|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
دکتر مریم حقشناس، دکتر نعمتالله ایرانزاده، جلد 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده
داستان هبوط روح از تمهیدات بیانی فیلسوفان، عرفا و ادبا در ادوار گذشته بوده است. بررسی قاعدهمند این تمهید بیانی در آثار سهروردی، که غالباً بهشکل داستان ظهور یافته، رهیافتی است که بر پیوند این تصویر ازیکسو با نظریه تذکار فلاسفه و ازدگرسو با اسطوره یاد و فراموشی صحه میگذارد. نظام فکری و هستیشناختی متفاوت سهروردی «تصویر هبوط» را به رمزی معنیواره مبدل کرده است که از رهگذر آن، حالوهوای فراموشی بهمنزله گشودگی برتر انسان بهنمایش درآمده است. موتیف هبوط که در اکثر داستانها در هیئت پرنده ممثل شده است سرگذشت روحِ سالکی است که از اصل نخستین خویش جدا شده و به عالم جسمانی فرو افتاده است. شخصیتهای داستانهای رمزی سهروردی پس از هبوط به فراموشی گرفتار میآیند و این مرحله، مقدماتی را فراهم میکند که بهواسطه آن روحِ سالک به محدودیتها و امکاناتش پی میبرد و بسیاری از باورهای یقینیاش به اعتباراتی سست بدل میشود. فراموشی و هبوط در داستانهای مذکور مقدماتی را فراهم میکنند تا سالک در موقعیتهای مرزی قرار گیرد؛ موقعیتی که واقعشدن در آن اسباب شناخت و تعالی یا جهش را فراهم میکند. این جستار، با روش توصیفی و تحلیلی و با بررسی داستانهای عقل سرخ، رسالهالطیر، لغت موران و قصه غربت غربی، نشان داده است که فراموشی، نوعی پیشآگاهی یا پیشفهمی است که در تجربه موقعیتهای مرزی نقشی محوری برعهده دارد.
ابراهیم محمدی، عفت غفوری حسن آباد، سید مهدی رحیمی، حامد نوروزی، جلد 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده
در جستار پیشرو، ساختار آستانهها و پیشگویه رمان شوهر آهوخانم، نگاشته علیمحمد افغانی، و اقتباس سینمایی آن بهکارگردانی داوود ملاپور بررسی شده است. آنچه در هردو اثر درخور توجه است، وجود لایهها و اجزای مختلف معناساز در آستانه رمان و فیلم است که چگونگی ارتباط زن و مرد را در گفتمان سنّتی و شبهمدرن آشکار میکند. نویسنده و کارگردان میکوشند با برجستهکردن جدال دو گفتمان سنّت و مدرنیته، بهصورت نامرئی و ناملموس، تصویری از زن ستمدیده و هویتباخته به مخاطب ارائه کنند که همواره گفتمان مردسالار از تفاوتهای طبیعی او با مرد، زنجیری برای بهانقیادکشیدن زن ساخته است و او را بهمثابه دیگری و فرودست انگاشته و بهحاشیه رانده است. ازاینرو، در پژوهش حاضر، ساختار آستانههای دو رسانه با رویکرد تطبیقیـبینرشتهای و برپایه تحلیل انتقادی گفتمان لاکلاو و موفه بررسی میشود. نخست، خردهمتنهای آستانهای رمان و فیلم شناسایی شده، و سپس با تحلیل دالهای موجود در ساختار آنها، به چگونگی پیوند آستانهها با متن مرکزی و جهان بیرون آن و شیوههای خلق معنا در لایههای مختلف خردهمتنها پرداخته شده است. با بررسی ساختار آستانههای رمان و فیلم «شوهر آهوخانم» دو نکته آشکار میشود: 1. تمام دالهای موجود در آستانههای دو اثر برمبنای کلانتقابل زن و مرد شکل گرفتهاند. 2. نشانههای موجود گفتمان برساخته مردسالار را برملا میکنند که همواره مرد را دال مرکزی میداند و ازطریق زنجیرههای همارزی مرد را با دالهای مرکز، فرادست، فعال، مستقل و آزاد همارز میداند و در مقابل زن را با مفاهیم حاشیه، فرودست، منفعل، وابسته و محدود معرفی میکند و با بهرهگیری از منطق تفاوت میان زن و مرد رقیب را نفی و طرد میکند.
معصومه محمودی، جلد 31، شماره 94 - ( 3-1402 )
چکیده
پژوهشها نشان میدهد مطالعه متنهای ادبی با موضوع بیماری بهویژه با نگاه پدیدارشناسانه میتواند به درک بهتر بیمار و بیماری کمک کند و به شناخت زیست جهان و ذهنیت آدمی بینجامد. بدیهی است چنین رویکردی جذابیت مطالعه آثار ادبی و اقبال به آن را نیز در میان مخاطبان افزایش داده، افقهای تازهای در برابر آنها خواهد گسترد. ازسویدیگر، در میان عواطف انسانی، عشق و رفتارهای مرتبط با احساسات عاشقانه در آثار ادبی بهویژه در آثار زنان داستاننویس بسامد بسیاری دارد و اختلال جنون عشقی یا روانپریشی عاشقانه یکی از اختلالات هذیانی انعکاسیافته در این آثار است. در این پژوهش توصیفیـتحلیلی چگونگی توصیف علائم جنون عشقی یا اروتومانیا در دو داستان «رعنا» از مجموعه داستان نازلی نوشته منیرو روانیپور و «بعد از تابستان» از مجموعه داستان چهارراه اثر غزاله علیزاده با توجه به معیارهای تشخیصی DSM-5 بررسی و تحلیل شده است. نتایج نشان میدهد شخصیتهای داستانی در آثار مورد بررسی، علائمی را بروز میدهند که با معیارهای تشخیصیـبالینی اختلال موردنظر مطابقت دارد. در این داستانها، نویسندگان در کنار توصیف نشانههای بالینی، عوامل جنسیتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را هم درنظر داشتهاند و این امر مهارت نویسندگان در ایجاد حقیقتنمایی و باورپذیری در پیرنگ داستانی را نشان میدهد که سبب ارتباط بهتر خواننده با متن و تأثیرپذیری از آن میشود. همچنین، توصیف احساسات و باورهای این شخصیتها و تأثیر آن بر زندگی و روابط فردی و اجتماعی آنها میتواند به درک بهتر ذهنیت و تجربه زیستی این افراد و ایجاد تعامل برآمده از درک درست از فرد مبتلا در جهان واقعی، کمک کند.
زهره فلاحی، احمد خیالی خطیبی، محمدصادق فربد، جلد 31، شماره 95 - ( 8-1402 )
چکیده
در نظریه «کنش» پیر بوردیو، اثر ادبی بازتولید سرمایه فرهنگی و برآیند ترکیب سرمایه اقتصادی و عادتوارههاست. همینطور، کنشی اجتماعی است که فرد در میدان ادبی از خود نشان میدهد. شعر بهمثابه اثر ادبی محصول بُعد ذهنی سرمایه فرهنگی است که بهصورت موفقیت مادی و بهشکل عینیتیافته ظهور میکند. این پژوهش به کنشهای شعری نیما و اخوان بهشکل مقایسهای با رویکرد نظریه کنش بوردیو میپردازد تا به این پرسش پاسخ دهد که کنشهای ایندو شاعر چگونه بیان میشوند و واکنشهایشان در قبال برخورد دیگران و اوضاع سیاسیـاجتماعی جامعه چگونه شکل میگیرد. پیشینه تحقیق در این موضوع مبیّن بیتوجهی بسیاری از محققان به موضوع است. روش تحقیق در این مقاله، از حیث ماهیت و روش، از گونه توصیفیـتحلیلی و از حیث هدف، بنیادیـنظری است. نتایج نشان داد که هردو شاعر در برخی از کنشهای شعری مشترکاند و در برخی دیگر واکنشهای متفاوتی نشان میدهند که حاصل آن سرایش اشعار سیاسیـاجتماعی در زیرمیدان تولید شعر فارسی است.
دکتر مهین پناهی، دکتر علی محمدی آسیابادی، معصومه طاهری، جلد 32، شماره 97 - ( 11-1403 )
چکیده
mouseout="msoCommentHide('_com_1')" onmouseover="msoCommentShow('_anchor_1','_com_1')">مفهوم شادی، همواره موضوع علم اخلاق و عرفان بوده و با عناوین مختلفی مانند سعادت و خیر، بیان شده است. این مفهوم در فلسفه در قالب دو دیدگاه نسبت به سعادت بشری، یعنی دیدگاه لذتگرایی اپیکوری و سعادتگرایی ارسطویی بررسی شده است. شادی به شکل ساده، دو نوع است: شادیی که نقطۀ مقابل آن، غم و اندوه است و شادیی که نقطۀ مقابل ندارد و پایدار است. شادی نوع اول، شادی عوام و شادی نوع دوم، شادی خواص است. در فلسفههای اخلاق بر شادی پایدار، تأکید شده است. اپیکورس (341- 270 ق.م) فیلسوف دوران هلنیستی یونان باستان که به «فیلسوف شادکامی» معروف است، با تلقی لذتِ پایدار به عنوان خیر نهایی انسان، شیوۀ عملیای ارائه میدهد که به سعادت و شادمانی منتج میشود. در واقع، شادی مورد نظر اپیکور شادی نوع دوم است که نقطۀ مقابل ندارد و دائمی است.
جلالالدین محمد مولوی (604-672 هـ.ق) نیز یکی از عارفانی است که شادی در کلام او موج میزند. شادی مورد نظر مولوی نیز شادی پایدار است و با عوامل بیرونی و درونی زوال نمییابد. توجه به این موضوع در هر دو دیدگاه، باعث شد تا فرآیند دستیابی به شادی از دیدگاه اپیکور و مولوی بررسی شود.
روش: در این مقاله سعی شده است به روش مطالعۀ کتابخانهای و مقایسه و تحلیل دادهها؛ مخصوصاً در مثنوی و غزلیات شمس، بررسی شود که آیا بین شادیگرایی اپیکوری با شادیگرایی از دیدگاه مولوی ارتباطی وجود دارد یا خیر. روش ارائۀ اطلاعات از طریق مقایسۀ چند مؤلفه از دیدگاه اپیکور و مولوی دربارۀ شادی بر پایۀ تبارشناسی تاریخی است.
یافتهها و نتایج: با مطالعۀ دقیق در آرا و افکار اپیکور و سیرۀ عملی او، میتوان به این نتیجه رسید که لذت از نگاه اپیکور نه تنها لذتهای مادی و زودگذر نیست، بلکه او نیز مانند دیگر نظریهپردازان اخلاق باستان، غایت را با عنوان اودیمونیا یا شادی (سعادت) بیان میکرد. هدف فلسفه او رسیدن به شادی پایدار است. بدین ترتیب که انسان با ایجاد محدودیتهایی برای لذتجوییهای موقتی و ناپایدار خود، تلاش میکند به آتاراکسیا دست یابد. از سوی دیگر فلسفۀ عملی اپیکور به بیان مؤلفههایی میپردازد که با برخی از دیدگاههای عارفان مسلمان، از جمله مولوی دارای وجوه اشتراک است.
آقای غلامرضا پیروز، خانم حورا عادل، آقای غریبرضا غلامحسینزاده، خانم فتانه محمودی، جلد 32، شماره 97 - ( 11-1403 )
چکیده
شعر و نقاشی دو مسیر متفاوت برای خلق آثار هنری است که همواره روابط بسیار نزدیک آنها مورد توجه پژوهشگران تاریخ هنر و منتقدان ادبی بوده است. سهراب سپهری هنرمندی است که در هر دو حوزۀ شعر و نقاشی طبعآزمایی کرده و آثاری از خود به جا نهاده است؛ از همین رو پژوهش حاضر با گزینشی هدفمند از مجموعه نقاشی درختان و هشت کتاب سپهری و با تمرکز بر انگارۀ درختان در هر دو رسانه، به مطالعۀ تطبیقی و بینارشتهای این آثار بر مبنای نظریۀ آیکونولوژی پانوفسکی میپردازد؛ تا با افق دید گستردهتری به تحلیل و تبیین جنبههای مختلف ساختاری و معناشناختی آیکونهای مشترک جهت کشف ویژگیها و ارتباطات بین جهان شعری و هنر نقاشی او بپردازد. پرسش پژوهش این است که چرا و چگونه انگارۀ درخت در دو نظام زبانی و بصری متفاوت عمل میکند؟ رویکرد سپهری به عنصر درخت در شعر و نقاشی در مفاهیمی همچون پویایی و ایستایی، زندگی و مرگ، ریشهداری و بیریشهگی، بابری و بیبری، باز بودن و بستهبودن، انفصال و اتصال در تقابل با هم است و گاهی در مضامینی همچون غریب بودن و حس تعلیق به یکدیگر نزدیک میشود. نتیجۀ این پژوهش نشان میدهد، سپهری در ترسیم تصویر درخت و فضای آن زیر تأثیر پارادایم جریان نقاشی مدرن ایران قرار دارد که اساساً در آن فضا انقباضی و بدون گستره، تیره و یأسآلود است و از همینرو درختها در نقاشی او بیشتر در جهت گسست عمل میکنند در جهت انفصال با جهان و جوهر هستی حرکت میکنند و میتواند تمثیلی از دنیای عینی سپهری باشد؛ اما تصویر درخت در اشعار او دنبالهرو همان مفاهیم غالب (نماد شادابی، طراوت، سرزندگی) به دور از نشانههای رتوریک و ساحت ضمنی غریب در سطح معمول ادبیات فارسی است و بهگونهای تبیینکننده جهان آرمانی شاعر است.
|
|
|
|
|
|