56 نتیجه برای شعر
حسین اکبری، حبیب جدیدالاسلامی قلعه نو، مصطفی سالاری،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
فرهنگ عامه بخش مهمی از منظومه فکری شاعران است و شناختن مؤلفههای آن در سرعتبخشیدن به فرآیند تشریح ذهنیات شاعران اثر برجستهای دارد. محمدحسین کبریایی، ابنحسام خوسفی و نزاری قهستانی از شاعران برجسته منطقه قهستان (جنوب استان خراسان) هستند که با تکیه بر عناصر فرهنگ عامه، موضوعات مختلف معرفتشناختی، غنایی و اخلاقی را در اشعار خود بازتاب دادهاند. در این مقاله، با تکیه بر روش توصیفیـتحلیلی، زمینههای کاربست فرهنگ عامه در چهار بخش کلی «باورها»، «آداب و رسوم (با تکیه بر مشاغل)»، «کنایه و تمثیل» و «واژگان محلی» در شعر کبریایی بررسی شده است. همچنین، در اشعار نزاری و ابنحسام ذیل چندین مؤلفه از این موضوع سخن بهمیان آمده است. بهنظر میرسد شاعران قهستان، با بهکارگیری این عناصر، در فرآیند طرح و شرح مقولات تعلیمی و عرفانی، و محسوس جلوهدادن اغراض خود موفق عمل کردهاند. ازآنجاکه بخش اعظم مخاطبان این شاعران مردم عامی بودهاند، بهکاربردن عناصر فرهنگ عامه در منظورشناسی سخنشان و برقراری ارتباط استوار گروه هدف با اشعارشان مؤثر بوده است. کبریایی با استفاده از این شگرد سطح کیفی سخن خود را آگاهانه تنزل داده است تا ارتباطی سهوجهی میان او، متن تولیدی و گروه هدف بهوجود آید. نزاری و ابنحسام نیز غالباً مسائل غنایی را منعکس کردهاند.
احمد خاتمی، قدرت الله طاهری، یعقوب خدادادی،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
هدف مقاله حاضر بررسی وضعیت تاریخی خاصی است که در آن نسبتی تازه میان «متون ادبی» و «تربیت ملت» برقرار شد و صورتبندی متفاوتی برای «ادبیات» رقم خورد. برای رسیدن به این منظور از روش تبارشناسی استفاده شد. از منظر تبارشناختی، پدیدهها ذاتی فراتاریخی ندارند و در پی رخدادهای تاریخی و در درون مناسبات پیچیده قدرت برساخته میشوند. یافتههای پژوهش نشان میدهد، «شعر» و «تربیت» در گفتمان قرون میانی تعریف، کارکرد و صورتبندی خاصی داشتند و در پیوند با سازوکار قدرت وصولگر و ساخت سلسلهمراتبی جامعه، نسبتی با یکدیگر مییافتند. مواجهه حاکمیت قاجار و جامعه ایران با بحرانهای متعددی همچون جنگ، وبا و قحطی، قدرت وصولگر را با مانع مواجه کرد. با فعالشدن سازوکارهای جدید قدرت (انضباطی و زیستسیاست) و شکلگیری پیشفرض برابری، ساخت سلسلهمراتبی جامعه آرامآرام سست شد و مسئله تعلیم و تربیت عمومی همچون راه نجات دولت و ملت مسئلهمند شد. صورتبندی گفتاری نقد ادبی، «خلقیات مردم ایران» و «متون ادبی» را به ابژه تبدیل و نسبتی تازه میان این دو برقرار کرد. دراینمیان، مجموعهای از متون و موقعیتهای اجتماعی متفاوت ذیل دال واحد «ادبیات» گرد آمدند. نتایج پژوهش نشان میدهد که با تغییر سازوکارهای قدرت در دوره قاجار، گسستی اساسی در هستی تاریخی ایرانیان پدید آمد و نسبتهای تازهای میان امور برقرار شد؛ «ادبیات» و «تربیت» تعریف، کارکرد و مفصلبندی تازهای یافتند و نسبتی تازه با یکدیگر برقرار کردند.
سعید کریمی قره بابا،
جلد 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
نظامی گنجوی از جمله گویندگان پرآوازهای است که حضوری همهجانبه در تاریخ فرهنگی ایران دارد و این حضور حتی در دوره معاصر نیز کمرنگ نشده است. دراینمیان، صحنه «آبتنی شیرین در چشمه» از منظومه خسرو و شیرین یکی از تصاویر پرجاذبهای است که همواره در کانون توجه شاعران همروزگار ما بوده است. مقاله پیشِرو، بهروش تحلیل محتوا، میکوشد کیفیت و دلایل تأثیرگذاری این تصویر را در شعر معاصر بررسی کند. تأثیرپذیری از این تصویر به دو شیوه انجام گرفته است: در شکل نخست و مهمترِ آن، کل شعر به این تصویر اختصاص یافته است و در نوع دیگر نیز شاعران تنها در بخشی از اشعار خود نیمنگاهی به این تصویر انداختهاند. در ادامه مقاله، این بحث را پیش کشیدهایم که تصویر شیرین در چشمه با مشخصات یک تصویر رمانتیک همخوان است و ازاینرو برخی شاعران که در مقطعی از فعالیت حرفهایشان تحت تأثیر رمانتیسم بودهاند، به این تصویر نظامی اقبالی تام نشان دادهاند. عصیان، عدول از مرزهای اخلاق، توجه به افسانههای محلی، تجلی مثالی و اسطورهای زن/ معشوق، استعارهگرایی، پویایی و بالندگی تصویر، بیان آراسته و پرجلوه، زمان و مکانِ محو و رنگباخته و نامشخص، و طبیعتگرایی همگی از مشخصات شعر و تصویر رمانتیک بهشمار میآید که اغلبِ آنها در تصویر شیرین در چشمه نیز دیده میشود. یکی دیگر از دلایل جذابیت این تصویر را جسمانیبودن آن دانستهایم. این تصویر کلاسیک، با جنبههای ملایم اغواگرانهاش، استعداد آن را داشته است که هم کششهای تنانه و زنانه روزگار ما را بازتاب دهد و هم به شعر مدرن هویتی بومی ببخشد.
حبیبالـله عباسی، عبدالرضا محقق،
جلد 29، شماره 90 - ( 4-1400 )
چکیده
ورود مفاهیم و موضوعات گستردهی حقوقی در عصر مشروطه به حوزهی شعر، موجب تلاقی دوگونه سخن یا به تعبیری دو ساحت گفتمانی حقوقی و ادبی در شعر این دوره شده است. گفتمان حقوق عمومی، محتوای غالب شعر مشروطه را سامان داده و حضور بسیار کمرنگ عنصر تخیل به مشخصهی ساخت و صورت آن تبدیل شده است. بر این اساس تبیین نقش گفتمان حقوقی در رابطهی صورت و محتوای شعر مشروطه مسئلهی اصلی این پژوهش است. جستار حاضر به روش تحلیلی و توصیفی و با استناد به شواهد شعری متعدد این مهم را از رهگذر فرآیندی وامیکاود که به واسطهی ویژگی ذاتی مقال حقوقی و ناسازگاری آن با صورخیال پدید آمده و میتوان از آن به «گذر از خیال به عاطفه» در شعر این دوره تعبیر کرد. فرآیندی که صورت غالب شعر مشروطه بر اساس آن و با تمرکز بر عواطف اجتماعی و انقلابی در غیاب صورخیال سامان یافته است. جستار حاضر سازواری این روایت را با نظرگاه تجدد ادبی نیز سنجیده و سرانجام آثار مترتب بر مدعای پژوهش را در ساحت ها و ساختارهای مشهور شعر مشروطه بازخوانی کرده است.
محمدحسین بیات، فریبا جباری،
جلد 29، شماره 90 - ( 4-1400 )
چکیده
آموزش مباحث توحیدی و تلاش برای تفهیم مفاهیم غامض معرفتی، همواره دغدغه اندیشمندان بوده است. علیرغم وجود بن مایه های مشترک در تعالیم توحیدی، دستیابی به مفاهیم و معانی غنی برای همگان میسر نیست و چه بسا در ادراک آن تناقض های بسیاری درگیرد. حدیقه الحقیقه و مثنوی از جمله متون تعلیمی هستند که از صور خیال فراوانی به سان تشبیه، استعاره، مجاز، تشخیص و کنایه در بیان مفاهیم توحیدی بهره برده اند. در این نوشتار سبک تعلیمی سنایی و مولانا در آموزش مفاهیم توحیدی و نحوه برخورداری این دو عارف از صورخیال، مورد بررسی قرار گرفته است. زبان توحیدی مثنوی و حدیقه الحقیقه گرچه زبانی تقریبا یکدست و واحد است، اما سنایی در طرح کلیات و در سطح عالی به بیان توحید پرداخته و مولانا بیشتر وارد جزییات مفاهیم توحیدی شده است. تصویرهای حدیقهالحقیقه بیشتردر محور افقی طراحی شده، اما در مثنوی مولانا، در محور عمودی نیز تصاویر بسیاری یافت می شوند. مولانا در مواردی از تصاویر ایجاد شده از نمادهای سنایی بهره برده و در بسیاری از موارد با نمادهایی کاملا ابتکاری به آموزش مفاهیم توحیدی پرداخته است. برخورداری از شکل ترسیمی حروف (سمبولیسم الفبایی) و تشبیه به حروف در هر دو اثر مشترک است.
خانم زهره فلاحی، دکتر احمد خیالی خطیبی، دکتر محمدصادق فربد،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
رابطه جامعه و ادبیات دوسویه است؛ به¬طوریکه هریک بر دیگری اثر می¬گذارد. بوردیو در نظریه عمل به تعامل ادبیات و جامعه و تأثیر متقابل آن¬دو بر یکدیگر پرداخته است. در مقاله حاضر، با هدف تحلیل جامعه¬شناختی اشعار احمد شاملو با استفاده از نظریه «عمل» پیر بوردیو، سه رکن منش، میدان و کنش در تحلیل اساس قرار داده شده تا طرز تفکر و نوع عملکرد این شاعر نوپرداز معاصر روشن شود. نوع تحقیق در این نوشته، ازحیث ماهیت و روش، توصیفی-تحلیلی و براساس هدف، بنیادی-نظری است. یافته¬های تحقیق حاکی از آن است که ذهنیت شاعر، که برمبنای نوع تربیت فردی و اجتماعی در خانواده و جامعه شکل گرفته، مَنشی ثابت و پایدار است و با ذائقه (منش) خاصی که دارد، در مواجهه با قدرت حاکم (میدان)، به میزان برخورداری از سرمایه¬های موجود، سبک زندگی را انتخاب می¬کند و با توجه به جایگاهی (قطب استقلال) که در آن قرار می¬گیرد، در اثر تضاد دیالکتیکی (بین منش و میدان)، موضعی سخت و به¬شدت منفی میگیرد و کنش¬های متفاوتی نشان می¬دهد که برآیند آن سرودن اشعار سیاسیـاجتماعی و در مرتبه اعلی، نوآوری در زیر¬میدان تولید شعر فارسی است.
محمد پارسانسب، فاطمه احمدیزاده کهن،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
مفاخره در مقام مضمونی شعری یا بهعنوان زیرگونهای ادبی، در دیوانهای شاعران کلاسیک فارسی حضوری پررنگ دارد. این جستار با رویکردی تحلیلی در پی واکاوی مفاخره در شعر شاعرانی چون منوچهری دامغانی، سنایی غزنوی، و خاقانی شروانی برپایه نظریه میدان بوردیو است. بهاینمنظور، پس از استخراج نمونههایی از قصاید مفاخرهآمیز این شاعران و درنظرگرفتن مسائل تاریخی و اوضاع اجتماعی حاکم بر دورههای موردنظر و منش و ذهنیت شاعران، کوشش کردیم نمونهها را براساس چهار قاعده میدان ادبی بوردیو (منش، سرمایه، منازعه و بیغرضی) تحلیل کنیم. نتایج بررسیها نشان داد که منوچهری، بهدلیل گرایش به میدان قدرت، برای رسیدن به نام و نان و تثبیت موقعیت خود، شعر و هنرش را برای مدح و مفاخره به این میدان اختصاص داده و اصل بیغرضی میدان ادبی را، که در پی نابسازی ادبیات است، رعایت نکرده و بههمیندلیل به حاشیه میدان رانده شده است. اما، با تغییر میدان قدرت در عهد غزنویان دوم و دوره سلجوقی و تغییر احوال شاعران بهدلیل مسائل و پریشانیهای بهوجودآمده، شاعرانی چون سنایی و خاقانی با توجه به منش خاص خود از میدان قدرت فاصله گرفتند و در پی نابسازی ادبیات و مبارزه با میدان قدرت برآمدند که دراینمیان، خاقانی، بهدلیل بیغرضی و رعایت قواعد میدان ادبی، توفیق بیشتری نسبت به سنایی غزنوی داشته است.
بتول واعظ، محمدرضا حاجی آقابابایی،
جلد 30، شماره 92 - ( 3-1401 )
چکیده
یکی از مسائل حوزه ادبیات که درباب تعریف و مبانی نظری آن اختلاف فراوانی میان فلاسفه، ادیبان و زبانشناسان وجود دارد، شعر و چیستی آن است. تفاوت دیدگاهها در تعریف شعر، به اختلاف در روششناسی، تفاوت حوزههای فکری و تبیین کارکرد شعر برمیگردد. در این پژوهش، با روشی توصیفیـتحلیلی، تعاریف موجود از شعر نقد شده است و با مطالعه انواع شعر در ادبیات فارسی و مبنا قراردادن شاخصهایی چون ذهنیت گوینده، ذهنیت شنونده، زبان، مطالعات ژانری، گفتمانهای گوناگون هر دوره، عنصر ادبی غالب و نقد نگاه شاهکارگرایانه، سعی شده است، در مقابل دیدگاهی که بوطیقا را امری ثابت و غیرتاریخی تلقی میکند، بوطیقا پدیدهای سیال، نسبی و تاریخمند معرفی شود که در هر دوره با توجه به شاخصهای فوق، تعریفی متغیر و دیگرگون مییابد. با چنین رویکردی به بوطیقا، مرزگذاری میان نظم و شعر براساس شاخصهایی یکسان و در تمام دورهها نمیتواند دقت و اعتبار علمی داشته باشد. براساس دیدگاه مطرحشده در این پژوهش، در هر دوره لازم است بوطیقایی تازه طرح شود تا بتواند تعریفی از شعر آن دوره ارائه دهد.
دکتر بدریه قوامی، دکتر لیدا آذرنوا،
جلد 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده
نشانهشناسی رویکردی میانرشتهای است که به بررسی نظامهای نشانهای اثر میپردازد. در میان رویکردهای نشانهشناختی، نظریه مایکل ریفاتر درباره نشانهشناسی شعر درخور توجه است. بنابر این رویکرد، خواننده عامل بسیار مهمی در فرآیند خوانش متن است. ریفاتر معتقد است که معنا همیشه در متن شعر جای دارد و خواننده فقط باید آن را استخراج کند. بهنظر او، دالهای شعر را باید برحسب خود شعر فهمید نه با ارجاع نشانههای آن به مصداقهای خارجی. فهمِ شعر مستلزم تلاش خواننده برای یافتن شبکهای درهمتنیده از نشانهها است و از این حیث رویکرد او میتواند در زمره نقدهای خوانندهمحور قرار گیرد. در این پژوهش، شعر «ارغوان» ابتهاج با رویکرد ریفاتر تحلیل شده است. ایده محوری شعر «انزوای شاعر در فضای نامناسب اجتماعی» است که بهشکلهای گوناگون و بهطور غیرمستقیم و از طریق گزارههای پرکاربرد و کلیشهای و با استفاده از فرآیندهای «تعیّن چندعاملی»، «تبدّل» و «بسط» ایده محوری شعر را تکرار، و جرح و تعدیل کرده، یا گسترش داده است. علاوهبراین، فرآیندهای معناساز «انباشت» و «منظومههای توصیفی» نیز شعر را برای القای یک مضمون واحد هدایت میکنند. دو منظومه توصیفی «آزادی» و «شرایط نامناسب اجتماعی» در این شعر، تقابل و صفآرایی انبوهی از واژهها را به ذهن خواننده متبادر میکنند.
دکتر مصطفی میردار رضایی، دکتر فرزاد بالو،
جلد 31، شماره 95 - ( 8-1402 )
چکیده
میرزا محمدعلی اصفهانی متخلّص به «سروش» و ملقب به «شمسالشعراء» از بزرگترین شعرای مکتب بازگشت و عهد ناصری است. یکی از رموز شهرت و تعالی جایگاه این شاعر نزد ادبا، مهارتش در تقلید ماهرانه از شاعران پیشین است. برمبنای مطالعات، سروش بیشترین گرایش را به شعر فرخی سیستانی دارد. پژوهش حاضر که بهشیوه کمّیـآماری و با رویکرد سبکشناختی نوشته شده است، با بررسی ساختمان تصویرهای شعری دیوان سروش اصفهانی میکوشد با ارائه آماری دقیق و روشن از مقدار بهرهگیری شاعر از هنرسازههای بلاغی، سوای تعیین سطح و کیفیت ساختمان تصویرهای سروش بهلحاظ سادگی یا پیچیدگیشان، به قیاس هندسه تصویرهای شعری او با سازه تصویرهای شاعران سبکهای پیش از او خاصه بررسی مدعای شباهت شعرش به فرخی بپردازد. طبق دادههای این پژوهش، ساختمان تصاویر غزلهای سروش پیچیدهترین، و سازه تصویرهای مثنویهای او سادهترین هندسه را دارند. ساختمان تصویری قصیدههای سروش بهطرز شگفتآوری با هندسه تصویرهای فرخی همسانی دارد؛ گویی بهلحاظ ساختمان تصاویر، با وجود فاصله تاریخی، هر دو هندسه متعلق به یک شاعر است و این یعنی تکرار موبهموی یک تجربه تاریخی در آفرینش تصویرهای شعری. همین اتفاق در ساحت دیگری نیز رخ داده است: هندسه تصویرهای غزلیات سروش دقیقاً با هندسه تصویرهای غزلیات سعدی همتراز است.
امیرافشین فرهادیان، دکتر محمد طاهری،
جلد 31، شماره 95 - ( 8-1402 )
چکیده
موسیقی با پیشینهای چندهزارساله در میان ایرانیان، هم در جایگاه یکی از هنرهای زیبا و هم بهمنزله یک فن کاربردی، در ساحتهای گوناگون زندگی فردی و اجتماعی حضور داشته است. افزونبر بازتاب این حضور، پیوند دیرینه و تنگاتنگ موسیقی با شعر، دواوین شعر فارسی را مشحون از اصطلاحات موسیقی و نام الحان و نغمهها و سازها و سازندگان کرده است. بدیهی است که در گذر زمان، برخی واژگان و اصطلاحات جدید در این حوزه رواج یافتهاند و شماری نیز مهجور مانده و سرانجام فراموش شدهاند و بعضی دیگر دچار تحول لفظی یا معنایی یا نوسان در گستره شمول شدهاند. ازسویدیگر، درک درست معانی و حتی دریافت بسیاری از جنبههای هنری متون، در گرو تسلط بر رویههای گوناگون معنایی واژگان و وجوه دلالت اصطلاحات است. بیگمان، یکی از کارکردهای مهم نگارش شرح بر آثار گذشتگان، توضیح معنی لغات مهجور یا معنی تحولیافته یک واژه همچنان رایج و نیز آگاهاندن مخاطب از مفهوم اصطلاحی کلمات و ترکیباتی است که بدون اشراف بر آنها، درک متن برای خواننده میسر نیست یا دستکم ناقص است. پژوهندگان تعداد زیادی از اصطلاحات فراموششده موسیقی را در متون شناسایی و معرفی کردهاند، اما بهنظر میرسد هنوز تعدادی از این مصطلاحات مغفول مانده است. «افسانه» یکی از این اصطلاحات است. در این جستار، بهروش تحلیل محتوا و بهشیوه توصیفیـتحلیلی، رویه موسیقایی این اصطلاح کاویده شده و ظرافتهای هنری شماری از ابیات، که در سایه فراموشی معنای اصطلاحی واژه محجوب مانده، آشکار شده است.
حمیدرضا قربانی، محمد خدادادی،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
درخت در شعر فارسی اهمیت ویژهای دارد. عناصر فرهنگی، دینی، اسطورهای، اخلاقی، عرفانی، و سیاسی گزارههایی متأثر از درخت دارند. درخت بعد از آب و خورشید پدیدهای مهم است که عناصر و موقعیتهای ویژۀ ادبی از آن آفریده میشود. با ظهور حوادث مختلف سیاسی در سدۀ اخیر ازیکسو و خلق اندیشهها و سبکهای متعدد هنری، ازسویدیگر، شیوههای خلاقانۀ پیوند پدیدههای طبیعی با عناصر انسانی برجسته شده است. تصویر درخت در شعر نو جلوهای تازه و چندجانبه یافته است. شاعران نوپرداز نقشهای ویژهای به عناصر غیرانسانی میبخشند و از این میانه درخت همزادی انسانگونه است که تحولات جامعه انسانی را در قامت خود نشان میدهد. در پژوهش حاضر، با تحلیل و توصیف شواهد شعری به روش کتابخانهای در اندیشۀ شاعران منتخب، آشکار شد که درخت نمودار ناکامیهای شخصی، عشقورزی، واسطۀ ادراک، شاخص آزادی، معرف زیستبوم، نماد، تصویر مجسم مرگ و نیستی، انعکاس استبداد و نماینده انکار موجودیت انسان در حاکمیت استبداد است.
قدسیه رضوانیان، سورن ستارزاده،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
مسئلهی «سوژه» مهمترین شاخص تمایز ادبیات کلاسیک و مدرن است. «من» در ادبیات کلاسیک اغلب کلی و انتزاعی است، اما در ادبیات معاصر، پیرو فلسفهی مدرن، من فردیتیافته و انضمامی و بهعبارتی سوژه کنشگر است. شاید آشکارترین نمود این چرخش پارادایمی را-بهویژه در شعرـ بتوان در نوع مواجهه با «سوژه» دید. شعر معاصر، از سطحیترین وجه رمانتیک تا پیچیدهترین وجه فلسفی، مبیّن سوژهای خودبسنده است که خاستگاه آن انسانمحوری است. احمد شاملو از شاعرانی است که «من» در شعر او سوژه است. این پژوهش به روش تحلیل محتوای کیفی و با خوانش انتقادی مجموعهی اشعار شاملو و انتخاب نمونههای دلالتگر، به هرمنوتیک خود/سوژه در شعر او میپردازد و ازآنجاکه این من/خود/سوژه طی ششدهه سرایش شعر، دستخوش تلاطم و تحول بوده است، تکیهگاه نظری بحث نیز، بهفراخور این تطورات، هم به سوژه فلسفی میپردازد که بر اندیشه و آگاهی فردی تأکید میورزد و هم به سوژهای که برساخت اجتماعی است؛ ازهمینرو، تلفیقی است از مباحث میشل فوکو درباب هرمنوتیک خود و حکمرانی بر خود و دیگران، نظریهی کنش متقابل نمادین، که به من فردی و من اجتماعی میپردازد، نظریهی اگزیستانسیالیسم که آزادی، انتخاب و مسئولیت را محور مباحث خود قرار میدهد و درنهایت نظر آلتوسر درباب سوژه؛ یعنی سوژه با s (حرف کوچک) و سوژه با S (حرف بزرگ). «من» در شعر سیاسی شاملو، همانا subject ، بهمثابه شبهسوژهای ایدئولوژیک تحت انقیاد حزب توده است، و در شعر فلسفی او، که حاصل شناخت و آگاهی براساس تجربه زیسته خود او و تأمل درباب هستی، انسان، زندگی، و مرگ است، من بهمثابه سوژهی اعظم (Subject) است.
ندارد ابراهیم حسنکلو، ندارد رضا چراغی،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
جدال بر سر نظریه ادبی و شعر نیما سابقهای طولانی دارد. منتقدان ادبی هرکدام از ظن خود یار نیما شدهاند و تفسیر مخصوصی از او ارائه دادهاند. مسئله این پژوهش بازخوانی انتقادی آرای پورنامداریانِ دهه هفتاد و براهنی، در جایگاه نمایندگان نقد دانشگاهی و غیردانشگاهی، خواهد بود. این پژوهش نشان داد که پورنامداریان و براهنی گاه در فهم خود از نیما دچار افراط شدهاند. نتیجه آنکه پورنامداریان علیرغم تلاش برای فهم نو از نیما همچنان گرفتار سنّتهای کلیشهای نقد ادبی است که باعث میشود شعر نو را ذیل شعر سنّتی تعریف کند. در سوی دیگر نیز براهنی از فرآیند تاریخی نظریهپردازی و شعر نیما غفلت کرده، در بعضی آرای خود به افراط گراییده و از بحرانی خبر میدهد که در شعر دهه هفتاد به بعد شاهد آن هستیم. بهعبارتی، سنّت و مدرنیته در آرای این دو منتقد بهوضوح سر ناسازگاری با هم دارند. پورنامداریان میخواهد شعر مدرن را با نقد سنّتی بیامیزد و براهنی در نقد خود دچار جزماندیشی میشود.
یحیی کاردگر،
جلد 32، شماره 97 - ( 11-1403 )
چکیده
فرهنگ و ادبیات ایران، از آغاز ظهور عیسی مسیح، توجّه ویژهای به او و دین مسیحیّت داشتهاست. این ویژگی، بنا به دلایل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و عقیدتی در عصر صفویه، برجستهتر شدهاست. صائب که بزرگترین شاعر این عصر است؛ در انعکاس این ویژگی در اشعارش سهم بیشتری دارد. این مقاله در شیوهای توصیفی-تحلیلی، حوادث زندگی مسیح را در مجلّدات ششگانهء دیوان او مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیدهاست که ویژگیهای دینی عصر صائب، نگاه عرفانی و اخلاقگرای او، دلبستگی مخاطبان شعر صائب به مسیح و دین مسیحیّت و سرانجام، تمایل صائب به مضمونسازی و نازکخیالی و اشراف او به وقایع زندگی پیامبران آسمانی در ارائه تصویری کامل از سیمای مسیح، نقش اساسی داشتهاست. او با اشاره به زندگی مسیح و سایر فرستادگان الهی در پی نزدیک کردن ادیان و مذاهب به یکدیگر است؛ هدفی که نیاز امروز جامعه جهانی است.
آقای غلامرضا پیروز، خانم حورا عادل، آقای غریبرضا غلامحسینزاده، خانم فتانه محمودی،
جلد 32، شماره 97 - ( 11-1403 )
چکیده
شعر و نقاشی دو مسیر متفاوت برای خلق آثار هنری است که همواره روابط بسیار نزدیک آنها مورد توجه پژوهشگران تاریخ هنر و منتقدان ادبی بوده است. سهراب سپهری هنرمندی است که در هر دو حوزۀ شعر و نقاشی طبعآزمایی کرده و آثاری از خود به جا نهاده است؛ از همین رو پژوهش حاضر با گزینشی هدفمند از مجموعه نقاشی درختان و هشت کتاب سپهری و با تمرکز بر انگارۀ درختان در هر دو رسانه، به مطالعۀ تطبیقی و بینارشتهای این آثار بر مبنای نظریۀ آیکونولوژی پانوفسکی میپردازد؛ تا با افق دید گستردهتری به تحلیل و تبیین جنبههای مختلف ساختاری و معناشناختی آیکونهای مشترک جهت کشف ویژگیها و ارتباطات بین جهان شعری و هنر نقاشی او بپردازد. پرسش پژوهش این است که چرا و چگونه انگارۀ درخت در دو نظام زبانی و بصری متفاوت عمل میکند؟ رویکرد سپهری به عنصر درخت در شعر و نقاشی در مفاهیمی همچون پویایی و ایستایی، زندگی و مرگ، ریشهداری و بیریشهگی، بابری و بیبری، باز بودن و بستهبودن، انفصال و اتصال در تقابل با هم است و گاهی در مضامینی همچون غریب بودن و حس تعلیق به یکدیگر نزدیک میشود. نتیجۀ این پژوهش نشان میدهد، سپهری در ترسیم تصویر درخت و فضای آن زیر تأثیر پارادایم جریان نقاشی مدرن ایران قرار دارد که اساساً در آن فضا انقباضی و بدون گستره، تیره و یأسآلود است و از همینرو درختها در نقاشی او بیشتر در جهت گسست عمل میکنند در جهت انفصال با جهان و جوهر هستی حرکت میکنند و میتواند تمثیلی از دنیای عینی سپهری باشد؛ اما تصویر درخت در اشعار او دنبالهرو همان مفاهیم غالب (نماد شادابی، طراوت، سرزندگی) به دور از نشانههای رتوریک و ساحت ضمنی غریب در سطح معمول ادبیات فارسی است و بهگونهای تبیینکننده جهان آرمانی شاعر است.