این مقاله رابطه میان تصویر شاعرانه با نگرش و عاطفه را به بحث گذاشته است و سه گونه ارتباط میان ذهن شاعر با شیء معرفی میکند: همسانی، یگانگی و حلول. در حالت همسانی، «من شاعر» با شیء (موضوع) همراهی و همدلی میکند و پیرامون آن میچرخد، و در حالت یگانگی، «من» احساسش را در شیء (موضوع) میآمیزد و به شیء حیات و حس و شخصیت میبخشد. در حالت حلول، «من» و شیء در هم ذوب میشوند. این سه حالت در واقع، درجات مختلف ارتباط ذات شاعر با اشیاء را نشان میدهد. نگرش نیز ساخت پنهان ذهن و شخصیت انسان است. در کار هر هنرمند بزرگ یک ایده مسلط وجود دارد که بر سراسر آثار او سایه میافکند و در لابه لای تصویرها، در فرم، ساختار، مفهوم و مضمون آثارش حضور دارد. این ایده مسلط در این مقاله «نگرش» نامیده شده است. شاعری که نگرش خلاق و فردی دارد درونمایه مسلط و منسجمی بر تصویرها و زبان او سایه میافکند. همه آن عناصر را میتوان خوشههای یک «استعاره»1 بزرگ به حساب آورد. یک «استعاره مرکزی» یا یک ذهنیت واحد که تمام ساختها و تصویرهای فرعی بر گرد آن استعاره مرکزی میچرخد. کشف این استعاره در حکم یافتن کلید ورود به ذهن و شخصیت هنرمند است.