاف معنیداری بین دادههای مشاهدهای و نتایج مدل MPSIAC وجود نداشته و همچنین مدل مذکور با مقادیر اختلاف نسبی، BIAS، RE و RMSEبه ترتیب93/7، 013/0، 35/7 و 63/8، باضریب همبستگی 86/0 مناسبترین مدل برای برآورد رسوبدهی در حوزه آبخیز بابلرود شناخته شد. پس از مدل MPSIAC، مدل Geomorphologyبا مقادیر اختلاف نسبی، ضریب همبستگی، BIAS، RE و RMSEبه ترتیب98/10، 78/0، 02/0، 34/12 و 95/11 و نیز عدم اختلاف معنیدار در سطح اطمینان 95%، مدلی مناسب تشخیص داده شد.
مجید خزایی، محمدرضا میرزایی،
دوره 14، شماره 34 - ( 9-1393 )
چکیده
دادههای اقلیمی دارای خود همبستگی، اثر فصل، روند و ویژگی تصادفی می باشند، در نتیجه از مفاهیم سریهای زمانی در پیشبینی متغیرهای اقلیمی استفاده می شود. هدف این مقاله پیش بینی متغیرهای اقلیمی به کمک تحلیل سری های زمانی حوضه آبخیز زهره می باشد. درگام اول اقدام به بررسی آزمونهای کلموگراف-اسمیرنوف و من-کندال برای تعیین نرمالیته و تعیین روند گردید. نتایج آنالیز روند من-کندال نشاندهنده روند معنیدار متغیر دبی بوده است (05/0>P)، درحالیکه متغیرهای دیگر فاقد روند معنیدار بوده است (05/0P>). همچنین متغیرهای بارش، دبی و تبخیر دارای روند نزولی (0>Z) و دما دارای روند صعودی بوده است (0Z>). در گام بعد اقدام به ایستا نمودن دادهها گردید که با استفاده از عملگر تفاضل؛ دادههای ناایستا بعد از انجام یک مرحله تفاضل گیری ایستا گردیدند (1d=). به کمک شکلهای خود همبستگی و خود همبستگی جزئی یک مدل سری زمانی مناسب شناسایی گردید. حدود تغییرات مرتبههای اتورگرسیو و میانگین متحرک مدلها تا حداقل صفر و حداکثر 2 تعیین و به وسیله معیار آکائیک مناسبترین مدلها استخراج گردید و معنیداری پارامترها به وسیله روش حداکثر درست نمایی تأیید شد (05/0>P). اعتبارسنجی مدلها، توسط معیارهای مختلف حاکی از دقت و صحت مدل آریمای فصلی (ساریما) برای متغیر دما و تبخیر (98/0R=) است. نتایج مدلها در مقیاس ماهانه بهتر از مقیاس فصلی بوده است.
معصومه درمانی، محمد نهتانی، هایده ارا، علی گلکاریان، سلمان شریف آذری،
دوره 18، شماره 51 - ( 4-1397 )
چکیده
فرآیندهای فرسایش و انتقال رسوب در رودخانه یکی از مهمترین و پیچیدهترین موضوعات مهندسی رودخانه میباشد. این فرایند اثرات ویژهای روی شاخصهای کیفی آب، کنش کف بستر و تخریب کنارههای رودخانه داشته و همچنین خسارت زیادی به طرحهای عمرانی وارد میکنند. عدم تداوم نمونه برداری و اندازهگیری رسوب در بسیاری از ایستگاههای موجود و همچنین نبود آمار دقیقی از میزان رسوب در بسیاری از رودخانههای کشور از یک سو و اختلاف شرایط آب و هوایی، هیدرولوژیکی و توپوگرافی از سوی دیگر تهیه و واسنجی مدلهای فرسایش و رسوب در نقاط مختلف را با مشکل مواجه ساخته است و نیاز به سرمایه مالی، زمانی دارد، اما الگوریتم بهینهسازی تکاملی قادر به حل این مشکلات نسبت به روش ریاضی و تجربی است. هدف از انجام تحقیق حاضر تعیین بهترین الگوریتم تکاملی است با انتخاب الگوریتم بهینه سازی عنکبوت میتوان دست به آموزش جدید زده و بهترین الگوی تکاملی را برای ایستگاه هیدرومتری و باران سنجی حوزه آبخیز کارده تعیین کرد و کارآیی شبکه پرسپترون و الگوریتم تکاملی حوزه آبخیز سد کارده برای دوره آماری 24 ساله را بررسی کرد. در خاتمه نتایج ثابت کرد الگوریتم بهینهسازی عنکبوت اجتماعی نتایج بهتری در پیشبینی بارمعلق حوزه آبخیز کارده دارد.
پرویز ضیائیان فیروز آبادی، ایوب بدراق نژاد، رضا سارلی، محبوب بابایی،
دوره 20، شماره 57 - ( 4-1399 )
چکیده
پخش سیلاب یکی از راهکارهای مدیریت منابع آب در مناطق خشک و نیمهخشک است. همچنین در کاهش خسارات ناشی از سیل، افزایش حجم سفره آب زیر زمینی، احیاء مراتع و بیابان زدایی موثر است. پخش سیلاب بر آبخوان یک روش ساده برای استحصال سیلابهای حامل از رسوبات است.که در بیشتر نقاط کشور از دسترس خارج میشوند. درحالیکه به نظر میرسد سیلابها دارای مواد غنی بوده و میتوانند در حاصلخیزی مخروطافکنه و دشتهای سیلابی متشکل از رسوبات دانهدرشت مؤثر واقع شده و بهرهبرداری اقتصادی از آنها را امکانپذیر سازد. بدین منظور استفاده از اطلاعات ماهوارهای و تکنیک GIS سرعت و دقت دستیابی به این مناطق را زیادتر میکند. ازاینرو شناسایی مناطق سیلخیز و بخش سیلاب در اراضی مستعد پاییندست حوضه بیرجند باعث کمک به تغذیه محیط حوضه آبخیز میشود. هدف پژوهش حاضر شناسایی مناطق مستعد پخش سیلاب از منظر سازندهای زمینشناسی است. تمامی فرایندها و تجزیه و تحلیل دادهها در محیط GIS به کمک سه روش saw AHP و منطق بولین برای وزندار کردن و تلفیق لایههایی همچون(شیب،فرسایش،کاربری اراضی،شبکه آبراهه،خاک،پراکنش گسل،واحد زمین شناسی،سطح آبهای زیرزمینی،تصاویر ماهوارهای) استفاده گردید. و مناطق پر مخاطره آن مشخص شد. با توجه به نقشه نهایی بدست آمده 2765 هکتار از مساحت تعیین شده در حوضه آبخیز بیرجند در اولویت اول(مناسب برای پخش سیلاب) و19452 هکتار در اولویت دوم(نامناسب برای پخش سیلاب) قرار گرفت. بهترین روشی که توانست، ارزیابی و نتیجهگیری بهتری را در این مورد ارائه دهد، روش منطق بولین در مکانیابی بخش سیلاب بود.
خدیجه حاجی، اباذر اسمعلی عوری، رئوف مصطفی زاده، حبیب نظرنژاد،
دوره 22، شماره 66 - ( 7-1401 )
چکیده
بر اثر فعالیتهای انسانی و پدیدههای طبیعی چهره زمین همواره دستخوش تغییر میباشد. بنابراین برای مدیریت بهینه مناطق طبیعی آگاهی از نسبت تغییرات پوشش/کاربری اراضی از ضروریات محسوب میشود. از این رو استخراج نقشههای کاربری اراضی بهعنوان مهمترین هدف در مدیریت پایگاه منابع طبیعی میتوانند مورد توجه قرار گیرند. پژوهش حاضر با هدف ارزیابی تغییرات پوشش/کاربری اراضی حوزه آبخیز روضهچای ارومیه در سالهای 1985 تا 2015 از تصاویر ماهوارهای لندست 5 و 7 و سنجندههای TM و ETM+ بهصورت نظارت شده به روش طبقهبندی شیءگرا برای سالهای 1985 و 2000 انجام شد. همچنین برای نقشه کاربری اراضی اخذ شده سال 2015 از سازمان جغرافیایی، استفاده شده است. لذا پس از انجام تصحیحات مورد نیاز در مرحله پیشپردازش، با طبقهبندی شیءگرا نقشه ارزیابی تغییرات تهیه شد. نتایج بهدست آمده نشان داد که سطح مراتع در بازه زمانی 30 سال بیشترین درصد کاربری را در بین تمام کاربریها بهخود اختصاص داده است، ولی در فاصله سالهای 1985 تا 2000 و 2000 تا 2015 سطح مراتع دارای روند کاهشی بود که بیانگر روند تخریب در منطقه از طریق جایگزین شدن مراتع متوسط- فقیر و مرتع خوب توسط کاربری زراعت دیم است. براساس ماتریس تغییرات میتوان گفت که بیشترین تغییرات افزایشی در سال 1985 تا 2000 مربوط به اراضی تبدیل یافته به زراعت دیم میباشد که افزایش سطح زراعت دیم احتمالاً بهدلیل شخم مراتع متوسط و فقیر بود در حالیکه در سال 2000 تا 2015 هم بیشترین تغییرات افزایشی باغ ناشی از زراعت آبی است. بنابراین صحت کل برای سالهای 1985، 2000 و 2015 بهترتیب برابر با 97، 90 و 96 ٪ و شاخص کاپا هم بهترتیب برابر با 91، 84 و 94 ٪ بود که نشاندهنده صحت بالای روش شیءگرا در طبقهبندی است.