کاربران عمومی فقط به فهرست مقالات منتشر شده دسترسی دارند.
7 نتیجه برای موضوع مقاله:
اسماعیل صادقی، اشرف خسروی، محمود آقاخانی بیژنی،
دوره 6، شماره 16 - ( 2-1390 )
چکیده
داستان رفتن کیکاووس به مازندران ساختاری سه قسمتی شامل: شروع، میانه و پایان دارد. داستان با حادثه شروع میشود و شخصیت اصلی داستان (رستم) را به خواننده معرفی میکند. انتخاب راه کوتاه، که نقطه عطف داستان است، مقدمه را به میانه ربط میدهد و بعد از وقوع این حادثه، حوادث یکی پس از دیگری به صورت زنجیروار به وجود میآیند و براساس زمان خطی داستان گسترش مییابند. در میانه داستان شخصیت (رستم) آزمایش میشود (امتحان پس میدهد). داستان توالی زنجیرهای دارد و حوادث به نقطه اوج، که نقطه عطف دوم داستان است، ختم میشود. این نقطه داستان را وارد پایان میکند و سرنوشت شخصیت (رستم) را نیز مشخص میکند. رستم (قهرمان داستان) برای رسیدن به هدف خود (آزادکردن کیکاووس از بند دیو سپید) باید از سیستان به سمت مازندران سفر کند. نیروی اعزامکننده وی زال است. او با یاری نیروهای یاریدهنده (خدا، اسب، اولاد و میش فربه) سرانجام از مراحل دشوار سفر عبور میکند و میثاقش را به انجام میرساند. داستان پیرنگی بسته و نتیجه قطعی دارد و از روابط علت و معلول تبعیت میکند.
محسن محمدی فشارکی، فضلالله خدادادی، یوسف افشارنیا،
دوره 6، شماره 17 - ( 2-1392 )
چکیده
سابقه گروتسک در غرب، بهعنوان سبکی هنری، دستکم به ابتدای دوره مسیحیت در فرهنگ رومی برمیگردد؛ آن هنگام که در یک نقاشی واحد، انسان، حیوان و گیاه را با هم میآمیختند. درواقع گروتسک تجلّی این دنیای پریشان و ازخودبیگانه است، یعنی دیدن صحنههای آشنای جهان با دیدی که آن را عجیب جلوه دهد، بهطوریکه مضحک و ترسناک نیز باشد یا اینکه هر دو کیفیت را همزمان در نظر مخاطب پدید آورد. این کلمه در زبان فارسی به معانی مختلفی چون، مضحکه، مسخره، خندهآور، نابههنجار، عجیب و غریب، نامعقول و ناساز است. یکی از قالبهایی که گروتسک در آن به کار رفته، داستان است. پژوهش حاضر به شیوه توصیفیـ تحلیلی و با بهرهگیری از روش کتابخانهای به بررسی و تحلیل عناصر ساختاری گروتسک در برخی داستانهای ایرانی و خارجی میپردازد. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد داستانهای گروتسک به دو دسته: الف) داستانهای گروتسک با محتوای خنده و ترس؛ ب) داستانهای گروتسک با محتوای وحشت و تنفّر تقسیم میشود. داستانهای گروتسک در ادبیات داستانی فارسی با ادبیات غرب بهلحاظ ساختار متفاوت است. در داستانهای فارسی فضاسازی و اتفاقات کلی است که درقالب داستان تشکیل فضای گروتسکی میدهد، درحالیکه در ادبیات غرب یک صحنه آنی و گذرا باعث ایجاد فضای گروتسک میشود.
وحیده نوروززاده چگینی، الهام مریمی،
دوره 6، شماره 17 - ( 2-1392 )
چکیده
محمدتقی بهار و حافظ ابراهیم از معروفترین شاعران ایران و مصر هستند که کمتر کسی با اشعار آنها ناآشناست. شاعرانی مردمی که دل در گرو وطن داشتند و هدفشان آزادی و سربلندی میهنشان بود. آنها از اینکه کشورشان را در دست استبداد و حکومتهای بیگانه میدیدند، دلشان به درد میآمد و سعی میکردند با حداکثر توانایی خود، درد دل خود را با زبان شعر به گوش خاص و عام برسانند. با توجه به وطنپرستی بهار و حافظ ابراهیم، در این مقاله کوشیدیم که درکنار بیان مختصری از زندگی و سبک شعری این دو شاعر، درونمایه وطن و ملیگرایی را از خلال اشعارشان بیابیم و با مقایسه دیدگاههای آن دو نشان دهیم که شاعران مردمی با هر زبان و دین و فرهنگی که باشند، باز هم در عشق به وطن و بیزاری از تسلط بیگانه همدل و همزبان هستند.
بتول حیدری، اسحق طغیانی، سیدمهدی نوریان،
دوره 8، شماره 19 - ( 2-1400 )
چکیده
ویس و رامین، سروده فخرالدین اسعد گرگانی، از نخستین داستانهای منظوم عاشقانه ادبیات فارسی است که در تاریخ ادبیات فارسی، از نظرگاه اخلاقی، مطرود شناخته شده است؛ زیرا نخستین داستان خیانت به پیوند زناشویی در ایران باستانی و اسلامی است، اما صرفنظر از محتوای آن، نمیتوان منکر ارزشهای ادبی، اجتماعی، فرهنگی و خاصبودن آن در میان آثار کهن ادبیات فارسی شد. اگرچه در این منظومه مطالبی خلاف اخلاق آمده است، اما عملکردهای ضداخلاقی شخصیتهای داستان عللی دارد که توجه به آنها برای تحلیل منظومه از منظر نقد اخلاقی ضروری است. این نکات شامل شناخت شاعر و جامعه، معتقدات دینی مؤثر بر عملکرد شخصیتها و شناخت چهارضلع اصلی مفاهیم منظومه: «خوشباشی»، «تقدیرگرایی»، «تقابل پیری و جوانی» و «عشق» است. میتوان منظومه ویس و رامین را از لحاظ ادبی نمونهای از مکتب هنر برای هنر و از لحاظ اخلاقی، نمونهای از نسبیت اخلاق شخصیتهای داستان دانست.
افسانه سعادتی جبلی، صفورا سعادتی جبلی، محسن محمدی فشارکی،
دوره 8، شماره 20 - ( 5-1400 )
چکیده
گیاهان در ذهن معنیآفرین مولوی از جایگاهی مهم برخوردارند و روایتهایی که بهکمک معارف گیاهی در مثنوی طرح شده، راهبرد تربیتی تازهای را شامل شده است که مولانا آن را برای تزکیه خود و مخاطبان در پیش گرفته است. در این جستار، که بهشیوه تحلیلی-توصیفی انجام شده است، مباحث و معارف نباتی از هر شش دفتر مثنوی استخراج و در مرحله بعد، دادهها به دو بخش فیزیکی (مادی) و متافیزیکی (غیرمادی) تقسیم شده است: نحوه مواجهه مولانا با گیاهان در این دو بخش، توصیفی، گاه مادی و صوری و منطبق بر دانستههای دانش کشاورزی امروز و گاه ابزاری در خدمت تعالیم معنوی است. این پژوهش، ازیکسو، گفتمان عرفانی مولوی را در زمینه نباتات بهمثابه مظهر تجلی خداوند و ازسویدیگر، ذوق شاعر را در استفاده از صنایع ادبی در زیباسازی و رسایی کلام نشان میدهد.
آشنایی مولوی با نام و شکل ظاهری گیاهان و خواص دارویی و درمانی آنها؛ انواع مختلف میوهها، غلات، سبزیها و حبوبات؛ اصطلاحات باغداری و طرز باغبانی؛ رسوم کشت و کوددهی، این گمان را تقویت میکند که او به کتابهای دایرهالمعارفی نظیر بندهشن، الأبنیه عن حقایق الأدویه و... دسترسی داشته و احتمالاً آنها را مطالعه کرده است. ازجمله عواملی که میتواند ژرفساختی برای وفور این اصطلاحات در نظر گرفته شود، طبیعتگرایی مولوی و موقعیت جغرافیایی محل زندگی او و تأثیر آموزههای معنوی پدرش بهاءالدین است.
علی جلالی، بتول حیدری،
دوره 8، شماره 21 - ( 7-1400 )
چکیده
حدود و ثغور برخی لغات و تعبیرات در متون پیشینیان، درعین کثرت استعمال و با وجود اهتمام لغتنویسان، چنانکه باید تعیین و ضبط نشده است. ازجمله این لغات «عنبر» است که لغویان جز اطلاعات اندک درباب آن چیزی بهدست ندادهاند و خصایص و کاربردهای دیرین آن بر خواننده متون کهن مجهول است. معمولاً، عنبر را به بوی خوش و برخی کاربردهای تزئینی و دارویی آن میشناسند، حالآنکه سیری کوتاه در متون نظم و نثر عربی و فارسی نشان میدهد که این ماده، بیشازحد تصور، در زندگی پیشینیان کاربرد داشته و دستمایه مضمونسازیهای متعدد شاعران و نویسندگان نیز شده است. در این نوشتار، متون ادبی، تفسیری، تاریخی، علمی و... در نظم و نثر عربی و فارسی از قرون آغازین اسلام تا عهد صفوی در حد لزوم بررسی شده و شواهد کاربرد این لغت جمعآوری و تحلیل شده است. نظریات مختلف درباب معادن عنبر و چگونگی ایجاد آنها، انواع عنبر و بهترین نوع آن، چگونگی استفاده از عنبر، کاربردهای مختلف عنبر، استفاده از عنبر در نامها و نیز احکام فقهی عنبر ازجمله مباحث این نوشتار است.
محمود افروز،
دوره 8، شماره 22 - ( 12-1400 )
چکیده
مقاله حاضر با هدف بررسی نقش دو عنصر پیرامکانی «ترجمه» و «مذهب» در ظهور آثار عرفانی تطبیقپذیر، به تحلیل تطبیقی رمان انگلیسی سیر و سلوک زائر و رمان پارسی از عین تا قاف پرداخته است. قهرمان رمان تمثیلی پارسی فردی به نام «پارسا مسافر» است که در چهلسالگی سلوک معنوی خود را آغاز میکند. در این رمان بیش از هفتاد تلمیح به آیات نورانی قرآن کریم وجود دارد. قهرمان رمان انگلیسی نیز سالِکی به نام ترسا است که از شهر و دیار و اهل و عیال خود دل برمیدارد و راهیِ سفری پرمخاطره به شهر آسمانی میشود. در رمان مزبور اشارات فراوانی به انجیل شده است. در این مقاله، از هفت وادی سلوک عطار برای تطبیق مراحل سلوک ترسا و پارسا استفاده شده است. طبق یافتههای تحقیق، دلیل عمده شباهتهای میان مراحل سلوک را میتوان تأثیر ناخودآگاه ترجمه سیر و سلوک زائر بر نویسنده داستان از عین تا قاف و نیز پیشزمینه مذهبی هردو اثر دانست.