32 نتیجه برای داستان
مریم سیدان،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
نقد روانشناختی برپایه دیدگاههای روانشناسانی نظیر فروید و یونگ بنیان نهاده شده است، اما لزوماً به نظریات این دو تن محدود نمیشود. آنچه در این رویکرد حائز اهمیت است، تسلط منتقد بر نظریههای روانشناختی و استفاده مناسب از آنها برای بازخوانی متن و عرضه معنای جدیدی از آن است. «اسماعیل شجاع» عنوان داستان کوتاهی است از هوشنگ مرادی کرمانی. موضوع اصلی داستان جزو مباحث مرکز توجه در علم روانشناسی است: فوبیا یا ترس شدید در دوران کودکی. نگارنده کوشش کرده است با توجه به نظریههای روانشناختی رایج در زمینه بیماری فوبی متن داستان را بازخوانی کند: نخست، بیماری فوبی تعریف و نشانههای آن بیان شده است. سپس درباره انواع آن، علتهای ابتلا به این بیماری و راههای درمان آن سخن رفته است. سرانجام، این موارد بهتفکیک در داستان بررسی شدهاند. در پایان مقاله، نویسنده با بیان دلایلی، بخشهایی از این داستان را برای درمان کودکان مبتلا به فوبی، در ضمن فرآیند قصهدرمانی، مناسب تلقی کرده است.
حمیدرضا توکلی،
جلد 23، شماره 79 - ( 11-1394 )
چکیده
ناامیدی از بخشایش خداوندی از بنیانیترین ویژگیهای شخصیت ابلیس است که از دیرباز بر آن انگشت گذاشتهاند. در مثنوی و غزلیات شمس ابلیس همان شخصیت رانده، لعین و ناامید است، اما مولانا در لحظههایی ویژه سرور مهجوران را در چشمانداز امید جای میدهد و داستان آفرینش را از زاویهای دیگر مینگرد. این چشمانداز با سنت دفاع از ابلیس در فرهنگ عرفانی ما پیوند میگیرد؛ سنتی که خود خلافآمد رویکرد سنت عرفانی به ابلیس است؛ سنتی محدود و مهجور اما چشمگیر و تأملبرانگیز. اشاره به امیدواری ابلیس هرچند پیشاز مولانا نمونههای پراکنده و انگشتشماری دارد، شیوه بیان و نگاه مولانا در این زمینه یگانه است؛ نگاهی که پرورده نظام جهانشناختی اوست. نکته درخور دقت آنکه حتی در میراث عارفانی که از ابلیس دفاع کردهاند تکیه و تأکیدی همسنگ مولانا دراینباره نیست و ابلیس بیشتر در سیمای عاشقی تراژیک نمایان میشود.
علیرضا محمدی کلهسر،
جلد 24، شماره 81 - ( 12-1395 )
چکیده
چندمعنایی در داستانهای تمثیلی، افزونبر بافت معنایی و فهم مخاطب بهمنزله ویژگیهای بیرونی حاکم بر تفسیر، با ویژگیهای ساختاری این متون نیز رابطه دارد. هدف مقاله حاضر بررسی نقش ویژگیهای ساختاری و روایی داستان تمثیلی در ایجاد تفاسیر متعدد از این متون است. ازآنجاکه تفسیر متن تمثیلی همواره بر یک خط داستانی و براساس کنشهای داستانی انجام میگیرد، بررسی چندمعنایی نیز به تعداد خطوط داستانی در داستانهای تمثیلی وابسته است. بنابراین، چندمعنایی تمثیل را میتوان نتیجه دو فرایند روی دو محور متفاوت دانست: محور همنشینی و محور جانشینی. در نخستین فرایند، تفاسیر گوناگون با خطوط متعدد داستانی متناظرند. این خطوط داستانی نیز خود نتیجه تعدد پیرفتها و شخصیتهای تمثیل هستند. در دومین فرایند نیز فقط یک خط داستانی و با توجه به بافتهای معنایی متعدد میتواند تفاسیر گوناگون از تمثیلی واحد را ارائه دهد. این تقسیمبندی نتایجی نیز در زمینه چندمعنایی نمادهای ادبی میتواند درپی داشته باشد.
محدثه بهزادی، علی خزاعی فرید، مسعود خوش سلیقه،
جلد 24، شماره 81 - ( 12-1395 )
چکیده
بازنمایی گفتار از مهمترین ابزارهای نویسندگان در تألیف متون روایی و بهخصوص داستان بهشمار میرود. نقل قول مستقیم و غیرمستقیم، که دو شیوه بازنمایی گفتار هستند، نامهای آشنایی در زبان فارسی محسوب میشوند، اما درباب بازنمایی گفتار در زبان فارسی کمتر بحث شده است. مقاله حاضر به بررسی و مقایسه شیوههای گوناگون بازنمایی گفتار در داستانهای فارسی قبل از نهضت ترجمه در دوره قاجار و داستانهای تألیفشده بعد از این نهضت میپردازد و ویژگیهای بسامدی، کارکردی و زبانشناختی هرکدام از مقولههای بازنمایی گفتار را ارزیابی میکند. برای این کار از الگوی بازنمایی گفتار سمینو و شرت (2004) بهره گرفته شده است که برپایه الگوی لیچ و شرت (1990) استوار است. دادههای این تحقیق از هفت داستان فارسی مربوط به قبل از نهضت ترجمه و هفت داستان مربوط به بعد از این نهضت با حجم برابر انتخاب شده است. در پایان، این نتیجه حاصل شد که گفتار مستقیم (آزاد) بیشترین کاربرد را در داستانهای قبل و بعد از دوره ترجمه به خود اختصاص داده است که دلیل آن نیز ماهیت این مقوله در دادن حالت نمایشی به گفتار و زنده و ملموستر جلوهدادن آن است. کاربرد زیاد گفتار مستقیم (آزاد) در داستانهای جدید با توجه به اهمیتیافتن فردیتِ شخصیتهای داستانی در رمانهای مدرن نیز توجیهپذیر است. همچنین، در طول زمان از تعداد گفتار مستقیم (آزاد) و روایت کنش گفتار بهمنزله شیوههای بازنمایی گفتار کاسته شده و بر تعداد گفتار غیرمستقیم و خصوصاً غیرمستقیم آزاد افزوده شده است.
رقیه وهابی دریاکناری، مریم حسینی،
جلد 25، شماره 82 - ( 6-1396 )
چکیده
هدف پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل شگردهای بازنویسی و بازخوانی در آثار ادبی بهرام بیضایی است. او نویسندهای قاعدهگریز و ساختارشکن است که در سطوح مختلف، ساختار ذهنی و زبانی خواننده و پیشفرضهای متعارف و مقبول او را در هممیریزد. نمایشنامه، فیلمنامه و برخوانیهایی که در اینمقاله بررسی میشوند، عبارتاند از: اژدهاک، آرش، آهو، سلندر، طلحک و دیگران، پرده نئی، سیاوشخوانی، شب هزارویکم، و مجلس قربانی سنمار. دراینپژوهش، نخست، بهشیوه توصیفیـتحلیلی، شگردهای ادبی بیضایی معرفی میشوند، سپس، اینشگردها در نمونههای انتخابی هدف بررسی و تحلیل قرار میگیرند. شگردهایی که بیضایی در بازخوانی و بازنویسی آثار کهن از آنها استفاده میکند عبارتاند از: 1. «بازآفرینی» اثر کهن که در دو سطح کلیـ«تغییر در چهارچوب کلی اثر» و «تغییر در خویشکاریهای شخصیتها»ـ صورت میگیرد. 2. «بازنویسی» اثر کهن که به چند شیوه انجام میپذیرد؛ ازجمله «افزودن گفتوگو میان شخصیتها»، «برقراری روابط علی و معلولی» و «تغییر در شیوه روایتگری».
محمدرضا حاج بابایی، نرگس صالحی،
جلد 25، شماره 82 - ( 6-1396 )
چکیده
جریان داستان مدرنیستی از مهمترین جریانهای داستاننویسی ایران و بیژن نجدی از برترین نویسندگان این جریان است. او نویسندهای ساختارشکن و تجربهگراست. زبان داستانهای نجدی مملو از استعاره و تشبیه است. این ویژگی داستانهای نجدی زبان آثار او را تاحد زیادی به زبان شعر نزدیک کردهاست و نوعی تشخص سبکی به آثار او بخشیدهاست؛ تاجاییکه میتوان او را بنیانگذار داستاننویسی شاعرانه در ادبیات داستانی ایران بهشمار آورد.
از مهمترین عواملی که موجب میشود داستانهای نجدی مدرن بهشمار آید، عناصری همچون شاعرانگی زبان، بهرهگیری از گسست زمانی و ورود به ذهن شخصیتهاست. در این مقاله، با بررسی عناصر روایی در داستان «یک سرخپوست در آستارا»، نشان دادهایم که این داستان، مدرن بهشمار میآید و نجدی توانسته از ویژگیهای داستان مدرن بهخوبی استفاده کند. از دیگر موضوعات مهمی که در این داستان دیده میشود، تقابل مرگ و زندگی، تخیل و واقعیت و تقابل پذیرش وضعیت موجود و آرمانی است. بیژن نجدی با بهرهگیری از تکنیکهای داستان مدرن، بهزیبایی هرچه تمامتر، درپی بیان اندیشهها و مبانی فکری خویش بودهاست.
ذوالفقار علامی، مائده اسدالهی،
جلد 25، شماره 83 - ( 12-1396 )
چکیده
داستان تراژیک سیاوش یکی از داستانهای بسیار مهم و درخور توجه شاهنامه فردوسی است. در مقالۀ حاضر، این داستان ازمنظر تحلیل انتقادی گفتمان برپایۀ الگوی کنشگران اجتماعی ونلیوون بررسی شده است تا مشخص شود کارگزاران اجتماعی در آن چگونه بهتصویر کشیده شدهاند و فردوسی با توجه به کارکرد منحصربهفرد شاهنامه چگونه گفتمانها را با مؤلفههای زبانی تولید و بازنمایی کرده است؟ برای نیل به این هدف، ابیات گفتمانمدار مشخص، دستهبندی و تحلیل شدهاند. یافتهها نشان میدهد فردوسی در این داستان از مؤلفههای پوشیده و صریح تقریباً یکسان استفاده کرده است. ازاینرو، پوشیدهسازی راویان و ناقلان نیز تقریباً بهاندازه شخصیتپردازی و صحنهآرایی در این داستان اهمیت دارد. افزونبراین، اگرچه داستان سیاوش روایتی باستانی است، بار عاطفی، ایدئولوژیک و جهانبینی فردوسی را نیز بههمراه دارد و نشاندهنده آرمانخواهی و هویتطلبی اقوام ایرانی و رمز پایداری ایران و نبرد همیشگی میان خیر و شر و ایران و انیران است که درنهایت به پیروزی خیر بر شر، و ایران بر انیران میانجامد و مرگ مظلومانه سیاوش نیز کینخواهی ایرانیان را بهدنبال میآورد و تولد و باروری پسرش کیخسرو هم پیروزی بر افراسیاب را رقم میزند.
علیرضا محمدی کلهسر،
جلد 25، شماره 83 - ( 12-1396 )
چکیده
یکی از مهمترین موضوعها در زمینه سبکشناسی روایت در متون کهن، چگونگی خوانش و تفسیر داستانهای تمثیلی است. ارتباط این موضوع با روایتشناسی هنگامی روشن میشود که با صرفنظرکردن از محتوا و پیام تفسیرها، به ارتباط آن با خطوط داستانی توجه کنیم. مقاله حاضر درپی دستیابی به مهمترین شیوههایی است که مولوی براساس آنها به تفسیر حکایتهای مثنوی پرداخته است. میتوان گفت ارائه تفسیرها بر محور همنشینی مهمترین ویژگی تمایزبخش مثنوی از متون مشابه است. مولوی برای ارائه این تفاسیر، حکایت را بهصورت خطوط داستانی مجزا درنظر میگیرد و متناظر با هر خط داستانی تفسیری ارائه میدهد. تعدد این خطوط داستانی میتواند نتیجه تنوع شخصیتها یا پیرفتهای دریافتشده از متن باشد. در این فرایند، ارزش خطوط اصلی و فرعی با یکدیگر برابرند؛ بنابراین، در اغلب موارد، تفسیر ابتدایی (انگیزه بیان) یک حکایت چندان با تفاسیر میانی، پایانی یا حتی تفسیر منطبق با خط اصلی داستان همخوان نیست. توجه به خطوط داستانی در شکلگیری تفاسیر، هم در تحلیل نوعی ویژه از چندمعنایی تمثیل در مثنوی مفید است و هم میتواند فراهمآورنده تبیینی روایتشناختی از تداعی معانی در مثنوی باشد.
عفت نقابی، فاطمه تاجفیروزه،
جلد 26، شماره 84 - ( 6-1397 )
چکیده
جلال آلاحمد را میتوان بزرگترین نویسنده نثر جدید فارسی نامید که در نثر داستانی تأثیر فراوانی گذاشته و افراد زیادی از سبک او تقلید کردهاند. از ویژگیهای نثر او بهکارگیری زبان عامیانه است که "زبان کوچه" نامیده میشود. او از زبان مردم کوچه و بازار، که سرشار از تعابیر و اصطلاحات و واژههای عامیانه است، در آثار داستانی خود بهره گرفته است و این شاخصه سبکی آثار داستانی او قلمداد میشود.
آنچه نثر آلاحمد را از نویسندگان دیگر متمایز میکند، بهکاربردن دقیق و جدی و استادانه این زبان در تمام آثارش است. با عنایت به فراوانی کاربرد زبان عامیانه در آثار داستانی آلاحمد، مقاله حاضر به شناسایی مؤلفههای زبان عامیانه در حوزه واژگان و ترکیبات و عبارات، در مجموعه آثار داستانی جلال آلاحمد پرداخته است که ازجمله این مؤلفهها کنایه، شبهجمله، اتباع، نامآوا، کلمات کوچهبازاری، ضربالمثل و... است. در مقاله حاضر، پس از شناسایی این مؤلفهها در آثار منتخب، نمونههایی از آنها شاهدمثال آورده شده و بسامد همه مؤلفههای عامیانه در آثار داستانی منتخب، در جدولهای متعدد، ارائه و تحلیل شده است.
با بررسی دقیق آثار داستانی آلاحمد، این یافته حاصل شد که از میان مؤلفههای زبان عامیانه، عبارات کنایی، واژههای کوچهبازاری و سپس اتباع و همگونسازی پربسامدترین عناصر عامیانه در نثر آلاحمد است. او از شکستهنویسی بهمنزله عاملی مهم برای ایجاد لحن عامیانه در داستانهای خود استفاده کرده و از عناصر مهم شکستهنویسی در داستانهای او، ابدال و حذف بیشترین بسامد را داراست. شایان ذکر است که کاربرد این مؤلفهها، باعث نزدیکی زبان آلاحمد به زبان مردم کوچه و درنهایت سبب اقبال بیشازحد خوانندگان مردمی به آثار او است.
عفت نقابی، حکیمه دبیران، ناهید اخوان کاظمی،
جلد 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده
فرآیند روایت داستان و شگردهای روایی آن مخاطب را در جهت درک نحوه وقوع داستان هدایت میکند. در این میان، استفاده از تصاویر مکرر در متن داستانی ممکن است دستمایهای خاص در خلق اثر هنری برای گوینده باشد. یکی از درونمایههای اصلی شاهنامه فردوسی پرداخت مکرر به دنیا و تصاویر برخاسته از آن است. این تصویر از جمله تصاویری است که ذهن راوی شاهنامه را در بخشهای مختلف داستانها به خود مشغول کرده است و حتی توجه فردوسی به این امر سبب شده تا سرعت روایت کند شود. هدف این پژوهش، بررسی و تحلیل تصویر دنیا در «داستان سیاوش» با استفاده از مؤلفههای پنجگانه روایی ژنت است. استفاده از نوع روایی آیندهنگر، کاربرد بسامد مکرر و کانون روایی این داستان در پرداخت به تصویر دنیا، نشان میدهد که تصویری خاص از درونمایهای ویژه نیز میتواند در ترتیب نقل وقایع و کنشهای داستانی با بههمریختگی توالی زمانی، سرعت ادراک خواننده را کاهش دهد و در نتیجه تمایل مخاطب را به دانستن نحوه وقوع داستان افزون کند.
اسد آبشیرینی،
جلد 27، شماره 87 - ( 10-1398 )
چکیده
یکی از شیوههای نثرنویسی در روزگار معاصر به انعکاس امر واقع بیرونی در جهان داستان معطوف است. این شیوه، بهشکلی گسترده، در آثار نویسندگان رئال و ناتورال ایران نمود یافته است. صادق چوبک یکی از نویسندگان برجسته معاصر است که به جهت ارائه واقعیت از نوعی دیگر، بهمدد زبان ویژه نثر خود، به وجهی از امکانات زبان هنری دست یافته است که او را هم در سبک شخصی و هم در مکتب رئالـناتورال، از سرآمدان نحله داستاننویسی ایران کرده است. هدف پژوهش پیشرو، واکاوی فرآیند خلق معنای واقعیت است که به استفاده چوبک از هنرسازههایی در دو محور همنشینی و جانشینی برای رسیدن به ارائه موفقِ واقعیتی زبانبنیاد، فارغ از دخالت خودمحورانه سوژه، انجامیده است. نگارنده در پژوهش حاضر، با شیوه تحلیلیـانتقادی و استفاده از نظریههای مرتبط منتقدان این حوزه، نثر رئالـناتورال چوبک و جنبههای آن را بررسی و نقد کرده و در پی برجستهترکردن جوانبی از زبان چوبک بوده است که فراتر از بررسیهای معمول ناتورالیستی، با بخشیدن حیثیتی هنری به نثر او، به ترازی از داستاننویسی نائل میشود که راه را برای تحلیلهای نوپدید در حوزه نقد زبان نثر، بر منتقدان این نحله هموار میکند؛ زیرا نثر چوبک از نوع نثرهای پیشپاافتاده که داستانی واقعی را نقل میکنند و زبانی ارجاعی دارند نیست، بلکه نثری هنری است.
خانم فاطمه قارلقی، آقای دکتر سیدمرتضی میرهاشمی، آقای دکتر حبیب الله عباسی، خانم دکتر عفت نقابی،
جلد 28، شماره 89 - ( 9-1399 )
چکیده
منظومه خسرو و شیرین نظامی گنجوی برجستهترین اثر از نوع داستانهای غنایی و بزمی در ادب فارسی است که مخاطبان بسیاری را مجذوب خود ساخته است. اگرچه درباره ساختار روایت های این منظومه پیش از این مقالاتی به رشته تحریر درآمده، اما در زمینه استفاده از شگردهای بلاغی برای اقناع مخاطب و درنتیجه ایجاد تعلیق، در این اثر داستانی تحقیق خاصی انجام نشده است؛ از این رو در بحث حاضر نخست به تعریف اقناع در علوم مختلف و نقش آن در تاریخ فلسفه و بلاغت پرداخته میشود و سپس نگاهی گذرا به تعریف تعلیق شده است تا روشن شود که چگونه شگردهای بلاغی میتواند در خدمت تعلیق داستانی قرار گیرد. شایان ذکر است که تعلیقها در داستان خسرو و شیرین تا اندازه زیادی حاصل بهرهگیری شاعر از شیوههای بلاغیای است که برای اقناع مخاطب از آنها استفاده شده است. این تعلیق که در واقع سبب ایجاد هجران و دوری بین عاشق و معشوق در فواصل مختلف داستان میگردد و از طرفی هم موجب پدید آمدن انتظار در خواننده میشود، در برشهای گوناگون داستانی به چشم میخورد. در این مجال، از دو علم معانی و بیان برای بررسی نقش اقناع در ایجاد تعلیق استفاده شده است. از شگردهای علم معانی، اغراض ثانوی کلام یعنی تشویق و ترغیب، تحذیر و هشدار، تکریم و تعظیم و به ویژه سرزنش و هشدار، و از شگردهای بیانی، اغراض تشبیه، استعاره، و تمثیل، نقش موثرتری در اقناع مخاطب و ایجاد تعلیق ایفا نموده اند.
کلثوم قربانی جویباری، آذر حسینی،
جلد 28، شماره 89 - ( 9-1399 )
چکیده
ادبیات داستانی جدید ایران محل ظهور اندیشههای نو و مترقی است؛ ازجمله، عرصه نقشآفرینی زنان، هم در جایگاه نویسنده و هم در مقام قهرمانان تأثیرگذار در خلق رخدادهاست. در این ادبیات جدید، زنان دستمایه طرح معضلات در بسیاری از داستانها میشوند. ازجمله این معضلات خشونت علیه زنان است. در این مقاله سعی شده است تا خشونت، انواع، ابزار و عوامل مختلف بروز آن در رمانهای برگزیده دهه چهل با نامهای سنگصبور، شوهر آهوخانم، شازده احتجاب، و سووشون بررسی شود تا ازطریق آن، نگرش نویسندگان این آثار به حقوق زنان و مسائل موجود در جامعه نشان داده شود. با تحلیل محتوای آثار پیشگفته، بیشترین خشونت از نوع پنهان و آشکار در رمان شوهر آهوخانم دیده میشود و رمانهای سنگصبور و شازده احتجاب و سووشون بهترتیب در جایگاههای بعدی قرار دارند. عوامل متعددی در بروز این خشونتها نقش دارند: فرهنگ، عرف و سنتها، عقاید مذهبی، خانواده و نگرش مردسالارانه و ناآگاهی زنان از حقوق خود و... ازجمله این علل بهشمار میروند. طرح موضوع خشونت علیه زنان در رمانها نشان میدهد که نویسندگان این دوره در جایگاه روشنفکران و مصلحان جامعه نگرش فمینیستی دارند و با اعتراض به سنتهای جنسیتزده حاکم و نقد سلطه پدرسالارانه و نمایش وضعیت نامطلوب اجتماعی و موقعیت فرودست زنان، سعی میکنند به دفاع از حقوق آنها بپردازند.
امین بنی طالبی، پریوش میرزاییان،
جلد 28، شماره 89 - ( 9-1399 )
چکیده
طبق نظریۀ بازتاب در جامعهشناسی هنر، ادبیات در معنای گستردهاش آینۀ جامعه و نشاندهندۀ جهتگیریها، سلیقهها و جریانهای اجتماع است و بهتر از بقیه علوم و فنون به کالبدشکافی جامعه کمک میکند. بهشکل ویژه، از میان آثار ادبی، داستان کوتاه و رمان بیش از دیگر انواع ادبی به زندگی اجتماعی وابستهاند و ضمن تأثیرپذیری از تغییرات در جامعه، خود منشأ تغییر میشوند و تغییرات جوامع را نیز نشان میدهند. بهاینترتیب، میتوان ازطریق شناخت نوسانها و دگرگونیهای دنیای درون شخصیتهای اصلی داستانها، راهی به شناخت تحولات و تغییرات دنیای بیرون آنان پیدا کرد. هدف این پژوهش نیز بررسی تصویر شخصیت اصلی در داستانهای کوتاه هوشنگ گلشیری است. بهاینمنظور، با استفاده از روش تحلیلیـتوصیفی، سعی شده است تا پس از استخراج خصوصیات شخصیتهای اصلی داستانهای کوتاه گلشیری در دو دهۀ 60 و 70 و نیز شناسایی وقایع و جریانهای سیاسیـاجتماعی مؤثر سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به بررسی و تحلیل تطبیقی مطالب پرداخته شود. نتایج حاکی از آن است که گلشیری در مجموعه داستانهای خود، بخشی از روحیات و افکار روشنفکران، هنرمندان و طبقۀ متوسط عصر را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم عرضه کرده است و میان خصلتهای روحی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شخصیتهای اصلی هر مجموعه داستان با وضعیت اجتماعی_سیاسی حاکم بر آن دوره، البته با برداشت سیاسی و اجتماعی نویسنده از تحولات این دوره، ارتباط نزدیکی وجود دارد؛ بهطوریکه با تغییر وضعیت جامعه، برخی از این ویژگیها نیز دستخوش تغییر شده است.
دکتر میلاد جعفرپور،
جلد 30، شماره 93 - ( 11-1401 )
چکیده
جمشیدنامه از حماسههای ناشناخته ادب فارسی در آسیای میانه است که گزارش مفصل، مستقل و کاملاً متفاوتی از رویدادهای زندگی و عصر پادشاهی یکی از مهمترین شخصیتهای اساطیری ایران، یعنی جمشید پیشدادی، ارائه کرده است. با وجود اینکه روایت اصیل جمشیدنامه به زبان فارسی تألیف شده و مدتها ترجمههای ترکی و اردوی آن در دیگر نواحی رایج و منتشر بوده است، هنوز بیشتر حماسهپژوهان آشنایی مختصری هم با آن ندارند و هیچ اشاره و توضیحی از جمشیدنامه در تحقیقات بهدست داده نشده است. گفتار حاضر، برای جبران این فقر شناختی، در دو بخش و به روش استقرایی، نخست به معرفی مشخصات متنیِ روایت پرداخته و سپس عناصر و بنمایههای داستانی جمشیدنامه را ارزیابی کرده است.
معصومه محمودی،
جلد 31، شماره 94 - ( 3-1402 )
چکیده
پژوهشها نشان میدهد مطالعه متنهای ادبی با موضوع بیماری بهویژه با نگاه پدیدارشناسانه میتواند به درک بهتر بیمار و بیماری کمک کند و به شناخت زیست جهان و ذهنیت آدمی بینجامد. بدیهی است چنین رویکردی جذابیت مطالعه آثار ادبی و اقبال به آن را نیز در میان مخاطبان افزایش داده، افقهای تازهای در برابر آنها خواهد گسترد. ازسویدیگر، در میان عواطف انسانی، عشق و رفتارهای مرتبط با احساسات عاشقانه در آثار ادبی بهویژه در آثار زنان داستاننویس بسامد بسیاری دارد و اختلال جنون عشقی یا روانپریشی عاشقانه یکی از اختلالات هذیانی انعکاسیافته در این آثار است. در این پژوهش توصیفیـتحلیلی چگونگی توصیف علائم جنون عشقی یا اروتومانیا در دو داستان «رعنا» از مجموعه داستان نازلی نوشته منیرو روانیپور و «بعد از تابستان» از مجموعه داستان چهارراه اثر غزاله علیزاده با توجه به معیارهای تشخیصی DSM-5 بررسی و تحلیل شده است. نتایج نشان میدهد شخصیتهای داستانی در آثار مورد بررسی، علائمی را بروز میدهند که با معیارهای تشخیصیـبالینی اختلال موردنظر مطابقت دارد. در این داستانها، نویسندگان در کنار توصیف نشانههای بالینی، عوامل جنسیتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را هم درنظر داشتهاند و این امر مهارت نویسندگان در ایجاد حقیقتنمایی و باورپذیری در پیرنگ داستانی را نشان میدهد که سبب ارتباط بهتر خواننده با متن و تأثیرپذیری از آن میشود. همچنین، توصیف احساسات و باورهای این شخصیتها و تأثیر آن بر زندگی و روابط فردی و اجتماعی آنها میتواند به درک بهتر ذهنیت و تجربه زیستی این افراد و ایجاد تعامل برآمده از درک درست از فرد مبتلا در جهان واقعی، کمک کند.
ویدا دستمالچی،
جلد 31، شماره 94 - ( 3-1402 )
چکیده
اصطلاح «مادر شرور» برآمده از وجه دوگانه کهنالگوی مادر در روانشناسی اسطورهگرا است که با نظریههای فروید و یونگ و شاگردانشان در قلمرو مطالعات علوم انسانی کاربرد یافته است. هدایت در رمان بوفکور با شخصیت سیّال مادر راوی (عمه راوی/ دخترعمه راوی)، در داستانکوتاههای «سهقطرهخون» با شخصیت رخساره (زن شرور)، در «آبجیخانم» با شخصیت مادر آبجی، در «زنی که مردش را گم کرد» با شخصیت مادر زرینکلاه و خود زرینکلاه، و در دو داستان چاپنشده، با شخصیت مادر عنکبوت و مادر مرد مقتول، مادر شرور و پیامدهای حضور او را در زندگی شخصیتهای اصلی داستانهایش بهتصویر کشیده است. در مقاله حاضر، با روش توصیفی-تحلیلی، به قدرت تأثیر مادر شرور در سرنوشت شوم شخصیتهای آثار هدایت (عقده مادر، روانپریشی، خودکشی، دیگرکشی) پرداخته شده است. یافتهها نشان داد که نمادهایی بهعنوان نقش مکمل مادر شرور در داستانهای هدایت وجود دارد. نتیجه اینکه تأثیر مادر شرور در زندگی شخصیتهای اصلی قابل پیشبینی است؛ مقابله با مادر، روانپریشی، دیگرکشی و خودکشی سرنوشت تکراری شخصیتهای این داستانهاست.
- شهلا خلیل اللهی، - مریم موسوی جشوقانی،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
زیباییشناسی در مکاتب گوناگون فلسفی از افلاطون تا امروز، بهویژه در حوزهی هنر، طرح شده و پدیدهای تاریخی است که دستکم بهلحاظ فلسفی سخت مدیون کانت است. کانت زیبایی را مقولهای مستقل تلقی کرد که لذت ناشی از آن مقید به خود آن مقوله است. یوریکو سایتو، نظریهپرداز زیباییشناسی زندگی روزمره، معتقد است که زیباییشناسی زندگی روزمره ضعف زیباییشناسی فلسفی مبتنی بر هنر را برطرف میکند؛ بهاینترتیب، نگرشها و قضاوتهای زیباییشناختی میتوانند کیفیت زندگی، اخلاق اجتماعی و فرهنگی را به واقعیترین شکل تعیین کنند و وسیلۀ ضروری برای بیان ارزیابی کیفیت زندگی روزمره افراد باشند و به انسان قدرتی دهند تا ازطریق تعامل با مصنوعات، محیط اطراف و تعاملات انسانی از تجارب زیباییشناختی لذت ببرد. ازآنجاکه روایتهای داستانی شامل گزارهها و ظرفیتهایی هستند که از بُعد زیباییشناسی زندگی روزمره درخور ارزیابیاند و بیشتر آنها در جهان واقع نیز صدق میکنند، محققان در این پژوهش برآن شدند تا زیباییشناسی زندگیِ روزمره را برپایه دیدگاه سایتو در سه داستان کوتاه از مجموعه داستان کوتاه عاشقیت در پاورقی نوشته مهسا محبعلی به روش اسنادی و کیفی با بهرهمندی از منابع کتابخانهای تحلیل و تبیین کنند تا به این پرسش پاسخ دهند که مؤلفههای زیباییشناسی زندگی روزمره در این آثار چیست. دستاورد این پژوهش در این سه داستان کوتاه نشان میدهد که زندگی روزمره افراد و نقش اشیاء، مکان و... در این آثار بهمثابۀ نماد، در قالب هنجارگریزی و آشناییزدایی در تعاملات انسانی و... ترسیم شدهاند. علیرغم هنجارگریزی و آشناییزدایی در تعاملات انسانی، متن داستانها بستر تجربهای است که درنهایت به این آگاهی و حکم منجر میشود که ذوق، امر زیبا و امر والا یا برعکس نازیبا در این داستانها بهطور واقعی شکل یافتهاند.
علیرضا نبی لو چهرقانی، مریم هامون گرد،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
داستان «زن زیادی» یکی از نُه داستان کوتاه از مجموعه داستانی با همین نام است که اولینبار در زمان حیات جلال آلاحمد، نویسندهی معاصر، در سال ۱۳۳۱ به چاپ رسیده است. محور تمام داستانهای این مجموعه زنان هستند و نویسنده با نگاهی نقادانه مصائب و مشکلات آنها را نشان داده است. این مقاله به بررسی داستان «زن زیادی» از دیدگاه نقد شالودهشکنانه میپردازد. اساس نقد شالودهشکنانه یافتن تقابلهای دوتایی و پنهان در متن است؛ زیرا با کشف این تقابلها میتوان به لایههای پنهان درون متن پی برد. بهاعتقاد دریدا، تقابلهای درونمتنی، سلسلهمراتبی و پلکانی است و جزئی بر جزئی دیگر برتری داده میشود، اما با بررسی متن درنهایت مشخص میشود که هیچیک از تقابلها بر دیگری برتری ندارند و درواقع مکمل یکدیگرند. نقد شالودهشکنانه بر بررسی پیشفرضهای پذیرفتهشده، و واسازی و آشکارسازی تناقضهای متنی استوار است و هرچه را مخاطب باید بداند در خود متن جستوجو میکند. تقابل در داستان «زن زیادی» در ظاهر برپایه تضاد بین انسان و انسان، مرد/زن، و در باطن بین انسان و باورها و سنّتهای نادرست فرهنگی و اجتماعی است. پس از بررسی تقابلهای دوتایی در متن و شناسایی نیروهای متخاصم در آن، معلوم میشود که برخلاف آنچه از ظاهر متن و در خوانش اولیه بهدست میآید، قطب برتر در متن و مدلول استعلایی که چالش درونی متن نیز براساس آن شکل گرفته است مرد ستمکار در مقابل زن ستمدیده نیست، بلکه مرد و زن هریک بهگونهای اسیر و مقهور باورهای نادرست و تحمیلی جامعهی زمانِ خود هستند و دو تقابل درکنار یکدیگر و همسو با هم داستان را پیش میبرند.
خانم مرجان حیدری تمرآبادی، خانم شیوا حیدری تمرآبادی، آقا وحید وزیری،
جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
پژوهش حاضر با رویکردی بینرشتهای به بررسی نقش عناصر معماری در داستانهای سوررئال بوفکور و شازده احتجاب میپردازد. هریک از عناصر معماری که فضای فیزیکی را شکل میدهند و بهتعبیری فضایی محدود به زمان و مکان ایجاد میکنند تعریفی مشخص و کارکردی مختص خود دارند، اما محتوای این عناصر با معنای ضمنیشان فضاهایی ایجاد میکند که به زمان و مکان محدود نیستند. ازآنجاکه هدف این پژوهش بررسی تأثیر عناصر معماری در خلق فضای داستان سوررئال است، ابتدا عناصر معماری موجود در داستانها استخراج شد و با تکیه بر مطالعات تطبیقی، با روش تحلیلیـتوصیفی معنای آنها فراتر از جنبهی فیزیکی بررسی و درنهایت نقش آنها در خلق فضای سوررئال این داستانها آشکار شد. بوفکور را میتوان مهمترین اثر صادق هدایت دانست. عناصر معماری ازجمله خانۀ راوی و بناهای موجود در داستان نقش بسیار مهمی در فضاسازی داستان دارند. در داستان شازده احتجاب، بهواسطهی یادآوری خاطرات شخصیت اصلی در آخرین شب زندگیاش در اتاق خود، فضایی سوررئال شکل میگیرد. با بررسی عمیقتر، میتوان گفت عناصر معماری موجود در اتاق، با حمل مفاهیمی فراتر از خود، نقشی اساسی در بیان احوال شخصی شازده و شناساندن ضعفها و ترسهای او ایفا میکنند.