کاربران عمومی فقط به فهرست مقالات منتشر شده دسترسی دارند.
13 نتیجه برای موضوع مقاله:
علی محمدی آسیابادی،
جلد 14، شماره 53 - ( 6-1385 )
چکیده
شخصیتبخشی یکی از مهمترین صورتهای خیال است که به شکلهای مختلف در شعر میآید و معمولاً با صنایعی همچون ایهام یا استخدام و حسن تعلیل همراه است. شخصیتبخشی به مثابه نوعی تشبیه یا استعاره دارای دو رکن است؛ یکی شخص و دیگری شیء. هرگاه ویژگی یا فعلی انسانی را به شیء نسبت دهیم یا به بیان دیگر در شیء فرافکنیم، حاصل کار شخصیتبخشی خواهد بود. این نوع تصویرپردازی یکی از مهمترین وجوه زیبایی در شعر حافظ است. حافظ به شکلهای مختلف به اشیاء شخصیت انسانی بخشیده و در این کار توفیق کمنظیری داشته است. مهمترین ابزارهای حافظ در شخصیتبخشی به اشیاء، تشبیه، استعاره و ایهامی است که در وجه شبه یا جامع استعاره یا استعاره تخییلیهای که لازمه استعاره مکنیه است وجود دارد.
مسعود فروزنده،
جلد 16، شماره 60 - ( 4-1387 )
چکیده
ورقه و گلشاه، داستانی زیبا، دلانگیز و جذاب است که عیوقی آن را به نظم درآورده. تجزیه و تحلیل اجزا و عناصر سازنده متن یک داستان، زمینه شناخت بیشتر آن را فراهم میآورد و نقاط قوت و ضعف آن را باز مینمایاند. بنابراین در مقاله حاضر طرح این داستان، به عنوان یکی از اجزای اصلی تشکیلدهنده آن، از دیدگاه ساختارگرایی بررسی شده است. در این داستان ورقهًْ، قهرمان اصلی، در پی دستیابی به هدفی خاص، یعنی ازدواج با گلشاه است. در راه رسیدن به هدف با مقاومت نیروهای مخالف روبهرو میشود و در نتیجه وضع متعادل زندگی او و قبیلهاش به هم میریزد. ولی قهرمان با کمک نیروهای یاریگرش موفق میشود بر حریفان غلبه کند، به هدف برسد و وضع متعادل و سامانیافتهای را که محصول حوادث داستان است، به زندگی خود و قبیلهاش بازگرداند. حوادثی که در داستان رخ میدهد باعث شکل گرفتن چهار سلسله (پیرفت) در طرح آن میشود. در این مقاله چنان که ذکر شد، طرح این داستان و اجزای تشکیلدهنده آن از دیدگاه چند تن از ساختگرایان بررسی و تحلیل شده است.
علی محمدی آسیابادی،
جلد 16، شماره 60 - ( 4-1387 )
چکیده
مولوی در غزلی که بررسی ساختاری آن موضوع این مقاله است، برخی از دیدگاههای عرفانی خود را نه به صورت بیان صریح، بلکه از طریق ساختار غزل بیان میکند. این غزل دارای فرمی انداموار است و در آن، نشانه یا دالّی که بر "باد" دلالت میکند؛ اما در شعر حضور ظاهری ندارد، بلکه تبدیل به نماد شده است. غزل مورد بحث به دلیل ساختار ویژهای که دارد میتواند بخشی از تشخّص سبکی مولوی را در شعر نشان دهد.
سید کاظم موسوی، اشرف خسروی،
جلد 16، شماره 62 - ( 8-1387 )
چکیده
نظامیگنجوی از شاعران مطرح عرصه جهانی است. داستانپردازیهای او که بر اساس واقعیت است به همراه تخیل وصفناپذیرش، وی را به عنوان شاعری توانا در حوزه انسانشناختی و روانکاوی معرفی نموده است. به نظر میرسد اوج هنر نظامی در هفتپیکر او باشد. در این اثر ارزشمند ـ بهخصوص در هفت افسانه آن ـ که از لایههای درونی و عناصر برونی داستانی برخوردار است، میتوان از مسیر روساخت به ژرفساخت راه یافت و ابعاد نهانی وجود انسانی را بازیابی نمود. یکی از داستانهای هفتپیکر، داستان "خیر و شر" است که در گنبد ششم (پنجشنبه) آمده و موضوع آن کشمکش دو جوان به نامهای "خیر" و "شر" است. این داستان را میتوان بر اساس دیدگاه روانشناسی یونگ تحلیل نمود. در این دیدگاه کهنالگوهای پنهان در روان آدمی جایگاه ویژهای دارند و گاهی به گونهای نمادین در خودآگاهی متجلی شده، نمود مییابند. در این داستان میتوان خیر را نماد خودآگاهی آدمی و "شر" را نشانه "سایه" و ضمیر ناخودآگاه او دانست که در یک ساختار بسیار منسجم و منطقی به درگیری پرداخته و در نهایت به وحدت میرسند و کهنالگوهای متعددی چون آنیما، سایه، تولد ثانوی، سفر، آب، درخت و... در این کشمکش نقش ویژهای دارند که در این مقاله به بررسی آنها پرداخته میشود.
سید کاظم موسوی، غلامحسین مددی،
جلد 18، شماره 67 - ( 2-1389 )
چکیده
شاهنامه آیینهای تمامنما از هویت و باورهای کهن ایرانیان در گذشتههای دور تا پایان دوره ساسانیان است. بسیاری از باورهای کهن ایرانی در هر سه بخش این شاهنامه بهویژه در دوره اساطیری و حماسی تجلی یافته است. رستنیها، پدیدههایی هستند که در اسطورهها و باورهای توتمی و آنیمیسمیـ که شکلهایی از دینهای ابتداییاند ـ نقش درخور تأملی دارند. بازتاب این باورها را که گاه با اساطیر دیگر اقوام مشترک است در شاهنامه میتوان یافت. پرستش رستنیها و اعتقاد به تبار نباتی انسان که در میان اقوام مختلف دیده میشود در شاهنامه نیز نمود دارد. همچنین بعضی از شخصیتهای شاهنامه ایزدنباتهایی هستند که شکل زایش و مردن آنها مشابه نمونه اساطیری آنهاست. در حقیقت این شخصیتها صورت پیکرگردانیشده ایزدنباتهای اساطیری هستند.
سید جمالالدین مرتضوی، سجاد نجفی بهزادی،
جلد 19، شماره 70 - ( 1-1390 )
چکیده
تصرف ذهن شاعر در مفاهیم و امور عادی زندگی و ارتباط آن با طبیعت حاصل بینش و آگاهی او از پدیدههای طبیعی و جهان بیرون است. مجموعه تصاویر حاصل از انواع صورخیال (استعاره، تشبیه، مجاز، کنایه) در دیوان هر شاعری بیانگر لحظههایی است که با درون و جهان درونی او سروکار دارد؛ در واقع، انعکاس روح، شخصیت و ویژگیهای درونی اوست. هدف این پژوهش بررسی عناصر خیال (استعاره، تشبیه، مجاز، کنایه) و بسامد هرکدام در شعر امینپور و منزوی و دستیافتن به نتایجی حاصل از اندیشه، عواطف، احساسات و نگرش آنها به جهان و زندگی است. تصاویر مشترک این دو شاعر یا تصویر مرکزی اشعار آنها مربوط به عشق و مسائل پیرامون آن است، هرچند بازتاب اجتماع و مسائل اجتماعی نیز کموبیش در اشعارشان به چشم میخورد. تصاویر شعری دو شاعر، زنده، پویا و دیداری است. در شعر هرکدام از آنها تقلیدی اندک و ناچیز مشاهده میشود، ولی حوزه تصاویر و صورخیال خویش را به تصاویر شعر سنتی منحصر نکردهاند، بلکه نوآوریهایی در شعر هر کدام مشاهده میشود. تشبیهات، بیشتر فشرده و حاصل امور حسی ـ انتزاعی است.
جهانگیر صفری، مهدی احمدی،
جلد 23، شماره 78 - ( 3-1394 )
چکیده
اغلب دستورنویسان سنتی در شرح اضافه اقترانی از اضافه استعاری کمک میگیرند، اما تفاوت زیادی بین این دو اضافه وجود دارد. مهمترین این تفاوتها در ساختار تشبیهی اضافه استعاری است که اضافه اقترانی چنین ساختاری ندارد.
برخلاف نظر دستوریان که مضاف را در اضافه اقترانی قصد اصلی میدانند، آنچه در اضافه اقترانی مدنظر است ترکیبِ مضاف و مضافالیه است نه هریک از آنها بهتنهایی. در اغلب جملههایی که در آنها اضافه اقترانی بهکار رفته است با حذف مضاف یا مضافالیه، جمله مفهومی کنایی پیدا میکند؛ مفهومی که از ترکیب اضافی به دست میآید.
راهکاری که دستورنویسان سنتی برای مشخصکردن ویژگیهای اضافه اقترانی بیان کردهاند نادرست است. دستورنویسانی هم که از منظر زبانشناسی به بررسی موضوع پرداختهاند نیز نتوانستهاند حق مطلب را ادا کنند و به ظاهر ترکیب اکتفا کرده و همه اضافهها را در یک گروه تحت بررسی قرار دادهاند و از تفاوتهای معنایی آنها غفلت کردهاند.
نتیجه تحقیق حاضر به این نکته منتهی شد که در توضیح اضافه اقترانی نباید مقایسهای بین اضافه اقترانی و استعاری صورت گیرد. شباهت این دو اضافه صرفاً در ساختار «هسته+ـِ+ وابسته» است.
اگر در بررسی اضافهها، فقط ساختار مدنظر باشد، همه اضافهها در یک گروه قرار میگیرند اما صرفاً به ظاهر ترکیب اکتفاکردن کاملکننده مفاهیم دستوری نیست.
بهتر است در بررسیهای دستوری ساختار و معنا با هم در کانون توجه قرار گیرند. با این نگاه در اضافه اقترانی آنچه مدنظر است مفهوم کنایی این نوع اضافه است، نه مضاف و مضافالیه به تنهایی.
علیرضا محمدی کلهسر،
جلد 24، شماره 81 - ( مقالات منتشر شده 1395 )
چکیده
چندمعنایی در داستانهای تمثیلی، افزونبر بافت معنایی و فهم مخاطب بهمنزله ویژگیهای بیرونی حاکم بر تفسیر، با ویژگیهای ساختاری این متون نیز رابطه دارد. هدف مقاله حاضر بررسی نقش ویژگیهای ساختاری و روایی داستان تمثیلی در ایجاد تفاسیر متعدد از این متون است. ازآنجاکه تفسیر متن تمثیلی همواره بر یک خط داستانی و براساس کنشهای داستانی انجام میگیرد، بررسی چندمعنایی نیز به تعداد خطوط داستانی در داستانهای تمثیلی وابسته است. بنابراین، چندمعنایی تمثیل را میتوان نتیجه دو فرایند روی دو محور متفاوت دانست: محور همنشینی و محور جانشینی. در نخستین فرایند، تفاسیر گوناگون با خطوط متعدد داستانی متناظرند. این خطوط داستانی نیز خود نتیجه تعدد پیرفتها و شخصیتهای تمثیل هستند. در دومین فرایند نیز فقط یک خط داستانی و با توجه به بافتهای معنایی متعدد میتواند تفاسیر گوناگون از تمثیلی واحد را ارائه دهد. این تقسیمبندی نتایجی نیز در زمینه چندمعنایی نمادهای ادبی میتواند درپی داشته باشد.
جهانگیر صفری، سیدکاظم موسوی، اسماعیل صادقی، ابراهیم ظاهری عبدوند،
جلد 25، شماره 82 - ( مقالات منتشر شده 1396 )
چکیده
مدرنیته تغییرات گستردهای را در نهاد خانواده ایرانی رقم زد که این تغییرات در رمان فارسی بازتاب یافتهاست. هدف این پژوهش، بررسی تأثیر مدرنیته در ساختار سنتی خانواده، با تکیه بر رمان شوهرآهو خانم و با روش تحلیل محتوای کیفی است. تأثیر مدرنیته بر روابط بین اعضای خانواده، ایجاد تغییر در کارکردهای خانواده، حضور زنان در جامعه، و ازدواج و طلاق از جمله موضوعهای بررسیشده در این پژوهش هستند. افغانی کوشیده است ازطریق عناصر و صناعت داستانی انقلاب خانواده ایرانی را در دوره پهلوی اول بهتصویر بکشد. یافتههای پژوهش نشان میدهد مدرنیته سبب شدهاست تا اقتدار پدر در خانواده ایرانی کاهش یابد و زنان نیز، با بهدستآوردن استقلال و فردیت، در اجتماع حضور فعالتری داشته باشند. همچنین، سنتیترین اعضای خانواده به مدرنیته گرایش یافتهاند، هرچند برداشت آنها از مدرنیته سطحی است که این بهسبب سطحیبودن برداشت از مدرنیته در دوره تحت بررسی است.
علیرضا محمدی کلهسر،
جلد 25، شماره 83 - ( مقالات منتشر شده 1396 )
چکیده
یکی از مهمترین موضوعها در زمینه سبکشناسی روایت در متون کهن، چگونگی خوانش و تفسیر داستانهای تمثیلی است. ارتباط این موضوع با روایتشناسی هنگامی روشن میشود که با صرفنظرکردن از محتوا و پیام تفسیرها، به ارتباط آن با خطوط داستانی توجه کنیم. مقاله حاضر درپی دستیابی به مهمترین شیوههایی است که مولوی براساس آنها به تفسیر حکایتهای مثنوی پرداخته است. میتوان گفت ارائه تفسیرها بر محور همنشینی مهمترین ویژگی تمایزبخش مثنوی از متون مشابه است. مولوی برای ارائه این تفاسیر، حکایت را بهصورت خطوط داستانی مجزا درنظر میگیرد و متناظر با هر خط داستانی تفسیری ارائه میدهد. تعدد این خطوط داستانی میتواند نتیجه تنوع شخصیتها یا پیرفتهای دریافتشده از متن باشد. در این فرایند، ارزش خطوط اصلی و فرعی با یکدیگر برابرند؛ بنابراین، در اغلب موارد، تفسیر ابتدایی (انگیزه بیان) یک حکایت چندان با تفاسیر میانی، پایانی یا حتی تفسیر منطبق با خط اصلی داستان همخوان نیست. توجه به خطوط داستانی در شکلگیری تفاسیر، هم در تحلیل نوعی ویژه از چندمعنایی تمثیل در مثنوی مفید است و هم میتواند فراهمآورنده تبیینی روایتشناختی از تداعی معانی در مثنوی باشد.
پریوش میرزاییان، جهانگیر صفری، امین بنیطالبی دهکردی،
جلد 27، شماره 87 - ( 10-1398 )
چکیده
برقراری ارتباط شامل تمام راههایی است که بشر برای تأثیرگذاری بر دیگران بهکار میبندد، این عمل نهتنها شامل سخنگفتن یا نوشتن، بلکه شامل تمام رفتارهای انسان در حالتهای مختلف میشود، بنابراین، دو دسته از نشانههای ارتباطی وجود دارد که بشر در برقراری ارتباط از آنها استفاده میکند: نشانههای کلامی و نشانههای غیرکلامی. در علم ارتباطات به چگونگی تأثیرگذاری نشانههای غیرکلامی در انتقال پیام توجه ویژه شده است. تحقیقات نشان داده است بخش بزرگی از پیامها از طریق نشانههای غیرکلامی به دیگران منتقل میشود. در شعر نیز هنرمند از نشانههای کلامی و غیرکلامی بهره میبرد تا در ارتباط با مخاطب تأثیرگذارتر باشد، اما اغلب در تحلیل شعر تمرکز بر نشانههای کلامی است. مهدی اخوانثالث یکی از شاخصترین شاعران روایی معاصر است که ویژگی خاص روایی شعرش بستری مناسب برای استفاده از نشانههای غیرکلامی فراهم میآورد. در این پژوهش به چگونگی استفاده اخوانثالث از نشانههای ارتباط غیرکلامی در شعر در جهت پاسخ به این پرسشها پرداخته شده است: اخوانثالث در تصاویر شعریاش از کدام نشانههای ارتباط غیرکلامی استفاده کرده است؟ نشانههای ارتباط غیرکلامی در شعر اخوانثالث چه معانیای را به مخاطب القا میکنند؟ آیا بین نشانههای ارتباط غیرکلامی و اندیشه غالب اخوانثالث در شعرش ارتباط معناداری وجود دارد؟ این پژوهش نشان داد اخوانثالث در شعرش برخی از مفاهیم و پیامها را با تصویرکردن نشانههای غیرکلامی مربوط به چشم، دست، پا، سر و گردن، لب و دهان و... منتقل کرده است. بسامد استفاده از این نشانهها در شعرهایی که ویژگی داستانی و روایی دارند بیشتر است. پیامهای منتقلشده از این نشانهها اغلب حزن، اندوه، ترس، نگرانی، اضطراب، عدم اطمینان و ناامیدی است. بسامد بالای لبخندهای دروغین و استفاده مکرر از پیامهای آوایی آه و سکوت نشان میدهد تزویرها، دوروییها و ناراستیها فضای فکری اخوانثالث را، در بیشتر شعرهایش، آکنده از اندوه و ناامیدی کردهاند. استفاده از این نشانهها به شاعر این امتیاز را داده است که بهجای توضیح و تفسیر یک احساس یا تلاش برای انتقال یک پیام، در کلامی موجز، شعری پویا و تأثیرگذار به مخاطبان ارائه دهد.
امین بنی طالبی، پریوش میرزاییان،
جلد 28، شماره 89 - ( 9-1399 )
چکیده
طبق نظریۀ بازتاب در جامعهشناسی هنر، ادبیات در معنای گستردهاش آینۀ جامعه و نشاندهندۀ جهتگیریها، سلیقهها و جریانهای اجتماع است و بهتر از بقیه علوم و فنون به کالبدشکافی جامعه کمک میکند. بهشکل ویژه، از میان آثار ادبی، داستان کوتاه و رمان بیش از دیگر انواع ادبی به زندگی اجتماعی وابستهاند و ضمن تأثیرپذیری از تغییرات در جامعه، خود منشأ تغییر میشوند و تغییرات جوامع را نیز نشان میدهند. بهاینترتیب، میتوان ازطریق شناخت نوسانها و دگرگونیهای دنیای درون شخصیتهای اصلی داستانها، راهی به شناخت تحولات و تغییرات دنیای بیرون آنان پیدا کرد. هدف این پژوهش نیز بررسی تصویر شخصیت اصلی در داستانهای کوتاه هوشنگ گلشیری است. بهاینمنظور، با استفاده از روش تحلیلیـتوصیفی، سعی شده است تا پس از استخراج خصوصیات شخصیتهای اصلی داستانهای کوتاه گلشیری در دو دهۀ 60 و 70 و نیز شناسایی وقایع و جریانهای سیاسیـاجتماعی مؤثر سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به بررسی و تحلیل تطبیقی مطالب پرداخته شود. نتایج حاکی از آن است که گلشیری در مجموعه داستانهای خود، بخشی از روحیات و افکار روشنفکران، هنرمندان و طبقۀ متوسط عصر را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم عرضه کرده است و میان خصلتهای روحی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شخصیتهای اصلی هر مجموعه داستان با وضعیت اجتماعی_سیاسی حاکم بر آن دوره، البته با برداشت سیاسی و اجتماعی نویسنده از تحولات این دوره، ارتباط نزدیکی وجود دارد؛ بهطوریکه با تغییر وضعیت جامعه، برخی از این ویژگیها نیز دستخوش تغییر شده است.
دکتر مهین پناهی، دکتر علی محمدی آسیابادی، معصومه طاهری،
جلد 32، شماره 97 - ( پاييز و زمستان 1403 )
چکیده
mouseout="msoCommentHide('_com_1')" onmouseover="msoCommentShow('_anchor_1','_com_1')">مفهوم شادی، همواره موضوع علم اخلاق و عرفان بوده و با عناوین مختلفی مانند سعادت و خیر، بیان شده است. این مفهوم در فلسفه در قالب دو دیدگاه نسبت به سعادت بشری، یعنی دیدگاه لذتگرایی اپیکوری و سعادتگرایی ارسطویی بررسی شده است. شادی به شکل ساده، دو نوع است: شادیی که نقطۀ مقابل آن، غم و اندوه است و شادیی که نقطۀ مقابل ندارد و پایدار است. شادی نوع اول، شادی عوام و شادی نوع دوم، شادی خواص است. در فلسفههای اخلاق بر شادی پایدار، تأکید شده است. اپیکورس (341- 270 ق.م) فیلسوف دوران هلنیستی یونان باستان که به «فیلسوف شادکامی» معروف است، با تلقی لذتِ پایدار به عنوان خیر نهایی انسان، شیوۀ عملیای ارائه میدهد که به سعادت و شادمانی منتج میشود. در واقع، شادی مورد نظر اپیکور شادی نوع دوم است که نقطۀ مقابل ندارد و دائمی است.
جلالالدین محمد مولوی (604-672 هـ.ق) نیز یکی از عارفانی است که شادی در کلام او موج میزند. شادی مورد نظر مولوی نیز شادی پایدار است و با عوامل بیرونی و درونی زوال نمییابد. توجه به این موضوع در هر دو دیدگاه، باعث شد تا فرآیند دستیابی به شادی از دیدگاه اپیکور و مولوی بررسی شود.
روش: در این مقاله سعی شده است به روش مطالعۀ کتابخانهای و مقایسه و تحلیل دادهها؛ مخصوصاً در مثنوی و غزلیات شمس، بررسی شود که آیا بین شادیگرایی اپیکوری با شادیگرایی از دیدگاه مولوی ارتباطی وجود دارد یا خیر. روش ارائۀ اطلاعات از طریق مقایسۀ چند مؤلفه از دیدگاه اپیکور و مولوی دربارۀ شادی بر پایۀ تبارشناسی تاریخی است.
یافتهها و نتایج: با مطالعۀ دقیق در آرا و افکار اپیکور و سیرۀ عملی او، میتوان به این نتیجه رسید که لذت از نگاه اپیکور نه تنها لذتهای مادی و زودگذر نیست، بلکه او نیز مانند دیگر نظریهپردازان اخلاق باستان، غایت را با عنوان اودیمونیا یا شادی (سعادت) بیان میکرد. هدف فلسفه او رسیدن به شادی پایدار است. بدین ترتیب که انسان با ایجاد محدودیتهایی برای لذتجوییهای موقتی و ناپایدار خود، تلاش میکند به آتاراکسیا دست یابد. از سوی دیگر فلسفۀ عملی اپیکور به بیان مؤلفههایی میپردازد که با برخی از دیدگاههای عارفان مسلمان، از جمله مولوی دارای وجوه اشتراک است.