نسبت میان روایت و تاریخ بهاعتبارِ نزدیکی دو واژه «هیستوری» و «استوری»، از دیرباز محل پرسش بوده است: تاریخ تا چه اندازه روایت است و روایت تا چه اندازه میتواند تاریخی باشد؟ آیا روایت بهتمامی از حقیقت عاری است و تاریخ با حقیقت نسبتی مستقیم دارد، چندانکه اگر تاریخ از حقیقت خالی شود، اعتبار خود را از دست میدهد و حقیقت اگر در تاریخ ثبت نشود، دیگر حقیقت نخواهد بود؟ روایت تاریخی چه فرقی با تاریخ روایی دارد؟ اصولاً، روایت داستانی چه تفاوتی با روایت غیرداستانی و/یا تاریخی دارد؟ نسبت میان روایت و تاریخ به بحث داستان و ناداستان مربوط میشود. ازاینمنظر، وضعیت تاریخ بیهقی چگونه است؟ ازمنظر وایت، تاریخ بیهقی نه گاهشمار است و نه وقایعنامه، بلکه مشتمل برگزینشهای معرفتشناختی و غایتشناختی بیهقی از تاریخ آندوره ایران است که اتفاقاً هم بار ایدئولوژیک دارد و هم بار سیاسی. در واقع، بیهقی امر واقعی را به امر داستانی بدل کرده است. مقاله حاضر درباره این است که اولاً چگونه تاریخ بیهقی محصول گفتمان خاص سیاسی غالب در عصر غزنویان و بازتابدهنده ویژگیهای آن گفتمان است (چه در پرده چه بر پرده)؛ ثانیاً و ازمنظر وایت، تاریخ بیهقی گزارشی تاریخمحور است که از رهگذر بازنمایی روایی به روایتی برساخته و داستانی بدل میشود. بهنظر میرسد تاریخ بیهقی گذار از روایتگری اسطورهای و حماسی به روایتگری تاریخی و گیتیانه است.