|
|
|
|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
43 نتیجه برای ادب
خانم شیرین روشنی، دکتر حبیبالله عباسی، دکتر ناصرقلی سارلی، دکتر سید مرتضی میرهاشمی، جلد 33، شماره 98 - ( 3-1404 )
چکیده
رویداد تاریخی استخلاص بخارا از آندسته رویدادهای پراهمیتی است که مورّخان متعدد آن را ضبط کردهاند. ضبط این رویداد در تاریخهای گوناگون از تفاوت رویکردها و نوع نگاه مورّخان به موضوع تاریخنگاری و شرح رویداد حکایت میکند. در برخی از این متون، روایات با تفصیل بیشتری همراه است و رویداد از حالت گزارش تاریخی خارج شده است. یکی از مورّخانی که با رویکردی فراتر از گزارش این رویداد را ثبت کرده، عطاملک جوینی، صاحب تاریخ جهانگشا، است. در تحلیل روایت جوینی، عوامل متعدد مخاطب را متقاعد میکند که او نهتنها با هدف ارائه گزارش، بلکه با چشماندازی فراتر از آن رویدادها را ثبت و ضبط کرده است. در جستار حاضر، با روش توصیفیـتحلیلی و رویکرد روایتشناسی، رویداد تاریخی استخلاص بخارا کاویده شد. تحلیل براساس نظریۀ چهارسطحیِ تحلیل روایت دیوید هرمن صورت گرفته است. این نظریه روایات را در چهار سطح واقعشدگی، توالی رویدادها، جهانپردازی/جهانپریشی، و همحسی بررسی میکند و میزان روایتمندی در رویداد را نشان میدهد. در سطح اول روایت جوینی (واقعشدگی)، موضع راوی در چهار چهره قابل تشخیص است؛ بهبیاندیگر، جوینی هربار با قرارگرفتن در یکی از قالبهای نگارنده (گزارشگر و یادآور) و بازگو (گزارشگر، پنددهنده) از شگردهایی بهره میگیرد که رویداد را از حالت گزارشگری خارج میکند و آفرینشی ادبی ترتیب میدهد. در سطح دوم (توالی رویدادها) نیز، جوینی با چینش رویدادها درقالب یک نظام علّی، آغاز و میانه و پایان روایت را که مستلزم پیرنگ روایی است بهخوبی تنظیم میکند. جوینی در پرداخت این روایت، رویدادهای اصلی و فرعی را تنظیم کرده است. این تنظیم رویدادها و چینش دقیق بههمراه توصیفات دقیق از زمان و مکان روایت، شیوۀ جوینی را در پرداخت سطح سوم روایت (جهانپردازی) روشن میکند. درنهایت نیز، در سطح چهارم روایت، جوینی با سه شیوه به خواننده حالت همحسی القا میکند. باید در نظر داشت که القای این حالت در متون تاریخی کمتر حس میشود؛ این درحالی است که شیوۀ مورخان ایرانی در گزارش صرف نمیشود و هدفی موازی با آن در نظر دارند که میتوان از آن با عنوان اصل تعلیم درجهت تأثیرگذاری بر مخاطب یاد کرد. جوینی در این سطح با اتخاذ سه شیوۀ متمایز، یعنی توصیف براعت استهلالگونه در آغاز روایت، ترکیب کلام با تصویر، و نقل اشعار و امثال درجهت دنبالکردن خط تعلیم، بر نظام احساسی مخاطب اثر میگذارد و احساس را به ادراک تبدیل میکند. درنهایت، از این فرآیند اندیشهای مرکزی در مخاطبان ایجاد میشود. این فرآیند به ایجاد یکی از عناصر مهم روایتمندی منتهی میشود که بهمعنای گذر از سطح گزارش صرف و رسیدن به سطحی از آفرینش ادبی است.
دکتر حسین دانا، دکتر فاطمه معنوی، دکتر افشین متقی، جلد 33، شماره 98 - ( 3-1404 )
چکیده
جغرافیای فرهنگی (ژئوکالچر) از برجستهترین مفاهیمی است که پس از جنگ سرد در عرصه سیاست بینالملل و ژئوپلیتیک مطرح بوده است و اهمیت موضوع فرهنگ را برای پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی در روابط میان جوامع و ملل مختلف پررنگ کرده است. دولتمردان ایرانی نیز بهمنظور همگرایی و تعامل فرهنگی با کشورهای همسایه، توجه به حوزه ایران فرهنگی را در رأس برنامههای فرهنگیـسیاسی خود قرار دادهاند. حوزه جغرافیایی ایران فرهنگی، با وجود تفاوتهای قومیتی، بهسبب دارابودن مؤلفههایی چون آدابورسوم، دین، و هنر و ادبیات مشترک، بستر مناسبی برای توسعه هویت مشترک دارد. در میان مؤلفههای ذکرشده، عنصر زبان و ادبیات ازحیث جذابیت و قدرت اقناعی جایگاه ویژهای دارد. دراینمجال، به بررسی توصیفیـتحلیلی ادبیات منظوم ترکی آذربایجانی در بخش ادبیات شفاهی بهویژه با محوریت بایاتیهای ترکیِ رایج در بین مردم ایران و آذربایجان با مضامین مشترک در حوزۀ وطندوستی پرداختهایم تا نشان دهیم که با نگاه واقعبینانه و برنامهریزی صحیح در حوزه شعر و ادبیات، بهویژه ادبیات اقوام ایرانی، بهسبب اشتراکات قومیتی با همسایگانی چون آذربایجان میتوان گامهای استواری درجهت همگرایی با کشورهای همجوار برداشت و جایگاه فرهنگی و به تبع آن جایگاه سیاسی و اقتصادی کشور را در منطقه بهبود بخشید.
دکتر علیرضا محمدی کلهسر، خانم فریبا ترابی، جلد 33، شماره 99 - ( 7-1404 )
چکیده
تناسب بهمنزلۀ مولفهای مهم در تاریخ نقد ادبی، نقشی کلیدی در نقدهای غلامحسین یوسفی نیز داشته است. بررسی این موضوع میتواند به شناخت بخشی از مجموعۀ نقد دانشگاهی در زبان فارسی کمک کند. از این رو، هدف مقالۀ حاضر بررسی چیستی و انواع و پیامدهای تناسب در نقد ادبی نزد غلامحسین یوسفی است. در این مقاله با مطالعۀ آثار غلامحسین یوسفی، چیستی تناسب، انواع آن و رابطۀ آن با دیگر مولفههای نقد ادبی از منظر یوسفی بررسی شده است. میتوان گفت، یوسفی دایرهای گسترده از واژگان را برای اشاره به تناسب بهکار میگیرد. انواع تناسب هم نزد یوسفی شامل تناسب ویژگیهای شخصیت با منش وی، تناسب میان بخشهای مختلف متن، تناسب میان عناصر فرمی و محتوایی میشود. یوسفی تناسب را در ارتباط با مولفههایی چون ایجاز و اطناب و تصویرسازی نیز بهکار میگیرد. و سرانجام، رعایت انواع تناسب در متن از نظر یوسفی پیامدهایی مثبت دارد که مهمترینشان عبارتند از: وحدت و انسجام متن، واقعگرایی و باورپذیری، و تأثیر بر مخاطب. در نقدهای یوسفی (الف) هیچگاه تعریف و توصیفی دقیق از مولفههای یادشده ارائه نمیشود، چنانکه گویی همگان بر سر معنای آنها توافق دارند. این بدیهیپنداری مفاهیم، یکی از ویژگیهای نگاه یوسفی به نقد ادبی است؛ (ب) باوجود تأکید نظری وی بر لزوم تناسب فرم و محتوا، به نظر میرسد در عمل، محتوا برای وی مهمتر از فرم است؛ چنانکه عناصر فرمی نیز با ویژگیهایی محتوایی توصیف میشوند؛ (ج) وی با نگاهی ارزشگذارانه، انواع تناسب و پیامدهای آن را نقطۀ قوت اثر ادبی تلقی میکند. نکته آخر اینکه یوسفی در استفاده از معیار تناسب در نقد ادبی، تا حد زیادی متأثر از نظریههای کلاسیک و نئوکلاسیک است.
|
|
|
|
|
|
|
|
|