محمدحسین بیات، فریبا جباری،
جلد 29، شماره 90 - ( 4-1400 )
چکیده
آموزش مباحث توحیدی و تلاش برای تفهیم مفاهیم غامض معرفتی، همواره دغدغه اندیشمندان بوده است. علیرغم وجود بن مایه های مشترک در تعالیم توحیدی، دستیابی به مفاهیم و معانی غنی برای همگان میسر نیست و چه بسا در ادراک آن تناقض های بسیاری درگیرد. حدیقه الحقیقه و مثنوی از جمله متون تعلیمی هستند که از صور خیال فراوانی به سان تشبیه، استعاره، مجاز، تشخیص و کنایه در بیان مفاهیم توحیدی بهره برده اند. در این نوشتار سبک تعلیمی سنایی و مولانا در آموزش مفاهیم توحیدی و نحوه برخورداری این دو عارف از صورخیال، مورد بررسی قرار گرفته است. زبان توحیدی مثنوی و حدیقه الحقیقه گرچه زبانی تقریبا یکدست و واحد است، اما سنایی در طرح کلیات و در سطح عالی به بیان توحید پرداخته و مولانا بیشتر وارد جزییات مفاهیم توحیدی شده است. تصویرهای حدیقهالحقیقه بیشتردر محور افقی طراحی شده، اما در مثنوی مولانا، در محور عمودی نیز تصاویر بسیاری یافت می شوند. مولانا در مواردی از تصاویر ایجاد شده از نمادهای سنایی بهره برده و در بسیاری از موارد با نمادهایی کاملا ابتکاری به آموزش مفاهیم توحیدی پرداخته است. برخورداری از شکل ترسیمی حروف (سمبولیسم الفبایی) و تشبیه به حروف در هر دو اثر مشترک است.
علیرضا آرمان، مهیار علوی مقدم، علی تسنیمی، محمود الیاسی،
جلد 29، شماره 90 - ( 4-1400 )
چکیده
زبانشناسانی مانند جورج لیکاف و مارک جانسون، برخلاف نگرش بلاغت سنتی که برای استعاره معنایی صرفاً بلاغی و زیباشناختی قائل بودند و آن را پدیدهای صرفاً زبانی میدانستند، استعاره را دارای ماهیتی ادراکی و مفهومی میدانند. این نگاه به استعاره در چارچوب معناشناسی شناختی جای میگیرد که در آن، معنا برپایه ساختهای مفهومی قرار دارد و همانند حوزههای شناختی دیگر، مقولاتی ذهنی را بازمینمایاند. پژوهش حاضر با رویکردی توصیفیـتحلیلی، به واکاوی استعارههای مفهومی و طرحوارههای تصویری در ضربالمثلها میپردازد. عشق، زندگی، علم، ناتوانی، خواری، دنیا و فروتنی ازجمله نگاشتهای مفاهیم مثبت و منفی در استعاره های مفهومی در ضربالمثلهای برآمده از متون ادبی است. در این میان، «آب» و «آتش» از واژههایی هستند که در ضربالمثلهای فارسی و دیوان شاعران و نثر نویسندگان پیشین و معاصر، برای نمایاندن ساحتهای مادی و معنوی استفاده شده است. نتیجه این پژوهش، حاکی است که نگاشت اصلی در مفهوم استعاری ضربالمثلهای متکی بر واژۀ «آتش»، ویرانگری است که با بسامد 42 بار تکرار شده است. نگاشت اصلی در استعاره مفهومی ضربالمثلهای متکی بر واژه «آب» به صورت طرحواره فضایی (جابهجایی) است که با بسامد 18 بار تکرار شده است. این امر، نشاندهنده نگاشت مرکزی واژه «آب» و چرخش و عدم ثبات آن است. بهطورکلی، شاعران و نویسندگان، با وامگیری این نگاشتها، مضامینی خلق کردهاند که همواره شنونده را مشتاق نگاه میدارد و در ترویج ضربالمثلها نقش داشتهاند.
مصطفی میردار رضایی،
جلد 29، شماره 90 - ( 4-1400 )
چکیده
پیچیدگی هندسه برخی تصویرها، بهویژه تصویرهای سبک هندی، که در ساحت دانش بیان سنتی دیده نمیشود و دانشمندان این حوزه در سنت تاریخی به آن اشارهای نکردهاند، بهاندازهای است که برای تجزیه و تحلیل آنها باید از ابزاری متناسب و درخور استفاده کرد. در مطالعه حاضر، که با روش کمیـآماری انجام شده است، نخست با بسامدگیری به بررسی و مقایسه شمار شگردهای منفرد و آمیغی در 500 بیت از غزلیات بیدل (که بهصورت تصادفی از سراسر دیوان او انتخاب شده) پرداخته شده و در ادامه، سه شگرد آمیغیِ «استعاره کنایه»، «استعاره ایهامی کنایه» و «استعاره ایهامی کنایه تشبیهی» در سازه تصویرهای بیدل بررسی شده است. نتایج این جستار نشان میدهد که در هر دو بیت از اشعار بیدل، تقریباً، یک صناعت آمیغی وجود دارد؛ نیز یکسوم تصویرهای بیدل به دستیاری همین شگردها خلق شده است و این یعنی با بسندهکردن به عناصر چهارگانه بیان سنتی (تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز) و نادیدهگرفتن ابزارهای ادبی آمیغی، تحلیل و تفسیر سازههای بیدل ناقص و نارسا خواهد بود.
محمدتقی یوسفی، لیلا هاشمیان،
جلد 29، شماره 90 - ( 4-1400 )
چکیده
در رهیافت معنامحور نقشگرایی، سازههای زبان با توجه به سه دیدگاه ویژه اندیشگانی، بینافردی، و متنی بررسی میشوند. این سه دیدگاه، که در اصطلاح فرانقش نامیده میشوند، اساس زبانشناسی نقشگرا را شکل میدهند. هلیدی، بنیانگذار زبانشناسی نقشگرا، معتقد است الگوهای تجربه و مفاهیم ذهنی خالقان آثار در قالب فرآیندهای فعلی نقش اندیشگانی نمود پیدا میکند؛ بنابراین، میتوان با بررسی انواع فرآیندها، و عوامل و موقعیتهای سازنده آنها، از اندیشهها و تجربیات پدیدآورندگان آثار ادبی آگاهی یافت و عوامل مؤثر در شکلگیری آنها را تجزیه و تحلیل کرد. با این هدف و در قالب پژوهشی توصیفیـتحلیلی، غزلیات ابتهاج، برمبنای گفتمانهای سازنده آن، به سه مقطع تاریخی تقسیم شده و پس از تعیین بسامد و توصیف کارکرد فرآیندهای فعلی بهمنزله شاخصی سبکی، زمینههای شکلدهنده آنها تحلیل شده است. یافتهها کاربست فراوان فرآیند مادی و پس از آن فرآیند رابطهای را نسبت به دیگر متغیرهای زبانشناسی نقشگرا نشان میدهد. علت بسامد فراوان و نوع کاربرد فرآیندهای نامبرده، و نیز نمود اندک دیگر فرآیندهای اصلی و فرعی نقش اندیشگانی در غزل ابتهاج را باید در عواملی چون تأثیر محتوا بر شکلگیری زبان اثر، دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی روزگار شاعر، روحیات خاص سایه، سبک ویژه او، اهمیت نقش مخاطب در بوطیقای اندیشگانی او، و نیز اثرپذیری او از سبک شاعران پیشین و معاصر با او جستوجو کرد.
دوفصلنامه زبان و ادبیات فارسی،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
خانم زهره فلاحی، دکتر احمد خیالی خطیبی، دکتر محمدصادق فربد،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
رابطه جامعه و ادبیات دوسویه است؛ به¬طوریکه هریک بر دیگری اثر می¬گذارد. بوردیو در نظریه عمل به تعامل ادبیات و جامعه و تأثیر متقابل آن¬دو بر یکدیگر پرداخته است. در مقاله حاضر، با هدف تحلیل جامعه¬شناختی اشعار احمد شاملو با استفاده از نظریه «عمل» پیر بوردیو، سه رکن منش، میدان و کنش در تحلیل اساس قرار داده شده تا طرز تفکر و نوع عملکرد این شاعر نوپرداز معاصر روشن شود. نوع تحقیق در این نوشته، ازحیث ماهیت و روش، توصیفی-تحلیلی و براساس هدف، بنیادی-نظری است. یافته¬های تحقیق حاکی از آن است که ذهنیت شاعر، که برمبنای نوع تربیت فردی و اجتماعی در خانواده و جامعه شکل گرفته، مَنشی ثابت و پایدار است و با ذائقه (منش) خاصی که دارد، در مواجهه با قدرت حاکم (میدان)، به میزان برخورداری از سرمایه¬های موجود، سبک زندگی را انتخاب می¬کند و با توجه به جایگاهی (قطب استقلال) که در آن قرار می¬گیرد، در اثر تضاد دیالکتیکی (بین منش و میدان)، موضعی سخت و به¬شدت منفی میگیرد و کنش¬های متفاوتی نشان می¬دهد که برآیند آن سرودن اشعار سیاسیـاجتماعی و در مرتبه اعلی، نوآوری در زیر¬میدان تولید شعر فارسی است.
مریم سیدان،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
در عهد عتیق و قرآن کریم، آدم، نخستین نمونه انسانی آفریده خدا، ابتدا در بهشت زندگی میکرد، اما بهدلایلی از بهشت به زمین فرستاده شد. ماجرای بیرونرفتنِ آدم از بهشت در متون کهن فارسی بازتاب وسیعی داشته و برداشتها و تفسیرهای متعدد و متفاوتی از آن شده است. در مقاله حاضر، علت بیرونرفتنِ آدم از بهشت در تعدادی از مشهورترین متون تفسیری و عرفانی و دیوانهای شاعران برجسته فارسی تا قرن هشتم بررسی شده است. بهاینمنظور، دلایل خروج آدم از بهشت از منابع مختلف استخراج و براساس شباهتها و تفاوتها دستهبندی، مقایسه و تحلیل شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد در متون قدیم فارسی، اعم از متون تفسیری و عرفانی و دیوانهای شاعران، هبوط آدم یا نتیجه خشم خدا بر آدم بهدلیل نافرمانی او از فرمان خداست، یا از پیش تقدیر شده و آدم مسخر اراده الهی است؛ یا به اختیار آدم و با آگاهی او صورت گرفته است. درهرحال، برای بیرونرفتن آدم از بهشت هدف یا هدفهایی تصور شده است.
ابراهیم دانش، محمدرضا طوسی نصرآبادی،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
ادب زبانی پدیده¬ای است که معمولاً در تعامل روزمره رعایت میشود و چگونگی استفاده از زبان را برای مدیریت روابط بینافردی سخنگویان نشان میدهد. قابوسنامه از آثار مهم ادب تعلیمی فارسی است که عنصرالمعالی آن را در چهلوچهار باب، بهقصد تربیت فرزندش گیلانشاه و آموختن آداب اجتماعی، دانش¬ها و فنون لازم برای زندگی، حکومت، مملکت¬داری و...، تألیف کرده است. ایرانیان از دیرباز اینکتاب را بهدلیل ارزش تعلیمی و تربیتی آن گرامی داشته و از حکایات آن برای تربیت فرزندان استفاده کرده-اند. در این مقاله، بازنمود ادب زبانی در قابوسنامه با استفاده از نظریه ادب براون و لوینسون بررسی شده است. یافتهها نشان داد که در قابوسنامه ادب بهصورت پدیده¬ای اجتماعی و فرهنگی مفهوم¬سازی شده که حاصل تعامل سازنده افراد و دارای ابعاد فکری، بیانی و رفتاری است. در بعد فکری، مخاطب-اندیشی و سنجش بافت موقعیتی و تأمل در سخن و دلالتها و تأثیرات مختلف آن؛ در بعد زبانی و بیانی، موازین سخنوری و آداب و احوال سخن؛ و در بعد رفتاری، کنش¬های معنادار یا تأثیرگذار منفی و مثبت در ادب زبانی معرفی و تبیین شده است. در این مقاله، از میان موارد بسیاری که با رویکرد کاربردشناختی زبان و نظریه براون و لوینسون به روش توصیفیـتحلیلی در قابوسنامه بررسی شد، 27 نمونه ارائه شده است. ازنظر مؤلفِ قابوسنامه، کنش¬های طرفین گفتوگو می¬تواند سبب حفظ یا تهدید وجهه گوینده و مخاطب شود؛ بنابراین، او راهبردهایی را برای دفاع از وجهه طرفین یا ارتقاء آن پیشنهاد کرده است. می¬توان قابوسنامه را از کهن¬ترین متون ادب فارسی دانست که به زبان بدن و لزوم استفاده درست از آن در تعامل زبانی و روابط بینافردی اشاره کرده است.
محمد پارسانسب، فاطمه احمدیزاده کهن،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
مفاخره در مقام مضمونی شعری یا بهعنوان زیرگونهای ادبی، در دیوانهای شاعران کلاسیک فارسی حضوری پررنگ دارد. این جستار با رویکردی تحلیلی در پی واکاوی مفاخره در شعر شاعرانی چون منوچهری دامغانی، سنایی غزنوی، و خاقانی شروانی برپایه نظریه میدان بوردیو است. بهاینمنظور، پس از استخراج نمونههایی از قصاید مفاخرهآمیز این شاعران و درنظرگرفتن مسائل تاریخی و اوضاع اجتماعی حاکم بر دورههای موردنظر و منش و ذهنیت شاعران، کوشش کردیم نمونهها را براساس چهار قاعده میدان ادبی بوردیو (منش، سرمایه، منازعه و بیغرضی) تحلیل کنیم. نتایج بررسیها نشان داد که منوچهری، بهدلیل گرایش به میدان قدرت، برای رسیدن به نام و نان و تثبیت موقعیت خود، شعر و هنرش را برای مدح و مفاخره به این میدان اختصاص داده و اصل بیغرضی میدان ادبی را، که در پی نابسازی ادبیات است، رعایت نکرده و بههمیندلیل به حاشیه میدان رانده شده است. اما، با تغییر میدان قدرت در عهد غزنویان دوم و دوره سلجوقی و تغییر احوال شاعران بهدلیل مسائل و پریشانیهای بهوجودآمده، شاعرانی چون سنایی و خاقانی با توجه به منش خاص خود از میدان قدرت فاصله گرفتند و در پی نابسازی ادبیات و مبارزه با میدان قدرت برآمدند که دراینمیان، خاقانی، بهدلیل بیغرضی و رعایت قواعد میدان ادبی، توفیق بیشتری نسبت به سنایی غزنوی داشته است.
سمیرا بامشکی، شمسی پارسا،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
ابرپیرنگ به آندسته از پیرنگهایی گفته میشود که در میان اقوام و فرهنگهای گوناگون بسیار تکرار میشوند. هدف این نوشتار، کشف ساختار ابرپیرنگ جهانی «پیمان انسان با شیطان» در دو روایت «ضحاک» در شاهنامه فردوسی و فاوست به روایت گوته است. ابرپیرنگ پیمان انسان با شیطان در روایات گوناگون در میان اقوام و ملل جهان تکرار شده و در زمانها و مکانهای مختلف به حیات خود ادامه داده است. در پژوهش حاضر، کوشش شده است با روش توصیفی-تحلیلی به دو پرسش پاسخ داده شود: نخست، ساختار و الگوی تکرارشونده حاکم بر این ابرپیرنگ چیست؛ دیگر اینکه، تفاوت¬ها و شباهتهای روایت فردوسی و گوته در این ابرپیرنگ در بخش¬های متنوع، همچون چرایی پیمان با شیطان، انگیزه¬های پیمان، کنشهای قهرمانان، چگونگی ظهور شیطان بر قهرمانان، و فرجام آنها چگونه است. نتایج نشان می¬دهد که ساختار این ابرپیرنگ الگویی تکرارشونده بهاینقرار دارد: پیمانبستن شیطان با افرادی با ویژگی¬های برتر، فروختن روح به شیطان، انجامدادن یک گونه از خویش¬کاری¬های مشابه پس از پیمان با شیطان، و فرجامی از نوع سقوط کامل یا بازگشت به رستگاری پس از تحمل پیامدهای دردناک رفتارهای نادرست. تفاوتهای این دو روایت از یک داستان واحد، شامل انگیزه¬های پیمانبستن است که در فاوست بهرهمندی تمامعیار از خوشی¬های مادی و دنیایی، و در داستان «ضحاک» قدرتطلبی است. تفاوت دیگر در کنش¬های قهرمانان پس از پیمانبستن است که در فاوست با شهادت دروغ و قبول مال دزدی همراه است، اما در داستان «ضحاک» با قتل و رابطه نامشروع سروکار دارد که در هردو روایت مشترک است. چگونگی ظهور شیطان بر ایندو نیز متفاوت است. در فاوست شیطان بهشکل سگ، اسب آبی، و سالک دانشجو ظهور می¬کند و در داستان «ضحاک» بهشکل مردی نیک¬خواه، خوالی¬گر (آشپز) و پزشک ظاهر می¬شود. فرجام پیمان در فاوست پس از تحمل سختی¬های بسیار به رستگاری ختم میشود و در ضحاک به بندیشدن او در بن غاری می¬انجامد. برمبنای این پژوهش، میتوان درباره احتمال تأثیرپذیری گوته از فردوسی تأمل کرد.
سیداحمد پارسا، منصور رحیمی،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
زندانسرودههای احمد شاملو ازنظر ساختاری، کارکردی، مضمونی و گفتمانی تفاوتهای معناداری با شکل کلاسیک حبسیه دارد. در پژوهش حاضر، با رویکردی تلفیقی و از راه بهکارگیری ابزار گفتمانی و نشانهشناختی، زندانسرودههای احمد شاملو بررسی شده است. در پژوهش حاضر، بهمنظور تفسیر کارکرد زندان بهمثابه ابزاری تنبیهی، از آرای فوکو درباب مراقبت و تنبیه استفاده شده و در جهت تبیین مناسبات قدرت و پیوندش با فضای انضباطی و مجازات زندان، گریزی به مبحث سلطه و اقتدار زده شده و از آثار جامعهشناسان و فیلسوفانی چون ماکس وبر و توماس هابز بهره گرفته شده است. در تفسیر فضای زندان نیز آرای لوفور در خصوص فضا و منظر بهکار گرفته شده است. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد که شاملو اتهامش را نمیپذیرد و مجازات را نامشروع میداند و بهاینوسیله کارکرد تنبیهی و انضباطی زندان را بیاعتبار میکند؛ نیز، فضای زندان در زندانسرودههای شاملو فضایی گفتمانی است که شاعر کوشیده است با گریزهای پیاپی به فضای بیرونی، از ظرفیت دیالکتیکی فضا بهره بگیرد و زندان را از هویت کالبدی و متعین خود بهمثابه مکانی بسته و محصور تهی کند و آن را همچون تجربه زیستی بایستهای در جهت نیل به مقصود بهتصویر بکشد.
محمدحسن جلالیان چالشتری،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
هرچند سال¬های بسیاری از آغاز تصحیح انتقادی شاهنامه می¬گذرد، هنوز تا رسیدن به نهایت آن راهی طولانی در پیش است. حجم بسیار این اثر سترگ و تنوع فراوان موضوعات مطرحشده در آن، در کنار کهنگی زبان، ایجاب می¬کند که به¬رغم تلاش¬هایی که تاکنون در این راه صورت گرفته و تصحیحهای ارزشمندی که به همت و صرف عمر بسیار فراهم آمده، همچنان داستان به داستان، بیت به بیت، و واژه به واژه این اثر هدف بازنگری و دقت نظر قرار گیرد و محققان با تخصص¬ها و رویکردهای گوناگون به آن بپردازند، تا هرچه ¬بیشتر، صورت نهایی، که شبیه¬ترین صورت به سروده شاعر است، بهدست آید. در این نوشتار، از دیدگاه دستوری به چند بیت شاهنامه از بخش¬های مختلف آن پرداخته شده است. وجهاشتراک این ابیات، وجود افعال تمنّاییـشرطی در آنهاست. در بخش نخست، افعال ضمیرساخت در شاهنامه، در بخش دوم فعل تمنایی نادری که تکواژ تمنایی در آن بهصورت «یی» ظاهر شده و در بخش سوم صورت تمنایی فعل بایستن، که بهدلیل ضرورت متمم ضمیری، ساختی خاص را نشان می¬دهد، با سنجش ضبط¬های دستنویس¬ها و تحلیل قرائتهای پیشین، بررسی و واکاوی شده¬اند. در مورد فعل ضمیرساخت، همهجا صورت مختوم به «تی» پیشنهاد شده و در دو مورد دیگر، با استفاده از ضبط¬های دستنویس¬ها و تکیه بر نکات دستوری، بر صحت قرائت¬هایی که پیش از چاپ خالقی¬مطلق وجود داشته¬اند، تأکید شده است.
فرانک جهانبخش، مسروره مختاری، عسگر صلاحی،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
تجزیه و تحلیل رفتار اجتماعی انسان و چگونگی تعامل با دیگران، از مسائل بنیادی در روانشناسی اجتماعی است. ازآنجاکه آثار ادبی و حکایات داستانی بازتابی از کنش¬ها و واکنش¬های بینافردی از واقعیت¬های موجود در جوامع انسانی است و از خلال تحلیل روابط شخصیت¬های داستانی و گفت¬وگوهای آنان می¬توان تا حدود زیادی به تحلیل رفتارها و تعاملات اجتماعی در جوامع گوناگون پرداخت، مقاله پیش¬رو، با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه¬ای، هفتاورنگ جامی را، که سرشار از حکایات و تمثیلات داستانی است، با استفاده از نظریه¬های نظریه¬پردازان روانشناسی اجتماعی، همچون اتو کلاین¬برگ، الیوت ارونسون، و بارون بررسی و تحلیل کرده ¬است. یافته¬ها نشان می¬دهد که پنج مؤلفه ارتباط¬جمعی و متقاعدسازی، همرنگی، کشش و جاذبه، پرخاشگری و پیش¬داوری در هفتاورنگ جامی بیش از مؤلفه¬های دیگر ظهور کرده است. حاصل سخن اینکه ساختار بسیاری از مؤلفه¬های مطرح در روانشناسی اجتماعی با مفاهیم و چارچوبهای سنتی حکایات مطابقت دارد و نقش باورهای اجتماعی و قالب¬های فکری اجتماع، در ظهور هریک از مؤلفه¬ها مشهود است.
جواد دهقانیان، محمد خسرویشکیب، مهناز طبیعتبلند،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
اگر بپذیریم فرهنگ نوعی متن است، ناگزیر باید قبول کرد که تاریخ جهانگشا متنی است که نقطه برخورد ایدئولوژیهای مختلفی است که هریک بخشی از هویت و فرهنگ ایرانی را شکل میدهند. در این پژوهش، برخلاف رویکردهای فرمگرا، تاریخ جهانگشا برپایه آندسته از رهیافتهای نقد ادبی بازخوانی شده است که متن را در پیوند دیالکتیکی و تعاملی با زمینههای مادی تولید آن در نظر می¬گیرند. ازاینرو، ابتدا، ایدئولوژی¬های موجود در متن معرفی و تحلیل میشوند و پس از مشخصشدن نقش آنها در شکل¬دهی نظام ایدئولوژیک آن، تضادهای گفتمانی آشکار میگردد و درنهایت به تأثیر این ایدئولوژی¬ها بر متن پرداخته می-شود. عوامل مختلفی همچون بافت تاریخی، نهادهای اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک در شکل¬گیری این متن و صورت زبانی آن مؤثر بودهاند. بهنظر میرسد بیشاز تعقیدهای زبانی و بیانی، این تضادهای گفتمانی و ایدئولوژیک و تناقضهای فرهنگی است که سبب اضطراب، آشفتگی و پیچیدگی متن شده است. واکاوی و بازیابی جریانهای ایدئولوژیک متن نهتنها سبب خوانشهای متفاوت میشود، بلکه به خواننده کمک میکند به قضاوتی تازه و متفاوت از وجوه ادبی و تاریخی و البته فرهنگی متن دست یابد.
راحله گندمکار، بنفشه مسگری،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
در پژوهش حاضر، با هدف ارائه تحلیلی پیکرهبنیاد درباب ارتباط میان تعبیر معنایی نامآواهای زبان فارسی و ویژگی ساختواژی آنها، تمام نامآواهای ثبتشده در فرهنگ نامآواها در زبان فارسی (۱۳۷۵)، که برابر 2570 مدخل بوده است، بررسی شده و با تحلیل ساختواژی و معنایی آنها، نامآواهای دوگانساخت فارسی، شامل تکرار کامل ناافزوده، تکرار کامل افزوده میانی، تکرار کامل افزوده پایانی، تکرار کامل پژواکی، و تکرار کامل پژواکی افزوده، تحت بررسی قرار گرفته است. نتایج تحلیل دادهها نشان میدهد، فرآیند تکرار ساختواژی پژواکی برای «تأکید و برجستهسازی» معنی نامآواها بهکار میرود؛ مفهوم «تداوم پیوسته» ازطریق تکرار کامل ناافزوده شکل میگیرد؛ نامآواهای دربردارنده معنی «تداوم ناپیوسته»، افزونبر بهرهمندی از ساختار دوگانی، دارای همخوانهای انسدادی در فاصله بین دو تکرار صورت نامآوا هستند؛ معنی «تداوم بههمراه سایش و کشیدهشدن»، با استفاده از شیوه تکرار کامل افزوده میانی «و» یا «ا» صورتبندی میشود؛ و ویژگی معنایی «خفیف و جزئی»بودن نامآواها با تکرار کامل ساختواژه و انتخاب همخوانهایی با شیوه تولید سایشی یا انسایشی صورت میپذیرد؛ صورت ساختواژی تکرار پژواکی افزوده میانی «و» نیز برای افاده معنی «تعدد و کثرت» استفاده میشود؛ و درنهایت، تأکید بر «شدت صدا یا عمل» ازطریق شکل ساختواژی مشتق پسوندی صورت میگیرد و به گروه تکرار ساختواژی تعلق ندارد.
ابراهیم واشقانی فراهانی،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
درباره واژه «اسپانور» میان مترجمان اندرز خسرو قبادان و نیز دیگر کوشندگان زبان و ادبیات فارسی میانه و فرهنگنویسان و دانشنامهنویسان، در همه سطوح واجنویسی، آوانویسی، تبیین معنا و تعیین مدلول، اختلاف هست. اسپانور را معادل یکی از هفت شهر مداین، اصفهان، آخور اسبان، آرامجای (نه لزوماً آرامگاه) و مرغوزن (آرامگاه) گرفتهاند. بهسبب جایگیری این واژه در صدر اندرزنامه و محدودشدن فضای اندرزنامه به مکان اسپانور، هر خوانشی از این واژه بر کلیت تعبیر مخاطب از متن اندرز خسرو قبادان تأثیر میگذارد. در این مقاله، با استفاده از سه قلمرو به واژه اسپانور پرداخته خواهد شد: نخست، دادههای تاریخی؛ دوم، تحلیل ساخت واژگانی اسپانور؛ و سوم، شواهد متن برای شرح متن که در علم معانی و اغراض سخن میگنجد. نیز در این مقاله، از روایتهای اساطیری برای شرح اسپانور یاری گرفته میشود. نتیجه بررسی این گمان را تقویت میکند که اسپانور با ساخت واژگانی aspān (مشتق از «اسپ»)+پسوند war (بهمعنی پهنه، مرز و محدوده) است و معنی آن، نه اصفهان و مرغوزن، بلکه سازه یا پهنهای در پیوند با اسب و در معنی میدانگاه عمومی است و همانسازهای است که در دوره اسلامی با نام عمومی «میدان شاه» جزئی ثابت از الگوی کاخسازی ایرانی بوده است. این میدانگاه، با توسعهیافتن، مبدل به یکی از هفت شهر مداین شده است؛ بنابراین، مدلول اسپانور در اندرز خسرو قبادان میدانگاه مداین و یکی از هفت شهر آن بوده که مهمترین سازه بارِ ساسانیان، یعنی ایوان مداین، در آن ساخته شده بوده است. این بخش از مداین همین امروز نیز با نام اسبانبر در کرانه شرقی دجله و در جنوب تیسفون قرار دارد.
حسین محمدی،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
در قرنهای هفتم تا یازدهم، حاکمان مسلمانی در شبهقاره هند به قدرت رسیدند که به فرهنگ و زبان فارسی علاقهمند بودند. درپی این تغییر، ایرانیان بهدلایل گوناگون به هندوستان مهاجرت کردند و در دربار فرمانروایان محلی به انواع قدرتهای سیاسی، نظامی، و اقتصادی دست یافتند و زمینه رشد و گسترش فرهنگ و ادب فارسی را در شبهقاره هند فراهم کردند. مولانا نورالدین محمد ظهوری ترشیزی (994-1025 هـ.ق) از شاعران ایرانی اهل خراسان بود که در قرن دهم به هند مهاجرت کرد و به خدمت حکومت نظامشاهیان و عادلشاهیان درآمد و در دکن به مقام ملکالشعرائی رسید. ظهوری، طی چهاردهه حضور در دکن (جنوب هند)، در راه گسترش زبان و فرهنگ ایرانی بسیار کوشش کرد. در مقاله حاضر، با روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، کوششی برای تبیین این نکته صورت گرفته است که ظهوری ترشیزی در گسترش فرهنگ و زبان فارسی در شبهقاره هند چه نقشی ایفا کرده است. یافتهها نشان میدهد که ظهوری، باوجود موانع بسیار، بهویژه سعایت دشمنان ایران و بهخصوص شیعیان در دکن، در سایه حمایت و تشویق حاکمان آن سامان، توانست با خلق آثار ادبی ارزنده، فرهنگ و زبان فارسی را در شبهقاره هند گسترش دهد. ارائه تصویری واقعبینانه از تأثیر ظهوری ترشیزی و آثار ادبی او و چگونگی حمایت و تشویق حاکمان نظامشاهی و عادلشاهی در گسترش فرهنگ و زبان فارسی از نتایج مقاله حاضر است.
دوفصلنامه زبان و ادبیات فارسی،
جلد 30، شماره 92 - ( 3-1401 )
چکیده
ندارد
آرمان فاتح دولت آبادی، غلامعلی فلاح، حمید عبداللهیان،
جلد 30، شماره 92 - ( 3-1401 )
چکیده
شاهنامه فردوسی پر از داستانهایی است که در اساطیر ریشه دارند. شخصیتهای داستانها را میتوان از چشماندازهای گوناگون تحلیل کرد. کیخسرو از شخصیتهای برجسته در داستانهای اساطیری است. در پژوهش حاضر، با تکیه بر مطالعات کتابخانهای و اسنادی و بهرهگیری از روش تحلیل محتوا و با تأکید بر رویکرد انسانشناختی مارسل موس و نظریات الیاده درباره جادودرمانگران، شخصیت کیخسرو و کنشهای جادوانه او تحلیل شده است. یافتههای پژوهش نشان داد که کیخسروِ تورانیـایرانی بالقوه جادوگر است و ویژگیهای شخصیتی و کنشهایی دارد که در جادوگران یافت میشود. کیخسرو چون شاهـکاهنی مسلط بر عناصر چهارگانه و رازآموخته در جادوگری، با روشهای نامرسوم جادویی افراسیاب را شکست میدهد و جنگ بزرگ را به پایان میرساند.
اسد آبشیرینی،
جلد 30، شماره 92 - ( 3-1401 )
چکیده
روایت بوفکور از خلال «نوشته»های پراکندهای میگذرد که راوی «نقاش» آن، در اسارتی که در تمام طول داستان از سنگینی «دیوار خانه»اش بر دوش میکشد برای «سایه» «بلعنده» خود واگویه میکند. فقط در بخش نخست بوفکور است که آن «دختر اثیری»، از «سوراخ هواخور» پستوی همان «خانه»ای که در «آنطرف خندق» واقع شده است، «تجلی» میکند. نظریههای روانکاوانه ژاک لاکان فرانسوی، که زبانمحوری نیز از مقدمات مبنایی آن بهشمار میآید، ابزار کارآمدی است که در پژوهش حاضر، راه را بر تأمل و درنگ در زمینه زبانی و نمادهای همبسته بوفکور هموار میسازد. اینکه «امر واقع» لاکانی، چه توضیحی در پیشبرد پیرنگ این داستان مدرن خواهد داشت و حاصل بهکارگیری اینچنین نگاهی، چه پرتوهایی بر خصلت تأویلپذیرانه بوفکور و جوانب نثر آن انداخته است، چارچوب دغدغههای نگارنده این مقاله را بنیاد نهاده است.