محمدجواد اعتمادی گلریز، حبیب الله عباسی، رسول رسولی پور،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
مسئله شناخت در زندگی انسان موضوعی دیرینه و محوری است که از سرآغاز تفکر بشر درباره هستی به میان آمده است. مجموعه اندیشههای مطرحشده در این زمینه دانش معرفتشناسی را پدید آورده است. در میراث عرفانی مولانا نکات بدیع و عمیقی درباره مقوله شناخت بهدست میآید و بخش مهمی از آرای او به بحث خطاها و محدودیتهای شناختی انسان مربوط است. این بحث در سنت فلسفی غرب نیز از جهات گوناگون طرح شده و پاسخها و تبیینهایی یافته است. در این پژوهش کوشش شده، با روش تحلیلیـتوصیفی و با رویکردی تطبیقی، ابعاد چندگانه موضوع خطاها و محدودیتهای شناختی انسان نزد مولانا بررسی شود و برای رسیدن به مقصود نگاهی نیز به سیر موضوع در سنت فلسفی غرب شده است. از این رهگذر، به مقولاتی همچون عقل، تجربه، توهم، تصور و بود و نمود جهان پرداخته شده و پس از روایت سیر تکاملی موضوع در فلسفه غرب، اشارات مولانا در این زمینه نقل و بررسی شده است. درنهایت، نشان داده شده که چگونه مولانا نیز سویههای چندگانه خطاها و محدودیتهای شناخت را کاوش و بیان کرده و آرای او چه شباهتهایی با سنت فلسفی غرب دارد. همچنین، تفاوتها و شباهتهای نگرش فیلسوفان و عارفان در چیستی و چگونگی امر شناخت نیز بررسی شده است. میان فیلسوفان و عارفان درباره موضوع شناخت شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد. مهمترین تفاوتها را میتوان به نقش محوری عقل نزد فیلسوفان و بیاعتباری آن در مقابل بعضی ابعاد دیگر شناخت نزد عارفان نسبت داد. ازسوی دیگر، تمثیل سایهها در فلسفه افلاطون و مسئله بود و نمود و نقش تصور در مواجهه با جهان در دیدگاه فیلسوفان ایدهآلیست قرن هجدهم، شباهت زیادی با مبانی شناختشناسی در آرای مولانا دارد. در بیان شباهتها، درمییابیم که بخشی از دیدگاه مولانا در توصیف جایگاه عقل و محدودیتهای شناختی انسان، به آرای عقلگرایان معرفتی قرن هفدهم شباهت دارد، و در زمینه جایگاه ویژه تجربه در شناخت و کاستیهای آن، به آرای تجربهگرایان قرن هجدهم پهلو میزند.
حسین اکبری، حبیب جدیدالاسلامی قلعه نو، مصطفی سالاری،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
فرهنگ عامه بخش مهمی از منظومه فکری شاعران است و شناختن مؤلفههای آن در سرعتبخشیدن به فرآیند تشریح ذهنیات شاعران اثر برجستهای دارد. محمدحسین کبریایی، ابنحسام خوسفی و نزاری قهستانی از شاعران برجسته منطقه قهستان (جنوب استان خراسان) هستند که با تکیه بر عناصر فرهنگ عامه، موضوعات مختلف معرفتشناختی، غنایی و اخلاقی را در اشعار خود بازتاب دادهاند. در این مقاله، با تکیه بر روش توصیفیـتحلیلی، زمینههای کاربست فرهنگ عامه در چهار بخش کلی «باورها»، «آداب و رسوم (با تکیه بر مشاغل)»، «کنایه و تمثیل» و «واژگان محلی» در شعر کبریایی بررسی شده است. همچنین، در اشعار نزاری و ابنحسام ذیل چندین مؤلفه از این موضوع سخن بهمیان آمده است. بهنظر میرسد شاعران قهستان، با بهکارگیری این عناصر، در فرآیند طرح و شرح مقولات تعلیمی و عرفانی، و محسوس جلوهدادن اغراض خود موفق عمل کردهاند. ازآنجاکه بخش اعظم مخاطبان این شاعران مردم عامی بودهاند، بهکاربردن عناصر فرهنگ عامه در منظورشناسی سخنشان و برقراری ارتباط استوار گروه هدف با اشعارشان مؤثر بوده است. کبریایی با استفاده از این شگرد سطح کیفی سخن خود را آگاهانه تنزل داده است تا ارتباطی سهوجهی میان او، متن تولیدی و گروه هدف بهوجود آید. نزاری و ابنحسام نیز غالباً مسائل غنایی را منعکس کردهاند.
منوچهر اکبری، سارا مشایخی،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
بررسی انسجام متن ابزاری زبانشناختی برای درک ساختار آثار ادبی فارسی مبتنی بر توصیفات عینی و دقیق و بر مبنای الگویی واحد است. در این مقاله ابیاتی از حدیقه سنایی با استفاده از نظریه انسجام متن هلیدی و حسن در زبانشناسی ساختگرا بررسی و نتایج آن بهصورت نمودارهای کمّی ارائه شده است. از این دیدگاه، انسجام عوامل دستوری، واژگانی و پیوندی دارد و هرکدام از این عوامل دربردارنده عوامل جزئیتر هستند. هدف این مقاله بررسی هریک از این عوامل انسجام در حدیقه سنایی است. روش پژوهش توصیفی است و هرکدام از عوامل انسجام با ذکر نمونه بیت و بسامد تکرار تحت بررسی قرار میگیرد. نتیجه نشان میدهد که در میان گونههای متنوع انسجام، انسجام واژگانی، بهخصوص تضاد، و انسجام پیوندی، بهویژه ارتباط سببی یا علّی، بیشترین تأثیر را در پیوستگی و یکپارچگی بیتهای حدیقه به خود اختصاص داده است.
احمد تمیم داری، شیوا دولت آبادی، شهناز عبادتی،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
مطالعات میانرشتهای ادبیات فارسی و روانشناسی نقش مؤثری در تبیین و انتقال مفاهیم در این دو حوزه دارد. این نوشتار با توجه به نقش امثال فارسی در عینیسازی مفاهیم انتزاعی و بازنمایی نیازها و خواستههای درونی مشترک اقوام ایرانی، بر آن است تا کارکرد این بخش از ادبیات عامه را در تبیین مفاهیم واقعیتدرمانی بررسی کند. ویلیام گلسر (1925) مبدع واقعیتدرمانی، این رویکرد نوین روانشناسی را مبتنی بر نظریه انتخاب تبیین کرد. واقعیتدرمانی بر خودارزیابی، با تکیه بر واقعیتپذیری و رفتار هنجارمند استوار است و در نهایت انسان را به مسئولیتپذیری برای نیل به خشنودی و نیکبختی دعوت میکند. مقاله حاضر به روش تحلیل کیفی، پیگیر پاسخگویی به این پرسشها است که با چه روشی میتوان امثال فارسی را با رویکردهای رواندرمانی جدید بازخوانی کرد؟ و چگونه میتوان از امثال فارسی در تبیین مفاهیم واقعیتدرمانی بهره گرفت؟ و آیا به کارگیری امثال فارسی در فرآیند مشاوره و رواندرمانی با هدف تبیین مفاهیم واقعیتدرمانی کارآیی دارد؟
امثال برگزیده، با توجه به تأکید گلسر بر سه اصل بنیادین واقعیتدرمانی، یعنی واقعگرایی، مسئولیتپذیری و هنجارمندی رفتار بررسی شدهاند. یافتهها نشان میدهد امثالی که بیانکننده رفتار مؤثر با هدف برآوردهسازی نیازهای اساسی در بلندمدّت هستند، ضمن دارندگی معیار مسئولیتپذیری، فاقد سویه غیراخلاقیاند و امثالی که مفاهیم رفتار غیر مؤثّر را دربردارند، از سویه اخلاقی برخوردار نیستند و بیانگر رفتار مسئولیتگریزانه هستند؛ امّا دوسویگی اخلاقی که نشانۀ نامعلوم و پنهانبودن انگیزۀ بروز شماری از رفتار هاست، در هر دو گروه از امثال مذکور دیده میشود.. بهنظر میرسد امثال فارسی با ویژگیهایی مانند جنبههای پند و اندرزی، روشنی و درستی معنی، حُسن تأثیر، تکیه بر تجربه، انعکاس اندیشه و... میتوانند در انتقال مفاهیم واقعیتدرمانی مؤثر باشند.
محمدحسن جمشیدی، علی محمد موذنی،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
هدف این پژوهش، شناخت محرک اصلی گردیزی در نگارش تاریخ زینالاخبار است. ازآنجاکه هدف مورخ از نگاشتن تاریخ، در ساختار تاریخ او نمود پیدا میکند و روایت گردیزی از حوادث تاریخی، روایت معناداری است که باعث شکلگرفتن نتیجهای ویژه در ذهن خواننده و ترویج، تأیید و مستندسازی یک اندیشه سیاسی میشود، نویسندگان بهدنبال کشف و رمزگشایی معنا و اندیشه سیاسی نهفته در ساختار روایی تاریخ زینالاخبار هستند. برای رسیدن به هدف پژوهش، از نظریه زمان روایت ژرار ژنت، هماهنگ با فضای تاریخ گردیزی، استفاده شده است. در این روش، عناصر برجستهسازِ زمان روایی انتخاب شدهاند و درنهایت پارههایی از متن، که بهلحاظ زمانی برجسته بودهاند، از نظر اندیشهای تحت بررسی قرار گرفتهاند. در نتیجه این روش، دو عنصر محوری ساختار روایتگری گردیزی، یعنی بوطیقای روایتگری زوال و حلقههای واسط روایتگری، طرح و تبیین شدهاند. از تحلیل این دو عنصر چنین برمیآید که مرکزیترین هدف گردیزی در نگارش زینالاخبار ایجاد انگیزه در غزنویان برای دستیابی دوباره به حکومت خراسان است و محرک او بهسمت تاریخنگاری، ریشهیابی علت زوال حکومتهای گوناگون برای یافتن راهی جهت رهاندن حکومت غزنویان از نابودی و بازگرداندن آن به روزگار اوج حکومت محمود غزنوی است.
احمد خاتمی، قدرت الله طاهری، یعقوب خدادادی،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
هدف مقاله حاضر بررسی وضعیت تاریخی خاصی است که در آن نسبتی تازه میان «متون ادبی» و «تربیت ملت» برقرار شد و صورتبندی متفاوتی برای «ادبیات» رقم خورد. برای رسیدن به این منظور از روش تبارشناسی استفاده شد. از منظر تبارشناختی، پدیدهها ذاتی فراتاریخی ندارند و در پی رخدادهای تاریخی و در درون مناسبات پیچیده قدرت برساخته میشوند. یافتههای پژوهش نشان میدهد، «شعر» و «تربیت» در گفتمان قرون میانی تعریف، کارکرد و صورتبندی خاصی داشتند و در پیوند با سازوکار قدرت وصولگر و ساخت سلسلهمراتبی جامعه، نسبتی با یکدیگر مییافتند. مواجهه حاکمیت قاجار و جامعه ایران با بحرانهای متعددی همچون جنگ، وبا و قحطی، قدرت وصولگر را با مانع مواجه کرد. با فعالشدن سازوکارهای جدید قدرت (انضباطی و زیستسیاست) و شکلگیری پیشفرض برابری، ساخت سلسلهمراتبی جامعه آرامآرام سست شد و مسئله تعلیم و تربیت عمومی همچون راه نجات دولت و ملت مسئلهمند شد. صورتبندی گفتاری نقد ادبی، «خلقیات مردم ایران» و «متون ادبی» را به ابژه تبدیل و نسبتی تازه میان این دو برقرار کرد. دراینمیان، مجموعهای از متون و موقعیتهای اجتماعی متفاوت ذیل دال واحد «ادبیات» گرد آمدند. نتایج پژوهش نشان میدهد که با تغییر سازوکارهای قدرت در دوره قاجار، گسستی اساسی در هستی تاریخی ایرانیان پدید آمد و نسبتهای تازهای میان امور برقرار شد؛ «ادبیات» و «تربیت» تعریف، کارکرد و مفصلبندی تازهای یافتند و نسبتی تازه با یکدیگر برقرار کردند.
مریم دزفولیان راد، غلامعلی فلاح، فرزاد بالو،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
تاکنون متفکران بسیاری با رویکردهای گوناگون به بررسی مفهوم «دیگری» و مصادیق آن در ابعاد گوناگون زندگی پرداختهاند. ادبیات نیز بهمنزله بستری برای بازنمایی مصادیق «دیگری»، در کانون توجه محققان و دیگریپژوهان قرار گرفته است. بررسی مصادیق «دیگری» در خوانش متون ادبی، علاوهبر شناخت جایگاه دیگربودگی در جهانبینی افراد در اعصار مختلف، تحدید قلمرو «من» را نیز ممکن ساخته است. در این نوشتار، به روشی تحلیلی و با رویکرد تلفیقی، ظرفیتهای مثنوی مولوی در بازنمایی انواع «دیگری» و تحقق سطوح دیگربودگی «دیگری» و جایگاه «دیگری» در جهانبینی عرفانی بررسی میشود تا با درک سطوح تحقق دیگربودگی، شناختی نسبی از ساختارهای حاکم بر اندیشههای عرفانی حاصل شود. بدینمنظور، پس از تببین مفهوم «دیگری» در سه نظام فکری ـ فلسفی: تقابلی، دیالکتیکی و بینسوژهای، با ذکر نمونههایی از مصادیق «دیگری» در ابیات مثنوی، خوانشی از سطوح تحقق دیگربودگی «دیگری» و شروط امکان آنها در این متن ارائه میشود. ازمنظری کلی، به جهت وجود ساختار تقابلی حاکم بر جهانبینی عرفانی و تعریف «دیگری» بهمنزله یک «غیر»، تحقق سطوح بالای دیگربودگی را در متن مثنوی نمیتوان انتظار داشت، اما روایت تجربه وصال و بهتصویرکشیدن عجز «من» از درک «دیگری نامتناهی» را بازنمایی بالاترین سطح از دیگربودگی میتوان تلقی کرد. ضمن اینکه در فاصله «غیر» تا «دیگری نامتناهی» و بهواسطه گفتوگو، سطحی از دیگربودگی نیز در ارتباط میان شخصیتهای داستانهایی از مثنوی بازنمایی میشود.
نرگس صالحی، محمدرضا حاجی بابایی،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
پاورقینویسی گونهای نوشتاری است که با شکلگیری مطبوعات پدید آمده است و دلایل پیدایی آن را میتوان جبران کمبود نشر کتاب، بهرهگیری از شیوهای تازه برای ارائه مطالب طولانی، و نیز حفظ و افزایش تعداد خوانندگان دانست. در این مقاله، با استفاده از روش تاریخادبیاتپژوهی، به بررسی این گونه نوشتاری و کاربرد آن در مطبوعات ایران از آغاز تا سال 1320 پرداختهایم. هرچند که داستانهای پاورقی بیشترین سهم از پاورقینویسی مطبوعات را به خود اختصاص داده است، موضوعات گوناگون دیگری همچون نمایشنامه، سفرنامه، شرححال و متون تاریخی نیز بهصورت پاورقی منتشر شده است. در نخستین مطبوعات ایرانی، اصطلاحات گوناگونی همچون قسمت تحتانی، فیتون و ذیل برای این گونه نوشتاری استفاده شده است. نخستینبار روزنامه اتحاد اسلام اصطلاح پاورقی را بهکار برد و اندکاندک این اصطلاح در دیگر نشریات نیز بهکار رفت. نخستین پاورقیها را اعتمادالسلطنه در روزنامه ایران منتشر کرده است که عمدتاً دارای موضوعات تاریخی هستند. نخستین داستان پاورقی ایرانی، رمان نیرنگ سیاه یا کنیزان سفید، اثر ملکالشعرای بهار است که در سال 1298 در نشریه ایران منتشر شده است و این موضوع که عدهای از پژوهشگران، رمانهای تهران مخوف یا دهنفر قزلباش را نخستین رمانهای پاورقی ایران دانستهاند، فاقد دقت پژوهشی است. مهمترین ویژگیهای این گونه نوشتاری، دنبالهداربودن و تنوع موضوعی آن است. از نظر سبک نوشتاری نمیتوان ویژگی زبانی خاصی را برای این گونه در نظر گرفت. سبک زبانی این گونه، تابع سبک نوشتاری نویسندگان یا مترجمان آن است.
حمید عبداللهیان، سمیرا شفیعی، عاطفه زندی،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
یکی از رویکردهایی که در نقد داستان از منظر زبانشناختی بسیار متحول شده، نظریه راجر فالر است. این نظریه آمیزهای از نظریات دستورزبان گشتاری چامسکی و زبانشناسی نقشگرای هالیدی است. ازآنجاکه داستان «خانه روشنان» گلشیری بهشیوه جریان سیال ذهن نوشته شده و فالر نیز معتقد است، در چنین داستانهایی، روساخت به فهم ژرفساخت کمک میکند، در مقاله حاضر، با روش توصیفیـتحلیلی و ابزار کتابخانهای و با رویکرد زبانشناختی برمبنای نظریه زبانشناختی فالر، داستان «خانه روشنان» تحلیل شده است. نتایج این تحقیق حاکی است نوع گشتار و شیوه جریان سیال در این اثر باعث بههمریختگی ساختار نحوی جملات، عدم پیروی از قواعد دستوری، تکرار مرجع ضمایر، ایجاد ضرباهنگ و موسیقی در کلام، کاربرد تضادهای تداعیگر و تکرارهای مبتنی بر تأکید، سردرگمی مخاطبان، و ایجاد تعلیق و تعویق در کلام میشود. شخصیت اصلی این اثر، کنشگر و راویانِ جمع، همگی، منفعل و حسیـادراکیاند. گویی، نباید کلامی ضدایدئولوژی غالب متن بر زبان رانند که باعث برهمخوردن فضای تکصدای متن شود. گلشیری در این اثر نیز خواسته مانند بقیه آثارش به مشکلات جامعه نقب بزند و قضاوتهای مداخلهجویانهاش را در متن حاکم کند. از حیث نگاه به متن، نویسنده گاه از منظر بیرونی به متن پرداخته و خود را قادر به فهم ادراکات اشخاص داستان ندانسته و گاه از منظر درونی متن را کاویده و گرایشهای شناختی خود را با متن همگام کرده است. از حیث بازنمود گفتار و اندیشه نیز این اثر هم از گفتار باواسطه (مستقیم آزاد) استفاده کرده است و هم از گفتار بدون واسطه و مستقیم. هردوی این شیوهها توانسته تا حد امکان مکنونات درونی و کلامی شخصیتهای اصلی و فرعی را بازنماید.
رویین تن فرهمند،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
منزوی در غزلپردازی و سخنپیرایی، بهمنظور آفرینش صور خیال و گسترش دایره معنا و مضامین سرودههایش، از میراث ادب غنایی، حماسی و تصاویر شاعرانه، داستانوارهها، تلمیحات و اشارات دینی بهره برده است. دیوان حافظ یکی از سرچشمههای آشکار شعر منزوی در صورت، معنا و انسجام موسیقایی است. منزوی از وامگرفتن ترکیبات، وزن غزلهای حافظ و تضمین مصراعها و ابیات حافظ دریغ نکرده است. مفهوم عشق و دشواریهای طریق عشق، عهد امانت، شادخواری و مسائل اجتماعی از مفاهیم غزلهای منزوی است که تأثیر حافظ در آفرینش آنها آشکار است. شیوه تصویرآفرینی منزوی در زمینه عشق و اطوار آن همانندیهایی با شعر حافظ دارد. در این جستار، تأثیرپذیری منزوی را از حافظ، بهشیوه توصیفی و تحلیلی، در صورت شعر، وزن، معانی، عشق، سیمای معشوق و صور خیال بررسی کردهایم. یافتهها نشان داد که منزوی در حدود دویستبار از مفردات، اوزان و مفاهیم اشعار حافظ بهره برده است.
سعید کریمی قره بابا،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
نظامی گنجوی از جمله گویندگان پرآوازهای است که حضوری همهجانبه در تاریخ فرهنگی ایران دارد و این حضور حتی در دوره معاصر نیز کمرنگ نشده است. دراینمیان، صحنه «آبتنی شیرین در چشمه» از منظومه خسرو و شیرین یکی از تصاویر پرجاذبهای است که همواره در کانون توجه شاعران همروزگار ما بوده است. مقاله پیشِرو، بهروش تحلیل محتوا، میکوشد کیفیت و دلایل تأثیرگذاری این تصویر را در شعر معاصر بررسی کند. تأثیرپذیری از این تصویر به دو شیوه انجام گرفته است: در شکل نخست و مهمترِ آن، کل شعر به این تصویر اختصاص یافته است و در نوع دیگر نیز شاعران تنها در بخشی از اشعار خود نیمنگاهی به این تصویر انداختهاند. در ادامه مقاله، این بحث را پیش کشیدهایم که تصویر شیرین در چشمه با مشخصات یک تصویر رمانتیک همخوان است و ازاینرو برخی شاعران که در مقطعی از فعالیت حرفهایشان تحت تأثیر رمانتیسم بودهاند، به این تصویر نظامی اقبالی تام نشان دادهاند. عصیان، عدول از مرزهای اخلاق، توجه به افسانههای محلی، تجلی مثالی و اسطورهای زن/ معشوق، استعارهگرایی، پویایی و بالندگی تصویر، بیان آراسته و پرجلوه، زمان و مکانِ محو و رنگباخته و نامشخص، و طبیعتگرایی همگی از مشخصات شعر و تصویر رمانتیک بهشمار میآید که اغلبِ آنها در تصویر شیرین در چشمه نیز دیده میشود. یکی دیگر از دلایل جذابیت این تصویر را جسمانیبودن آن دانستهایم. این تصویر کلاسیک، با جنبههای ملایم اغواگرانهاش، استعداد آن را داشته است که هم کششهای تنانه و زنانه روزگار ما را بازتاب دهد و هم به شعر مدرن هویتی بومی ببخشد.
عفت نقابی، مهناز اکبری،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
نشانهشناسی یکی از رویکردهای پژوهشی است که به بررسی نشانهها در جهت درک معانی نهفته در متن میپردازد. این رویکرد که از زبانشناسی، جامعهشناسی، نقد ادبی و... بهره میگیرد، روشی کارآمد برای تجزیه و تحلیل است. تحلیل نشانهشناختی سفرنامهها فرصتی برای خوانشی تازه و فهم بهتر از آنها فراهم میکند. بهعلاوه، میتواند نقش سفرنامهها را در ترسیم و بازنمایی اوضاع اجتماعی و فرهنگی جوامع روشن کند. در این مقاله تلاش شده است تا با بررسی نشانههای اجتماعی سفرنامه حاج سیاح، که طولانیترین سفرنامه یک فرد عادی ازلحاظ بعد زمانی و مکانی در عصر ناصری است، با استفاده از نشانهشناسی پیر گیرو، زوایای پنهانی از هویت، فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی سرزمینهای سیاحتشده روشن شود. این پژوهش، که با روش توصیفی ـ تحلیلی انجام گرفته است، به مقایسه و گاه نشاندادن تقابل فرهنگ ایرانی ـ اسلامی با فرهنگ اروپایی و تقابل انسانها با خود و نیز با محیط زندگی میپردازد. یافتهها نشان میدهد که مسائل و اعتقادات دینی، بهمثابه یکی از نشانههای هویت، مهمترین دغدغه نویسنده است که هم در داخل و هم در خارج از ایران با دیدی نقادانه بدان پرداخته است. توجه بیش از حد او به مکانهای مقدس همچون مساجد، معابد و کلیساها حاکی از هویت دینی او در جایگاه طلبهای جوان است.
سینا بشیری، قدرتالله طاهری،
جلد 31، شماره 94 - ( 3-1402 )
چکیده
در هنر و ادبیات مدرن، با بذل توجه به مضامین منفی و نامتعارف فلسفی که نقش مهمی در زیباییشناسی کلاسیک برعهده نداشتند، مبانی زیباییشناسی نوین متحول شد. «مرگ» یکی از مؤلفههایی است که برمبنای اندیشههای مکاتب اگزیستانسیالیسم و پساساختارگرایی، عنصر محوری ادبیات مدرن شناخته میشود. در رمان مدرن، مرگ هم ازمنظر محتوایی و هم ازنظر زبانشناختی و هنری در ساختار و بافت داستان نقش اساسی ایفا میکند و بسیاری از وجوه زیباییشناختی رمان حول محور آن میگردد. صادقی، در جایگاه یکی از نویسندگان پیشرو ایران، در رمان ملکوت، «مرگ» را موضوع داستان قرار داده و بسیاری از جنبههای ادبی اثرش را پیرامون این مفهوم طرح کرده است. در این پژوهش، با بهرهگیری از روش توصیفیـتحلیلی، وجوه زیباییشناختی مرگ در رمان ملکوت بررسی شده که به دیگر مؤلفههای زیباییشناسی مدرن گره خورده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که رابطه مرگ با دیگر مؤلفههای زیباییشناختی مدرن چون تناقض، غیاب، و ابهام منجربه اهمیتیافتن جنبههای تاریک هستی و همچنین امتناع اثر از معیارهای زیباییشناسی کلاسیک و متعارف شده است.
علی تسلیمی، محمود رنجبر، معین کمالیراد،
جلد 31، شماره 94 - ( 3-1402 )
چکیده
احضار و بازخوانی گذشته برآیند بروز بحرانهای اجتماعی و سیاسی زمان حال است. نویسندگان مسلمان برای مشروعیتبخشی و تصدیق حاکمان، به تطبیق طرحوارههای دوران باستان با نمونههای معاصر اقدام کردهاند. در این انطباق، شاهِ موجود با شاهِ آرمانی و عملکرد او با عصر زرین ایران سنجیده شده است. تاریخنگاری متمرکز و سازمانیافته ساسانیان حکایت مزدک را درجهت مشروعیتبخشی به قدرت و عملکرد ساسانیان طرحریزی کرده و تصویری آرمانی از عصر انوشیروان و عدالت او برساخته است. خواجه نظامالملک، که وزارت را در عصری ملتهب برعهده داشت، افق و ایدهآل حکومت را در عصر انوشیروان جستوجو میکرد. او در بخش متأخر سیاستنامه برای مقابله با جنبش اسماعیلیان به الگوی کشتار مزدکیان بهدست حکومت ساسانی متوسل شد و با واسازی الگوهای تاریخی، نهتنها کشتار مزدکیان را تصدیق کرد، بلکه قلعوقمع مخالفان سلجوقیان را مشروع جلوه داد.
مجید هوشنگی، عارفه حجتی،
جلد 31، شماره 94 - ( 3-1402 )
چکیده
در دوره نقد نو و با شکلگیری روشهای جدید در روایتشناسی، الگوهای متعددی در زمینه شناخت و نقد روایت ظهور کرد. دراینمیان، الگوی گرماس با الهام از روایتشناسی پراپ، و با تکیه بر اصل فلسفی تقابل، سعی داشت روایتها را برمبنای نیروهای کنشگر ششگانه فاعل/ مفعول (هدف)، یاریرسان/ بازدارنده، فرستنده/ دریافتکننده در یک نظام نوین تحلیل متن بررسی کند. ازسویی، سهروردی به سبک و روش پیشمتنی و با تکیه بر دادههای فلسفی خود، از زبان روایت و تمثیل در جهت تبیین و تشریح اندیشههای خود بهگونهای بهره جسته است که میتوان برخی روایات او را از منظر گرماس تحلیل و بررسی کرد. این پژوهش با روش توصیفیـتحلیلی ساختار تقابلها را در رساله فی حاله الطفولیه بررسی کرده است. طبق یافتهها، شاکله این روایت، بهصورت لایهای و تودرتو، برخاسته از مشخصههای فکری و الگوهای مسلط بر ذهن سهروردی است و حضور کنشگرها در این روایت کامل است و در برخی خردهروایتها در قالب سیّالیت نقشها مشاهده میشود. ازسوییدیگر، با وجود حضور هر سه پیرفت در روایت کلان و خردهروایتها، پیرفت غالب را میتوان میثاقی دانست که در جذابیت روایت نسبت به دیگر رسائل سهروردی نقش دارد. درنهایت، همسویی مفعول/ هدف در روایت کلان و چهار خردهروایت دیگر، به برجستگی این هدف یعنی «رسیدن به آرامش» در نظام فکری او خواهد انجامید.
خانم نرگس باقری، دکتر محمدنبی تولایی،
جلد 31، شماره 95 - ( 8-1402 )
چکیده
اصطلاح «روانزخم» برای اشاره به موقعیتی بهکار میرود که در آن روان شخص بهدلیل رویدادی آسیبزا صدمه ببیند. واکنش افراد به امر آسیبزا ممکن است برونریزی، یا درونیسازی باشد. در فرآیند برونریزی، فرد نشانههایی از اختلالات روانی همچون کابوس بهنمایش میگذارد، ولی در درونیسازی، فرد رنجهای روحی را در جهان درون خود پنهان میکند و با ساخت یک روایت فتیش، رنجها را به محیطی دیگر انتقال میدهد. با توجه به ماهیت روانزخم، بیمار قادر نیست آن را به امر نمادین تبدیل کند و این مشکل روانی تنها از روی نشانههایش در فرد قابل شناسایی است، درحالیکه روانشناسان معتقدند تنها راه درمان روانزخم، تبدیلشدن به امر نمادین است. هدف این پژوهش، بررسی چگونگی بازنمایی روانزخم در رمان دلفین مرده نوشته حسن بهرامی است. بهرامی با بهرهگیری از تکنیک رئالیسم جادویی و ترکیب نامحسوس آن با ویژگیهای روانزخم، از این چالش با موفقیت گذر کرده است. او با ترکیب افسانههای بومی و روانزخم و بهرهگیری از ماهیت دوگانه آنها در کنار هم، پیوندی محکم و نامحسوس میان این دو مقوله ایجاد کرده و روانزخم شخصیت را بهنمایش گذاشته است. این پژوهش اثبات میکند که رئالیسم جادویی تکنیکی درخور برای نگارش رمانهای روانکاوانه جهت نمادینکردن روانزخم افراد است.
علیرضا نبی لو چهرقانی، مریم هامون گرد،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
داستان «زن زیادی» یکی از نُه داستان کوتاه از مجموعه داستانی با همین نام است که اولینبار در زمان حیات جلال آلاحمد، نویسندهی معاصر، در سال ۱۳۳۱ به چاپ رسیده است. محور تمام داستانهای این مجموعه زنان هستند و نویسنده با نگاهی نقادانه مصائب و مشکلات آنها را نشان داده است. این مقاله به بررسی داستان «زن زیادی» از دیدگاه نقد شالودهشکنانه میپردازد. اساس نقد شالودهشکنانه یافتن تقابلهای دوتایی و پنهان در متن است؛ زیرا با کشف این تقابلها میتوان به لایههای پنهان درون متن پی برد. بهاعتقاد دریدا، تقابلهای درونمتنی، سلسلهمراتبی و پلکانی است و جزئی بر جزئی دیگر برتری داده میشود، اما با بررسی متن درنهایت مشخص میشود که هیچیک از تقابلها بر دیگری برتری ندارند و درواقع مکمل یکدیگرند. نقد شالودهشکنانه بر بررسی پیشفرضهای پذیرفتهشده، و واسازی و آشکارسازی تناقضهای متنی استوار است و هرچه را مخاطب باید بداند در خود متن جستوجو میکند. تقابل در داستان «زن زیادی» در ظاهر برپایه تضاد بین انسان و انسان، مرد/زن، و در باطن بین انسان و باورها و سنّتهای نادرست فرهنگی و اجتماعی است. پس از بررسی تقابلهای دوتایی در متن و شناسایی نیروهای متخاصم در آن، معلوم میشود که برخلاف آنچه از ظاهر متن و در خوانش اولیه بهدست میآید، قطب برتر در متن و مدلول استعلایی که چالش درونی متن نیز براساس آن شکل گرفته است مرد ستمکار در مقابل زن ستمدیده نیست، بلکه مرد و زن هریک بهگونهای اسیر و مقهور باورهای نادرست و تحمیلی جامعهی زمانِ خود هستند و دو تقابل درکنار یکدیگر و همسو با هم داستان را پیش میبرند.
علی تسلیمی، فریده فریاد، فیروز فاضلی،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
بهنظر کریستوا، هر متنی حاصل شبکهی متنی قبل از خود است؛ بنابراین، برای رمزگشایی باید سراغ این شبکه برویم. نویسندگان و شاعران همواره از متون قبلی بهرهمند شدهاند. این بهرهبهرداری گاه بهصورت افسانهگرایی است که جز بازنویسی و بازآفرینی افسانهها نیست و کمک چندانی به ادبیات نمیکند، اما افسانهگردانی رویکرد متفاوتی دارد که مایه تحول ادبیات است. افسانهگردانی تنها یادآور افسانهها بهگونهی تلمیح و اشاره نیست، بلکه با بهرهگیری از بینامتنیت، متن گذشته را دگرگون میسازد، تا آنجا که خواننده بهسادگی نداند در پیدایش متن جدید چه متنها و چه افسانههایی دخیل بودهاند. در رمان طلسمات با سه رویکرد افسانهگویی، افسانهگرایی و افسانهگردانی مواجهیم. در رمان بوفکور نیز نویسنده با استفاده از افسانهها و اسطورههای بسیار متن پیشین را دگرگون کرده است. از نتایج این مقاله نیز بهرهبردن هردو رمان از افسانهها حتی علیه افسانهها است. در نوشتار حاضر، این رمانها از دیدگاه افسانهگردانی یا بینامتنیت افسانهای تحلیل شدهاند.
ندارد ابراهیم حسنکلو، ندارد رضا چراغی،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
جدال بر سر نظریه ادبی و شعر نیما سابقهای طولانی دارد. منتقدان ادبی هرکدام از ظن خود یار نیما شدهاند و تفسیر مخصوصی از او ارائه دادهاند. مسئله این پژوهش بازخوانی انتقادی آرای پورنامداریانِ دهه هفتاد و براهنی، در جایگاه نمایندگان نقد دانشگاهی و غیردانشگاهی، خواهد بود. این پژوهش نشان داد که پورنامداریان و براهنی گاه در فهم خود از نیما دچار افراط شدهاند. نتیجه آنکه پورنامداریان علیرغم تلاش برای فهم نو از نیما همچنان گرفتار سنّتهای کلیشهای نقد ادبی است که باعث میشود شعر نو را ذیل شعر سنّتی تعریف کند. در سوی دیگر نیز براهنی از فرآیند تاریخی نظریهپردازی و شعر نیما غفلت کرده، در بعضی آرای خود به افراط گراییده و از بحرانی خبر میدهد که در شعر دهه هفتاد به بعد شاهد آن هستیم. بهعبارتی، سنّت و مدرنیته در آرای این دو منتقد بهوضوح سر ناسازگاری با هم دارند. پورنامداریان میخواهد شعر مدرن را با نقد سنّتی بیامیزد و براهنی در نقد خود دچار جزماندیشی میشود.
آقای مهدی نوریان، دکتر هادی نوری،
جلد 32، شماره 97 - ( 11-1403 )
چکیده
هدف:
این مقاله در صدد است تا از خلالِ بررسی و خوانشی وانوسازانه از داستانِ «وداع» بهقلمِ جلال آلاحمد از مجموعه داستانِ سه تار، به نقد نخبهگرایی در اندیشه روشنفکران ایرانیِ دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی بپردازد.
روش:
این خوانشِ وانوسازانه با تأکید بر نگاه فیلسوف فرانسوی «ژاک دریدا» انجام میشود و از حیث روششناختی مبتنیست بر روش هشتمرحلهایِ «دیوید بوژه» که بهعنوان نوعی استراتژیِ تحلیل انتقادیِ پستمدرن در مواجهه با روایتْ مورد استفاده قرار میگیرد. روش بوژه این گامها را در بر میگیرد: جستوجوی دوگانگی، بازتفسیر سلسلهمراتب، کشف صداهای یاغی، برملاسازیِ سویه دیگرِ روایت، نفی پیرنگ، یافتنِ استثناء، ردگیریِ بین خطوط، و سازماندهی مجدد روایت.
یافتهها:
بهنظر میرسد بتوان با بهرهگیری از این روش و اتخاذ منظری وانوسازانه در خوانش داستانِ موردنظر از جلال آلاحمد، دستِآخر به روایت نوپدیدی دست یافت و از خلال آن به نقد دیدگاه نخبهگرایانه سوژه روشنفکر ایرانی در این دو دهه پرداخت. باید توجه داشت که در این منظر، تلاش میشود تا از فردی به نام آلاحمد فراتر رفته و به سوژه آلاحمد در مقام یک روشنفکر نزدیک شویم؛ سوژهای که در زمانه و زمینه خاصی به عرصه بر کشیده شده و آثاری را تولید کرده است.
نتیجه:
با تکیه بر روایت نوپدیدی که بهواسطه خوانش وانوسازانه ممکن شده است، میتوان نتیجه گرفت که این سوژه روشنفکر با بازتولید روابط فرادست/فرودست، خود را در جایگاه فرادست نشانده و با تکیه بر خردِ مدرن، و بدون توجه و درکی از روابط وجودی فرودستان، به نمایندگی ایشان پرداخته و تلاش میکند به آنچه که رسالت روشنفکرانه خویش مینامد جامه عمل بپوشاند.