|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
آقای محمد محمدی، آقای محمود فتوحی، سال 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده
یکی از جریانهای ادبی رایج در ادوار تاریخی صفویه و قاجاریه، تفسیرنویسی منظوم قرآن به زبان فارسی است. ساختار فکری و زبانی این جریان ادبی در واقع ادامه تفاسیری همچون کشفالاسرار (تألیف 520 ق) بهویژه نوبت ثالثه، و مواهب علیه (تفسیر حسینی) (تألیف 899- 897 ق) است؛ سنّتی که از نثر گذار کرده و برای تثبیت و گسترش خود به نظم روی آورده است. هدف پژوهش حاضر معرفی پنج اثر تفسیری کمترشناختهشده در ساحت نظم فارسی است. این پژوهش با مراجعه به منابع کتابخانهای و دسترسی به نسخههای اصیل به روش توصیفی انجام شده است و نتایج آن برای انجام مطالعات بنیادی در زمینه ادبیات تصوف و علوم قرآنی حائز اهمیت است. تفاسیر نویافته عبارتاند از: 1. تحفهالمؤمنین (تألیف 1068ق) اثر مولوی کریمبخش صاحب متخلص به بدر 2. تفسیر رشیدی (؟)؛ ابوالفیاض قمرالحق 3. تفسیر نجم اصفهانی (تألیف 1336- 1335ق) اثر نجمالحکماء محمد موسوی واعظ ملقب به نجم اصفهانی 4. تفسیر اسماءالحسنی اثر گدا (؟) 5. تفسیر منظوم؛ نذر حسنبنمحمد علی زیدی (1366-1247ق).
مهدی محبتی، عباس مشعوفی، سال 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده
در سنّت متصوفه، سلوک در وادی طریقت نیازمند پیری است که بایست راهنمای سالک در کشف و ادراک معرفت عرفانی و تجربه حقیقت باشد. بسیاری از کتابهایی که ناظر بر آداب سیروسلوکاند، بر ضرورت حضور پیر طریقت و التزام سالک به پیروی از او تأکید کردهاند. در این راهبری، گفتمانی میان مرید و مراد شکل میگیرد؛ گفتمانی که در آن پیر، با طرح نظم و انضباطی که مرید را موظف و مقید به انجام آن میداند (آداب طریقت)، سعی در هدایت مرید دارد. هدف این مقاله این است که در کنار بازخوانی رابطه مرید و مراد با کاربست نظریه گفتمان قدرت میشل فوکو، جنبههای «انقیاد» و «استحاله سالک» از «فاعل شناسا و آزاد» به «سوژه تابع و مقید» در فرهنگ متصوفه را ارزیابی کند. این مقاله از روش تحلیل گفتمان بهره میگیرد. پیامد این گفتمان اقتدارگرا و وجود «سوژههای مقید» را میتوان در عدم گسترش فرهنگ چندصدایی، عدم پویایی سنّت متصوفه، ولیپرستی، و شکلگیری مجموعه آیینی «آداب زیارت مزار مشایخ» ملاحظه کرد.
عبدالرحمن دیوسالار، احمد غنیپور ملکشاه، مرتضی محسنی، سال 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده
اخلاق عرفانی مجموعهای از الگوهای معرفتشناختی است که نتایج و کارکرد آن، تجلی صفات خداوند در عارف است و غایت آن، کاملساختن و رساندن انسان است از فروترین حد وجودی خود به بالاترین مرتبه کمال، که با طی طریق و سیر در منازل معنوی و بر محور پیراستگی از رذایل و آراستگی به فضایل، از راه ریاضت و مجاهدت، بهدست میآید. توجه به این مفهوم غنی و پُربار معنوی در مثنوی هفتاورنگ جامی بسیار خودنمایی میکند. هدف این مقاله، پس از ارائه تعریف اخلاق عرفانی، استخراج و بیان شمّهای از مضامین اخلاق عرفانی در مثنوی هفتاورنگ است که در سه حوزه اخلاق عرفانی، یعنی «ارتباط انسان با خدا»، «ارتباط انسان با خود» و «ارتباط انسان با انسانهای دیگر» و نیز در پنج ساحتِ «عقیدتیـمعرفتی»، «احساسی و عاطفی»، «ارادی»، «کردار» و «گفتار»، بهروش توصیفیـتحلیلی طرح شدهاند. با مطالعه این مثنوی مشاهده میشود که جامی سعی دارد مخاطبانش را بهسوی اخلاق عرفانی با محوریت بندگی خدا سوق دهد. ازاینرو، مضامین بهکاررفته در این مثنوی بیشتر حول حوزه ارتباط انسان با خدا میگردد.
عاطفه امیریفر، سیدعلی قاسمزاده، سال 31، شماره 94 - ( 3-1402 )
چکیده
تجربه عرفانی نوعی تجربه شهودی و غیبی و کاملاً خارج از دسترس عارفـسوژه است؛ ازهمینرو، عارف توانش ادراک کامل آن را ندارد و در تکرار کیفیت آن نیز ناتوان است. علت این ناتوانی صرفاً ویژگی بیانناپذیری و کیفیت فراعقلی تجربه شهودی نیست، بلکه علت آن، نظام معنایی حاکم بر رویداد شهودی و سپس روایت آن از زبان عارفـسوژه است. نظام معنایی حاکم بر رخداد شهودی مبتنی بر تصادف است و بدون برنامه و پیشفرض، سوژه را با محیط و موقعیتی پرتنش روبهرو میکند. نظام معنایی تصادف یکی از چهار نظام معنایی لاندوفسکی است که با کیفیت تجربه عرفانی و شهودی و نیز با روایت این تجربه از زبان کلامی و غیرکلامی عارفـسوژه همخوانی دارد. مطابق نظام معنایی تصادف، عارف-سوژه در سیر پیوستار زندگی ناگهان با تجربهای ناشناخته و فراحسی برخورد میکند که با قواعد برنامهمدار زندگی عادی تفاوتهای اساسی دارد و او را در دو بعد فشارهای و گستردهای تحت تأثیر قرار میدهد. او نهتنها در مرحله رویارویی با تجربه شهودی دچار حیرت میشود، بلکه در بیان گزارش کیفیت آن نیز قواعد زبانی را نارسا مییابد. در نتیجه این فرآیند تصادفی و تنشی، سوژه با زبان کلامی و غیرکلامی خود فرم تازهای از زبان و معنا تولید میکند.
فاطمه طوبایی، محمد یوسف نیری، سال 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
جستوجو در باب پیدایش و تکوین جریان عرفان و تصوف در نقاط مختلف ایران، یکی از مهمترین موضاعاتی است که کمتر مورد توجه واقع شده است. با تقسیم جریان تصوف به دو مکتب عراق و خراسان و پرداختن به صوفیان و دیدگاههای صوفیانهی این مناطق، دیگر نگرشهای صوفیانه در اقصی نقاط ایران در سایه قرار گرفتند و کمتر به آنها پرداخته شد.
یکی از مناطقی که مورد کمتوجهی قرارگرفت و آن چنان که شایسته بود تحلیل و بررسی نشد، فارس و شیراز بود. به نظر میرسد حضور بیش از هشتاد شیخ از مشایخ تصوف در فارس و شیراز پیش از ظهور ابنخفیف و رشد و گسترش چشمگیر عرفان و تصوف در این منطقه، ضرورت بررسی و جستوجو در باب آغاز و تکوین جریان عرفان و تصوف در این خطه را آشکار میکند.
در پژوهش حاضر، نام و نشان چهل و سه تن از مشایخ فارس و شیراز که مربوط به پیش از ظهور ابنخفیف هستند یا همعصر او محسوب میشوند، استخراج شد و جهانبینی عرفانی آنان تا حد امکان بر مبنای اطلاعات اندک باقی مانده تحلیل گردید. باری از تحلیل و تبیین نگرش عرفانی این چهل و سه تن مشخص گردید که در این دوره چهار جریان اصلی اعلام حضور میکنند: نخست جریان زهدورزی و گوشهنشینی (نمودی از شکل اولیهی تصوف)؛ دوم جریان صوفیان متمایل به مکتب عرفان عراق؛ سوم جریان صوفیان متمایل به مکتب عرفان خراسان و چهارم جریان پیشآهنگان مکتب عرفان شیراز.
تحلیل ارقام به دست آمده نشان میدهد در فارس غلبهی فکری_عرفانی با مشایخ پیشآهنگ مکتب شیراز بوده و دیگر جریانها نقشی کمرنگتر ایفا میکنند.
مریم ظریف، دکتر مهدی نیکمنش، سال 32، شماره 97 - ( 11-1403 )
چکیده
چکیده
بیدل، شعر را برای بیان اندیشه هایش به کار میگیرد. در نگاه به پدیدههای طبیعی و توصیف عناصر طبیعت، جریان تند اندیشههایش سریان دارد. از آنجایی که ذهن او انباشته از معنا و مفاهیم عرفانی است، به هرچه مینگرد، رنگ و بوی عرفان میگیرد و بر زبان او جاری میشود. وی هنر را شامل کمال و فضایل اخلاقی دانسته و به کمک آن به بیان قابلیتهای انسان و طبیعت پیرامونش میپردازد. در این پژوهش با نگاهی تحلیلی به جایگاه کوه در مثنوی طور معرفت بیدل نگریستیم. تصویرهایی را که در آن هنرمندانه عنصر طبیعی کوه به مفاهیم و معانی عرفانی ارتباط یافته اند، کشف کرده و به نقد و بررسی شان پرداختیم. روش پژوهش در این جستار به صورت اسنادی و با استفاده از امکانات کتابخانهای و شیوهی تحلیل محتوا و طبقه بندی دادههاست. در این پژوهش از طریق کشف و طبقه بندی تصویرها، به برجسته شدن نماد کوه در طور معرفت بیدل و دریافت معانی عرفانی نهفته درآن پرداخته شده است. انسجام و یکپارچگی درونی متن از طریق تطابق نماد کوه با درونمایه، آشکار شد. مفاهیم نهفته در نمادهای آب، آتش و خاک، در یک مجموعه منسجم، سیر استعلایی عارفانه را از نگاه بیدل، از پایینترین مرتبه به بلندترین جایگاه نشان میدهند. این عناصر با نماد کوه ارتباط مفهومی دارند.
|
|
|
|
|
|