[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
برای داوران::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
آمار نشریه::
::
شناسنامه نشریه
..
پایگاه‌های نمایه‌کننده

  AWT IMAGE   AWT IMAGE 
 AWT IMAGE   AWT IMAGE 
   

   

..
پایگاه‌های اجتماعی
     
ACADEMIA
 
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
نظرسنجی
نظر شما در مورد عملكرد دوفصلنامه زبان و ادبيات فارسي چيست؟
عالي
خوب
متوسط
ضعيف
   
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
17 نتیجه برای محمدی

علی محمدی آسیابادی،
سال 14، شماره 53 - ( 6-1385 )
چکیده

شخصیت‌بخشی یکی از مهم‌ترین صورت‌های خیال است که به شکل‌های مختلف در شعر می‌آید و معمولاً با صنایعی همچون ایهام یا استخدام و حسن تعلیل همراه است. شخصیت‌بخشی به مثابه نوعی تشبیه یا استعاره دارای دو رکن است؛ یکی شخص و دیگری شیء. هرگاه ویژگی یا فعلی انسانی را به شیء نسبت دهیم یا به بیان دیگر در شیء فرافکنیم، حاصل کار شخصیت‌بخشی خواهد بود. این نوع تصویرپردازی یکی از مهم‌ترین وجوه زیبایی در شعر حافظ است. حافظ به شکل‌های مختلف به اشیاء شخصیت انسانی بخشیده و در این کار توفیق کم‌نظیری داشته است. مهم‌ترین ابزارهای حافظ در شخصیت‌بخشی به اشیاء، تشبیه، استعاره و ایهامی است که در وجه شبه یا جامع استعاره یا استعاره تخییلیه‌ای که لازمه استعاره مکنیه است وجود دارد.
علی محمدی آسیابادی،
سال 16، شماره 60 - ( 4-1387 )
چکیده

مولوی در غزلی که بررسی ساختاری آن موضوع این مقاله است، برخی از دیدگاه‌های عرفانی خود را نه به صورت بیان صریح، بلکه از طریق ساختار غزل بیان می‌کند. این غزل دارای فرمی اندام‌وار است و در آن، نشانه یا دالّی که بر "باد" دلالت می‌کند؛ اما در شعر حضور ظاهری ندارد، بلکه تبدیل به نماد شده است. غزل مورد بحث به دلیل ساختار ویژه‌ای که دارد می‌تواند بخشی از تشخّص سبکی مولوی را در شعر نشان دهد.


محمد بهنام‌فر، محمدعلی محمدی،
سال 17، شماره 66 - ( 12-1388 )
چکیده

خاقانی یکی از بزرگ‌ترین چکامه‌سرایان ادب پارسی در قرن ششم است. یکی از بارزترین ویژگی‌های سبکی این عصرـ که بیشتر در بین شاعران آذربایجان دیده می‌شود ـ استفاده گسترده از انواع علوم و فنون روزگارـ از جمله نجوم ـ می‌باشد. خاقانی که علم نجوم را تمام و کمال فرا گرفته بود، با پشتوانه استعداد سرشار، معلومات گسترده، ذهن وقاد و طبع روانش، با استادی و مهارت بی‌نظیر خود از مجموع اصطلاحات، احکام و ظرافت‌های این علم در تصویرگری استفاده کرده است. تلفیق باورها و اصطلاحات نجومی با اعتقادات دینی و اساطیری همراه با رعایت انواع تناسب‌های لفظی و معنایی و ترفندهای زیباسازی کلام، گاهی آن‌چنان هنری و شگفت‌انگیز است که خواننده را مات و مبهوت می‌کند و در برابر هنرنمایی و سحر قلم او تسلیم می‌سازد. این مقاله کوشیده است تا بر پایه دقت در ژرف‌ساخت هنری و زیباشناختی شعر خاقانی پاره‌ای از تصاویر شعری او را که ملهم از اصطلاحات و احکام نجومی است، بررسی و تحلیل نماید و میزان، چگونگی و شگردهای استفاده شاعر بزرگ شروان از این باورها و اصطلاحات را در تصویرسازی نشان دهد.


ابراهیم محمدی، جلیل‌الله فاروقی هندوالان،
سال 18، شماره 67 - ( 2-1389 )
چکیده

در پاره¬ای موارد در حوزه مطالعاتیِ ادبیات تطبیقی نمی‌توان به ‌طور دقیق و صریح معین کرد که یک اثر مربوط به ادبیات کدام ملت و قوم است. به نظر می‌رسد علت این مسئله مشخص‌نبودن تعریف و مرز ادبیات ملی باشد که خود، معلول دقیق‌نبودن معیارهایی است که برای ادبیات ملی تعریف شده است. در حالی که گروهی ـ دنباله‌روان مکتب فرانسوی ادبیات تطبیقی ـ زبان را یگانه (یا قوی‌ترین) ملاک برای تعیین مرز ادبیات ملل و تعریف ادبیات ملی دانسته¬اند، گروهی دیگر ـ عموماً موافقان مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی‌ـ با تردید در اعتبار و کارآیی معیار زبانی، ملاک هویت سیاسی را مطرح کرده‌اند. البته گاه در کنار دو معیار مذکور معیارهای دیگری همچون پیوستگی تاریخی، هویت مشترک فرهنگی، مرزهای دینی ـ مذهبی، جهان‌بینی‌های سیاسی و حتی مرزهای جغرافیایی (هم‌سرزمینی) نیز مطرح می¬شود. برای بررسی بیشتر این موضوع، نگارندگان مقاله کوشیده¬اند با نقد معیارهای مذکور و نشان‌دادن ناکافی و غیر دقیق بودن این معیارها، مؤلفه¬های فرهنگی و گفتمان فرهنگی حاکم بر اثر را به‌عنوان معیاری راه‌گشا پیشنهاد ¬کنند.


ابراهیم محمدی، جلیل‌اله فاروقی هندوالان، سمیه صادقی،
سال 19، شماره 70 - ( 1-1390 )
چکیده

رمان و داستان مدرن نقش شگرفی در بازخوانی روایت­های اسطوره­ای و بازپردازی آن‌ها در ادبیات روایی امروزی ایفا می­کند. یکی از دلایل مهم توجه ویژه و کاملاً متفاوت این­گونه داستان­ها و رمان­ها به بن­مایه­های اسطوره­ای ضرورتی است که نویسندگان معاصر بنابر دگرگونی اوضاع اجتماعی و دگرگونی­های اساسی اندیشه و نگرش انسان احساس کرده­اند: بی­انسجامی جهان آشفته معاصر که همه گفتمان‌هایش سرشار از تناقض­، بی­انسجامی­ و قاعده­گریزی­ ا­ست، انسان امروزی را شیفته روایت‌های نامنسجم، غیرخطی گسسته­نما و سرشار از بی­نظمی­های زمانی‌ـ ‌که پیشینه‌ای غنی در روایت­های اسطوره­ای داردـ کرده است. شهریار مندنی­پور یکی از نویسندگان برجسته ادبیات معاصر فارسی است که می­توان آثارش را از حیث ساختار و پردازش برخی از عناصر داستان به‌ویژه عنصر زمان به روایت­های اسطوره­ای همانند دانست. این پژوهش نشان می­دهد که زمان در برخی از داستان­های کوتاه او، همانند زمان در روایات اسطوره­ای 1. کیفی و ذهنی است نه عینی و کمی؛ 2. اعتبار خود را از رویداد یا حادثه روایت‌شده می­گیرد؛ 3. دورانی و چرخه­ای است نه خطی و مستقیم. البته اثبات این همانندی­ها لزوماً به معنای تأثیر­پذیری آگاهانه مندنی‌پور از روایات اسطوره­ای نیست.  


علی محمدی، نوشین بهرامی‌پور،
سال 22، شماره 76 - ( 2-1393 )
چکیده

روایت­شناسی که از دستاوردهای ساخت‌گرایی برای ادبیات است، به منتقد یاری می­رساند تا با بررسی نقش هر کارکرد و کنش در ساختار روایت، داستان­های گوناگون را در دو سطح داستان و کلام تحلیل کند. در سطح داستانی منتقد می­تواند با کنارنهادن تفاوت‌های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی به کشف همانندی ازنظر رویدادها، شخصیت­ها و زمینه­ها دست یابد. داستان­های شاهنامه: «زال و رودابه» و «بیژن و منیژه» با نمایش‌نامه «رومئو و ژولیت» اثر شکسپیر ازاین‌منظر درخور مقایسه و ارزیابی است. هرسه روایت دلدادگی عاشقانی را بیان می­کنند که از دو خاندانِ غیردوست هستند و دشواری­هایی در راه وصال آنها وجود دارد. با استفاده از این سطحِ تحلیل می­توان پی‌برد که سرنوشت قهرمانان این سه روایت معلول چه کنش­ها و کارکردهایی است.
در سطح کلامِ روایت (گفتمان) می­توان موقعیت فردوسی و شکسپیر را در جایگاه راوی مشخص کرد و با تحلیل زبان در بافت، جهان­نگری آنان را در متن جست‌وجو کرد. بنابر روش تحلیل گفتمان و رمزگانِ روایت می­توان به ارزش­ها، باورها و فرهنگ نهفته در روایات پیش‌گفته رسید.


سید علی قاسم زاده، فاطمه محمدی،
سال 23، شماره 79 - ( 11-1394 )
چکیده

با نگاهی به رماننویسی افغانستان و فراز و فرودهای آن، واقعیتهایی از تحولات فکری و ادبی این جامعه بر مخاطب آشکار میشود که نیازمند پژوهشهای درازدامن است. یکی از این واقعیت‌ها رویکردهای مدرنیستی و پستمدرنیستی در ادبیات داستانی افغانستان است که جامعه رمان‌نویسان آن کشور را به جامعه داستان­نویسی معاصر پیوند زده است و جنبه‌های زندگی انسان افغان، به‌ویژه خیل روشنفکران افغان را به تصویر میکشد. این جستار به شیوه توصیفی- تحلیلی تلاش کرده است با واکاوی رمانهای معاصر افغانستان بعد از وقوع کودتای 7ثور 1357ه‍. ش. تا به امروز گرایشهای مهم مدرنیستی و پست‌مدرنیستی رماننویسان افغانستان را انعکاس دهد. از این تحقیق برمیآید که گرچه نمیتوان از نهادینه‌شدن مکتب رماننویسی مدرنیستی و پسامدرنیستی در ادبیات داستانی افغانستان سخن گفت، رشد فزاینده عناصر و مؤلفههایی نظیر بحران هویت شخصیتهای داستانی، پیامدهای جنگ و مهاجرت برای زنان و مردان افغان، تلاش برای واسازی تقابل مرد/زن در نظام نوشتاری مردسالار افغانستان، بازنمایی تقابل پرتنش میان سنتگرایی با تجددطلبی و... از پیدایش جریانهای ادبی جدید در ادبیات داستانی افغانستان حکایت می‌کند؛ جریان‌هایی شبه‌مدرنیستی و گاه شبهپسامدرن که اغلب روشنفکران مهاجر به تبعیت و تقلید از تکنیکهای داستان‌نویسی غرب در پیش گرفته‌اند.


علیرضا محمدی کله‌سر،
سال 24، شماره 81 - ( مقالات منتشر شده 1395 )
چکیده

چندمعنایی در داستان­های تمثیلی، افزون‌بر بافت معنایی و فهم مخاطب به‌منزله ویژگی‌های بیرونی حاکم بر تفسیر، با ویژگی­های ساختاری این متون نیز رابطه دارد. هدف مقاله حاضر بررسی نقش ویژگی­های ساختاری و روایی داستان تمثیلی در ایجاد تفاسیر متعدد از این متون است. ازآنجاکه تفسیر متن تمثیلی همواره بر یک خط داستانی و براساس کنش‌های داستانی انجام می­گیرد، بررسی چندمعنایی نیز به تعداد خطوط داستانی در داستان­های تمثیلی وابسته است. بنابراین، چندمعنایی تمثیل را می­توان نتیجه دو فرایند روی دو محور متفاوت دانست: محور هم‌نشینی و محور جانشینی. در نخستین فرایند، تفاسیر گوناگون با خطوط متعدد داستانی متناظرند. این خطوط داستانی نیز خود نتیجه تعدد پی‌رفت­ها و شخصیت­های تمثیل هستند. در دومین فرایند نیز فقط یک خط داستانی و با توجه به بافت‌های معنایی متعدد می­تواند تفاسیر گوناگون از تمثیلی واحد را ارائه دهد. این تقسیم‌بندی نتایجی نیز در زمینه چندمعنایی نمادهای ادبی می­تواند درپی داشته باشد. 


نوشین استادمحمدی، حسین فقیهی، حسین هاجری،
سال 25، شماره 83 - ( مقالات منتشر شده 1396 )
چکیده

رمان دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد، به‌قلم شهرام رحیمیان، اثری مدرن و از رمان­های سیاسی درخور‌تأمل است که به بازنگری متفاوت کودتای 28 مرداد، با تکیه بر مسائل روانی شخیت‌­های سیاسی، می‌­پردازد. در این جستار، با دقت در مؤلفه «چندصدایی» باختین، ضمن تبیین این اصطلاح، مصداق­‌ها و کاربست آن را با شیوه توصیفی‌ـ‌تحلیلی در رمان بررسی کرده­‌ایم و کوشیده‌­ایم در ابتدا به این سؤال که «چندصدایی چه مؤلفه­‌هایی دارد و چگونه در رمان تجسم یا نمود می‌­یابد» پاسخ دهیم. براین‌اساس، در این مقاله تأکید بر مؤلفه‌­های چندصدایی، ازجمله ساختار مفاهیم متقابل، تغییر ناگهانی زاویه دید، چندصدایی در میان اقشار اجتماعی در رمان، حضور شخصیت‌های متفاوت و متضاد در یک فرد (چندشخصیتی)، چندزبانی، بینامتنیت و...، است. سپس، این شاخصه­‌ها در رمان بررسی‌ و تحلیل می‌شوند. برآیند این مقاله حاکی از آن است که رمان چندصدا با ابزارهایی که در اختیار خواننده قرار می‌­دهد او را به دریافتی نو از متن رهنمون می‌­کند.
 
علیرضا محمدی کله‌سر،
سال 25، شماره 83 - ( مقالات منتشر شده 1396 )
چکیده

یکی از مهم­ترین موضوع‌ها در زمینه سبک­شناسی روایت در متون کهن، چگونگی خوانش و تفسیر داستان­های تمثیلی است. ارتباط این موضوع با روایت­شناسی هنگامی روشن می‌شود که با صرف‌نظرکردن از محتوا و پیام تفسیرها، به ارتباط آن با خطوط داستانی توجه کنیم. مقاله حاضر درپی دست­یابی به مهم­ترین شیوه­هایی است که مولوی براساس آنها به تفسیر حکایت­های مثنوی پرداخته است. می­توان گفت ارائه تفسیرها بر محور هم‌نشینی مهم­ترین ویژگی تمایزبخش مثنوی از متون مشابه است. مولوی برای ارائه این تفاسیر، حکایت را به­صورت خطوط داستانی مجزا درنظر می­گیرد و متناظر با هر خط داستانی تفسیری ارائه می­دهد. تعدد این خطوط داستانی می­تواند نتیجه تنوع شخصیت­ها یا پی‌رفت­های دریافت‌شده از متن باشد. در این فرایند، ارزش خطوط اصلی و فرعی با یکدیگر برابرند؛ بنابراین، در اغلب موارد، تفسیر ابتدایی (انگیزه بیان) یک حکایت چندان با تفاسیر میانی، پایانی یا حتی تفسیر منطبق با خط اصلی داستان هم‌خوان نیست. توجه به خطوط داستانی در شکل­گیری تفاسیر، هم در تحلیل نوعی ویژه از چندمعنایی تمثیل در مثنوی مفید است و هم می­تواند فراهم­آورنده تبیینی روایت­شناختی از تداعی معانی در مثنوی باشد.
 
محمدحسین خان محمدی، اکرم دولتی سیاب،
سال 26، شماره 84 - ( مقالات منتشر شده 1397 )
چکیده

مویه "مور" از نواهای کهن مناطق لک­زبانِ استان­های لرستان، همدان، ایلام و کرمانشاه است. این نوای دلتنگی، که با آوازی حزین و غم‌ناک، و بدون ضرب‌آهنگ، فقط درقالب یک بیت به‌مناسبت مرگ عزیز ازدست‌رفته خوانده می­شود، پیشینه­ای بس کهن دارد. هدف مقاله حاضر، که به‌شیوه توصیفی‌ـ‌تحلیلی و با استناد به منابع کتابخانه­ای انجام شده است، کشف رابطه میان تک­بیتی­های مور و جایگاه اجتماعی‌ـ‌اقتصادی مردان لک­زبان است. دراین­باره، اشاره شده است که در نوای مور معمولاً شجاعت و دلاوری­، مردم­داری و مهمان­نوازی، وضعیت اقتصادی و اجتماعی، قدرت بدنی و زور بازو و... مردان توصیف می‌شود. این توصیف­ها، که مبین جایگاه حماسه، سوگ، اندوه و وصف در ابیات شعر لکی است، گاه درقالب تک­بیتی به‌وصف دلاورمردان و جنگاوران، خوانین و کدخدایان طوائف، یا کشاورزان و گله­داران می­پردازند و ویژگی‌های مشهود ممدوح را بیان می­کنند.
محسن محمدی فشارکی، نسرین ستایش،
سال 26، شماره 85 - ( 11-1397 )
چکیده

کارل گوستاو یونگ، بنیان‌گذار روان‌شناسی تحلیلی در قرن بیستم، معتقد است در زیر سطح ظاهری آگاهی انسان‌ها بخش دیگری به نام ناخودآگاه جمعی ازلی وجود دارد که به‌صورت عامل روانی مشترک و موروثی خانواده بشری درآمده است. او موفق به کشف و معرفی کهن‌الگوهای مشترک در اساطیر ملل شد و این موضوع، مکتب روان‌کاوی او را شکل داد. در این پژوهش داستان گل و نوروز از این دیدگاه و با تأکید بر فردیت هدف تأمل و مداقه قرار می‌گیرد. توجه به کهن‌الگوها برای رمزگشایی داستان گل و نوروز ضرورت دارد؛ زیرا این مجموعه به‌طورکلی برپایه این نمادهای کهن پی‌ریزی شده است. نوروز نماد نیروهای ناخودآگاه پیروزشاه است و پیروزشاه نماینده بُعدِ فعلیت‌یافته کهن‌الگوی خود است. نوروز پس از سفرهای خطرناک فراوان، در انتها، به وصال محبوبش می‌رسد و با متولدشدن فرزندش، چرخه فرآیند فردیت کامل می‌شود.
 
حسین محمدی،
سال 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده

چکیده
دو تمدن کهن ایران و هند، به‌دلیل روابط دیرینه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، شناختی نسبی از هویت یکدیگر داشته‌اند که در طول زمان صیقل‌ خورده، تکمیل و گاهی نمادین شده است. بی‌گمان، برای شناخت تاریخ ایران و هند عصر باستان و چگونگی روابط این دو ملت، ناگزیر از دریافتن تصویر تاریخی هند در فرهنگ ایران هستیم. بررسی اسطوره، حماسه و شعر، ما را در رسیدن به واقعیت‌های تاریخی یاری می‌رساند. شاهنامه این قابلیت را دارد که بیان‌کننده تاریخ و فرهنگ ایران و هند باشد.
در این پژوهش برآنیم تا با روش توصیفی‌ـ‌تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای، به این پرسش اصلی پاسخ دهیم که اصولاً فردوسی در شاهنامه تا چه حد از منابع تاریخی و متون پهلوی تبعیت کرده است. نوشتار نشان می‌دهد که فردوسی از منابعی که در دست داشته تبعیت کرده و در قسمت‌های مربوط به عصر ساسانیان با کارنامه اردشیر بابکان، یادگار زریران و خدای‌نامک اختلاف مهمی ندارد.
 
حسین محمدی،
سال 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده

در قرن‌های هفتم تا یازدهم، حاکمان مسلمانی در شبه‌قاره هند به قدرت رسیدند که به فرهنگ و زبان فارسی علاقه‌مند بودند. درپی این تغییر، ایرانیان به‌دلایل گوناگون به هندوستان مهاجرت کردند و در دربار فرمانروایان محلی به انواع قدرت‌های سیاسی، نظامی، و اقتصادی دست یافتند و زمینه رشد و گسترش فرهنگ و ادب فارسی را در شبه‌قاره هند فراهم کردند. مولانا نورالدین محمد ظهوری ترشیزی (994-1025 هـ.ق) از شاعران ایرانی اهل خراسان بود که در قرن دهم به هند مهاجرت کرد و به خدمت حکومت نظام‌شاهیان و عادل‌شاهیان درآمد و در دکن به مقام ملک‌الشعرائی رسید. ظهوری، طی چهاردهه حضور در دکن (جنوب هند)، در راه گسترش زبان و فرهنگ ایرانی بسیار کوشش کرد. در مقاله حاضر، با روش توصیفی‌-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای، کوششی برای تبیین این نکته صورت گرفته است که ظهوری ترشیزی در گسترش فرهنگ و زبان فارسی در شبه‌قاره هند چه نقشی ایفا کرده است. یافته‌ها نشان می‌دهد که ظهوری، باوجود موانع بسیار، به‌ویژه سعایت دشمنان ایران و به‌خصوص شیعیان در دکن، در سایه حمایت و تشویق حاکمان آن سامان، توانست با خلق آثار ادبی ارزنده، فرهنگ و زبان فارسی را در شبه‌قاره هند گسترش دهد. ارائه تصویری واقع‌بینانه از تأثیر ظهوری ترشیزی و آثار ادبی او و چگونگی حمایت و تشویق حاکمان نظام‌شاهی و عادل‌شاهی در گسترش فرهنگ و زبان فارسی از نتایج مقاله حاضر است.

آقای محمد محمدی، آقای محمود فتوحی،
سال 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده

یکی از جریان­های ادبی رایج در ادوار تاریخی صفویه و قاجاریه، تفسیرنویسی منظوم قرآن به زبان فارسی است. ساختار فکری و زبانی این جریان ادبی در واقع ادامه تفاسیری همچون کشف‌الاسرار (تألیف 520 ق) به­ویژه نوبت ثالثه، و مواهب علیه (تفسیر حسینی) (تألیف  899- 897 ق) است؛ سنّتی که از نثر گذار کرده و برای تثبیت و گسترش خود به نظم روی ­آورده است. هدف پژوهش حاضر معرفی پنج اثر تفسیری کمترشناخته­شده در ساحت نظم فارسی است. این پژوهش با مراجعه به منابع کتابخانه­ای و دسترسی به نسخه‌های اصیل به روش توصیفی انجام شده است و نتایج آن برای انجام مطالعات بنیادی در زمینه ادبیات تصوف و علوم قرآنی حائز اهمیت است. تفاسیر نویافته عبارت‌اند از: 1. تحفهالمؤمنین (تألیف 1068ق) اثر مولوی کریم­بخش صاحب متخلص به بدر 2. تفسیر رشیدی (؟)؛ ابوالفیاض قمرالحق 3. تفسیر نجم اصفهانی (تألیف 1336- 1335ق) اثر نجم‌الحکماء محمد موسوی واعظ ملقب به نجم اصفهانی 4. تفسیر اسماءالحسنی اثر گدا (؟) 5. تفسیر منظوم؛ نذر حسن‌بن‌محمد علی زیدی (1366-1247ق).  
 

ابراهیم محمدی، عفت غفوری حسن آباد، سید مهدی رحیمی، حامد نوروزی،
سال 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده

در جستار پیش‌رو، ساختار آستانه‌ها و پیش‌گویه رمان شوهر آهوخانم، نگاشته علی‌محمد افغانی، و اقتباس سینمایی آن به‌کارگردانی داوود ملاپور بررسی شده است. آنچه در هردو اثر درخور توجه است، وجود لایه‌ها و اجزای مختلف معناساز در آستانه رمان و فیلم است که چگونگی ارتباط زن و مرد را در گفتمان سنّتی و شبه‌مدرن آشکار می‌کند. نویسنده و کارگردان می‌کوشند با برجسته‌کردن جدال دو گفتمان سنّت و مدرنیته، به‌صورت نامرئی و ناملموس، تصویری از زن ستمدیده و هویت‌باخته به مخاطب ارائه کنند که همواره گفتمان مردسالار از تفاوت‌های طبیعی او با مرد، زنجیری برای به‌انقیادکشیدن زن ساخته ‌است و او را به‌مثابه دیگری و فرودست انگاشته و به‌حاشیه رانده ‌است. ازاین‌رو، در پژوهش حاضر،  ساختار آستانه‌های دو رسانه با رویکرد تطبیقی‌‌ـ‌بین‌رشته‌ای و برپایه تحلیل انتقادی گفتمان لاکلاو و موفه بررسی می‌شود. نخست، خرده‌متن‌های آستانه‌ای رمان و فیلم شناسایی شده، و سپس با تحلیل دال‌های موجود در ساختار آنها، به چگونگی پیوند آستانه‌ها با متن مرکزی و جهان بیرون آن و شیوه‌های خلق معنا در لایه‌های مختلف خرده‌متن‌ها پرداخته شده است. با بررسی ساختار آستانه‌های رمان و فیلم «شوهر آهوخانم» دو نکته آشکار می‌شود: 1. تمام دال‌های موجود در آستانه‌های دو اثر برمبنای کلان‌تقابل زن و مرد شکل گرفته‌اند. 2. نشانه‌های موجود گفتمان برساخته مردسالار را برملا می‌کنند که همواره مرد را دال مرکزی می‌داند و ازطریق زنجیره‌های هم‌ارزی مرد را با دال‌های مرکز، فرادست، فعال، مستقل و آزاد هم‌ارز می‌داند و در مقابل زن را با مفاهیم حاشیه، فرودست، منفعل، وابسته و محدود معرفی می‌کند و با بهره‌گیری از منطق تفاوت میان زن و مرد رقیب را نفی و طرد می‌کند.
 

دکتر مهین پناهی، دکتر علی محمدی آسیابادی، معصومه طاهری،
سال 32، شماره 97 - ( پاييز و زمستان 1403 )
چکیده

mouseout="msoCommentHide('_com_1')" onmouseover="msoCommentShow('_anchor_1','_com_1')">مفهوم شادی، همواره موضوع علم اخلاق و عرفان بوده و با عناوین مختلفی مانند سعادت و خیر، بیان شده است. این مفهوم در فلسفه در قالب دو دیدگاه نسبت به سعادت بشری، یعنی دیدگاه لذت‌گرایی اپیکوری و سعادت‌گرایی ارسطویی بررسی شده است. شادی به شکل ساده، دو نوع است: شادیی که نقطۀ مقابل آن، غم و اندوه است و شادیی که نقطۀ مقابل ندارد و پایدار است. شادی نوع اول، شادی عوام و شادی نوع دوم، شادی خواص است. در فلسفه‎های اخلاق بر شادی پایدار، تأکید شده است. اپیکورس (341- 270 ق.م) فیلسوف دوران هلنیستی یونان باستان که به «فیلسوف شادکامی» معروف است، با تلقی لذتِ پایدار به عنوان خیر نهایی انسان، شیوۀ عملیای ارائه می‎دهد که به سعادت و شادمانی منتج می‎شود. در واقع، شادی مورد نظر اپیکور شادی نوع دوم است که نقطۀ مقابل ندارد و دائمی است.
جلال‏الدین محمد مولوی (604-672 هـ.ق) نیز یکی از عارفانی است که شادی در کلام او موج می‎زند. شادی مورد نظر مولوی نیز شادی پایدار است و با عوامل بیرونی و درونی زوال نمی‎یابد. توجه به این موضوع در هر دو دیدگاه، باعث شد تا فرآیند دستیابی به شادی از دیدگاه اپیکور و مولوی بررسی شود.
روش: در این مقاله سعی شده است به روش مطالعۀ کتابخانه‎ای و مقایسه و تحلیل داده‎ها؛ مخصوصاً در مثنوی و غزلیات شمس، بررسی شود که آیا بین شادی‎گرایی اپیکوری با شادیگرایی از دیدگاه مولوی ارتباطی وجود دارد یا خیر. روش ارائۀ اطلاعات از طریق مقایسۀ چند مؤلفه از دیدگاه اپیکور و مولوی دربارۀ شادی بر پایۀ تبارشناسی تاریخی است.
یافتهها و نتایج: با مطالعۀ دقیق در آرا و افکار اپیکور و سیرۀ عملی او، می‎توان به این نتیجه رسید که لذت از نگاه اپیکور نه تنها لذت‎های مادی و زودگذر نیست، بلکه او نیز مانند دیگر نظریه‎پردازان اخلاق باستان، غایت را با عنوان اودیمونیا یا شادی (سعادت) بیان می‎کرد. هدف فلسفه او رسیدن به شادی پایدار است. بدین ترتیب که انسان با ایجاد محدودیت‎هایی برای لذت‎جویی‎های موقتی و ناپایدار خود، تلاش می‎کند به آتاراکسیا دست یابد. از سوی دیگر فلسفۀ عملی اپیکور به بیان مؤلفه‏هایی می‎پردازد که با برخی از دیدگاه‎های عارفان مسلمان، از جمله مولوی دارای وجوه اشتراک است.


 


صفحه 1 از 1     

دوفصلنامه  زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی Half-Yearly Persian Language and Literature
Persian site map - English site map - Created in 0.12 seconds with 46 queries by YEKTAWEB 4666