رودخانههای بینالمللی در قالب مرز یا گذر از مرزهای ملی، بخش مهمی از روابط بینالملل را به خود معطوف داشتهاند. به ویژه اینکه، نزدیک به نیمی از جمعیت جهان در داخل حوضه این رودها، و بیش از۹۰ درصد در درون کشورهای دارنده این حوضهها، سکنا دارند. وضعیتی که با ایجاد رابطه انکارناپذیر وابستگی متقابل، منابع آب را به یک مسئله حیاتی برای این کشورها مبدل کرده است. بدین ترتیب همان طور که جمعیت و اقتصاد رشد میکنند و منابع آب ملی برای رشد و توسعه بیشتر مورد بهرهبرداری قرار میگیرند، کنش و واکنش دولتها برای سهم بیشتر از این منابع فراملی فزونی میگیرد. در این رابطه، گونه برهم کنش دولتها در بهرهبرداری از این منابع مشترک، طیف گستردهای از همکاری تا تنش و جنگ را در بر میگیرد. در برخی از مناطق جهان منابع آبی مشترک در قالب رودها در نقش عامل پیوند ملتها و دولتها عمل کردهاند. به شکلی که کشورهای ذینفع، مسیر همکاری و همگرایی در پیش گرفته و گامهای مهمی را در توسعه منطقه در قالب مدیریت بهینه بر منابع آبی مشترک برداشتهاند. به عبارتی هرچند دستیابی به همکاریهای بینالمللی راهی دراز، دیرپا و پیچیده است، اما همیشه راههای بسیاری برای دنبال شدن، قدمهای زیادی برای برداشتن و گزینههای مختلفی برای بررسی و انتخاب وجود دارند. پژوهش حاضر در قالب روششناسی توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای با بررسی وضعیت عملی دستیابی به همکاری در بخشی از رودخانه دانوب به عنوان یک الگو، به این نتیجه رسید که همکاری منحصر به توافقهای آبی نبوده و عواملی همچون نگرانیهای زیستمحیطی، امنیت منطقهای، منافع منطقهای(مانند پیوستن به سازمانها و اتحادیهها)، میانجیگری (دولتها، سازمانها و نهادهای بینالمللی) و... در این فرایند موثر هستند.