|
|
|
|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
3 نتیجه برای محمدی کلهسر
علیرضا محمدی کلهسر، جلد 24، شماره 81 - ( مقالات منتشر شده 1395 )
چکیده
چندمعنایی در داستانهای تمثیلی، افزونبر بافت معنایی و فهم مخاطب بهمنزله ویژگیهای بیرونی حاکم بر تفسیر، با ویژگیهای ساختاری این متون نیز رابطه دارد. هدف مقاله حاضر بررسی نقش ویژگیهای ساختاری و روایی داستان تمثیلی در ایجاد تفاسیر متعدد از این متون است. ازآنجاکه تفسیر متن تمثیلی همواره بر یک خط داستانی و براساس کنشهای داستانی انجام میگیرد، بررسی چندمعنایی نیز به تعداد خطوط داستانی در داستانهای تمثیلی وابسته است. بنابراین، چندمعنایی تمثیل را میتوان نتیجه دو فرایند روی دو محور متفاوت دانست: محور همنشینی و محور جانشینی. در نخستین فرایند، تفاسیر گوناگون با خطوط متعدد داستانی متناظرند. این خطوط داستانی نیز خود نتیجه تعدد پیرفتها و شخصیتهای تمثیل هستند. در دومین فرایند نیز فقط یک خط داستانی و با توجه به بافتهای معنایی متعدد میتواند تفاسیر گوناگون از تمثیلی واحد را ارائه دهد. این تقسیمبندی نتایجی نیز در زمینه چندمعنایی نمادهای ادبی میتواند درپی داشته باشد.
علیرضا محمدی کلهسر، جلد 25، شماره 83 - ( مقالات منتشر شده 1396 )
چکیده
یکی از مهمترین موضوعها در زمینه سبکشناسی روایت در متون کهن، چگونگی خوانش و تفسیر داستانهای تمثیلی است. ارتباط این موضوع با روایتشناسی هنگامی روشن میشود که با صرفنظرکردن از محتوا و پیام تفسیرها، به ارتباط آن با خطوط داستانی توجه کنیم. مقاله حاضر درپی دستیابی به مهمترین شیوههایی است که مولوی براساس آنها به تفسیر حکایتهای مثنوی پرداخته است. میتوان گفت ارائه تفسیرها بر محور همنشینی مهمترین ویژگی تمایزبخش مثنوی از متون مشابه است. مولوی برای ارائه این تفاسیر، حکایت را بهصورت خطوط داستانی مجزا درنظر میگیرد و متناظر با هر خط داستانی تفسیری ارائه میدهد. تعدد این خطوط داستانی میتواند نتیجه تنوع شخصیتها یا پیرفتهای دریافتشده از متن باشد. در این فرایند، ارزش خطوط اصلی و فرعی با یکدیگر برابرند؛ بنابراین، در اغلب موارد، تفسیر ابتدایی (انگیزه بیان) یک حکایت چندان با تفاسیر میانی، پایانی یا حتی تفسیر منطبق با خط اصلی داستان همخوان نیست. توجه به خطوط داستانی در شکلگیری تفاسیر، هم در تحلیل نوعی ویژه از چندمعنایی تمثیل در مثنوی مفید است و هم میتواند فراهمآورنده تبیینی روایتشناختی از تداعی معانی در مثنوی باشد.
دکتر علیرضا محمدی کلهسر، خانم فریبا ترابی، جلد 33، شماره 99 - ( پاییز و زمستان 1404 )
چکیده
تناسب بهمنزلۀ مولفهای مهم در تاریخ نقد ادبی، نقشی کلیدی در نقدهای غلامحسین یوسفی نیز داشته است. بررسی این موضوع میتواند به شناخت بخشی از مجموعۀ نقد دانشگاهی در زبان فارسی کمک کند. از این رو، هدف مقالۀ حاضر بررسی چیستی و انواع و پیامدهای تناسب در نقد ادبی نزد غلامحسین یوسفی است. در این مقاله با مطالعۀ آثار غلامحسین یوسفی، چیستی تناسب، انواع آن و رابطۀ آن با دیگر مولفههای نقد ادبی از منظر یوسفی بررسی شده است. میتوان گفت، یوسفی دایرهای گسترده از واژگان را برای اشاره به تناسب بهکار میگیرد. انواع تناسب هم نزد یوسفی شامل تناسب ویژگیهای شخصیت با منش وی، تناسب میان بخشهای مختلف متن، تناسب میان عناصر فرمی و محتوایی میشود. یوسفی تناسب را در ارتباط با مولفههایی چون ایجاز و اطناب و تصویرسازی نیز بهکار میگیرد. و سرانجام، رعایت انواع تناسب در متن از نظر یوسفی پیامدهایی مثبت دارد که مهمترینشان عبارتند از: وحدت و انسجام متن، واقعگرایی و باورپذیری، و تأثیر بر مخاطب. در نقدهای یوسفی (الف) هیچگاه تعریف و توصیفی دقیق از مولفههای یادشده ارائه نمیشود، چنانکه گویی همگان بر سر معنای آنها توافق دارند. این بدیهیپنداری مفاهیم، یکی از ویژگیهای نگاه یوسفی به نقد ادبی است؛ (ب) باوجود تأکید نظری وی بر لزوم تناسب فرم و محتوا، به نظر میرسد در عمل، محتوا برای وی مهمتر از فرم است؛ چنانکه عناصر فرمی نیز با ویژگیهایی محتوایی توصیف میشوند؛ (ج) وی با نگاهی ارزشگذارانه، انواع تناسب و پیامدهای آن را نقطۀ قوت اثر ادبی تلقی میکند. نکته آخر اینکه یوسفی در استفاده از معیار تناسب در نقد ادبی، تا حد زیادی متأثر از نظریههای کلاسیک و نئوکلاسیک است.
|
|
|
|
|
|
|
|
|