|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
4 نتیجه برای دریدا
فرزاد بالو، حبیبالله عباسی، جلد 18، شماره 68 - ( 4-1389 )
چکیده
سنت فکری ـ فلسفی غرب از روزگار افلاطون و ارسطو، و حتی پیشتر از آن، تا قرن بیستم و در اندیشه و آرای فردینان دو سوسور، زبانشناس سوئیسی، تحت تأثیر رویکردی دوقطبی، گفتار را بر نوشتار ترجیح میداده است. در این نگره، انتقال کامل معنا از طریق «گفتار» امکانپذیر مینمود. حال آنکه نوشتار تنها فرع و جانشین گفتار قلمداد میشد و این انمکان دستنایافتنی به نظر میرسید. با نگاهی گذرا به تاریخ و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی میتوان مدعی شد که با وجود تفاوتهایی در مبانی و روشها، با ترجیح گفتار بر نوشتار در گفتمان اندیشگی زبان و ادب کلاسیک مواجه هستیم. چنانکه، به طور خاص، ناصرخسرو مبانی نظری این مهم را سامان بخشید و سازوکار حاکم بر زبان گفتار حاکمیت و سیطره خود را بر حوزه بلاغت اسلامی به طور عام و بلاغت فارسی به طور خاص تا قرنها ادامه داد. این مقاله طرح و شرح این ماجرا خواهد بود.
حمید عبداللهیان، فرنوش فرهمند، جلد 20، شماره 72 - ( 3-1391 )
چکیده
نجدی، داستاننویس صاحبسبک معاصر، ازجهات بسیار نویسنده قابلتأملی است. در داستانهای او بهدلیل رویکرد متفاوت به زندگی بشری و عناصر فرهنگ ایرانی نکات قابلبحث بسیاری میتوان یافت. این مقاله سعی کرده است از دیدگاه نقد جدید شالودهشکنی به بررسی دو داستان از نجدی بپردازد. این دو داستان عبارتاند از: روز اسبریزی و شب سهرابکشان. نقد شالودهشکنانه براساس نظریه دریدا شکل گرفت. ابتدا در فلسفه و بعد در نقدادبی بهکار رفت. پایه نقد شالودهشکنانه بر یافتن تقابلهای دوتایی و بحث برسر آنها برای یافتن موارد تناقض و درنهایت رد پیشفرضهای پذیرفتهشده است. نتیجه این جستجوها معمولاً تردید در مبانی فرهنگی و باورهای پذیرفتهشدهای است که پیشاپیش بدیهی دانسته میشود. تقابلها در داستانهای نجدی معمولاً برپایه تضاد بین انسان و حیوان؛ انسان و طبیعت؛ و انسان و تمدن است. در داستان روز اسبریزی تقابل بین انسان/حیوان و آزادی/اسارت در درونمایه اصلی تناقضهایی ایجاد کرده است که از متن استخراج میشود. در داستان شب سهرابکشان تضاد بین دنیای خشن مردسالار و دنیای معصومانه کودکانه (تجربه/ناپختگی یا نقص/کمال) باعث ایجاد تضاد و تناقض میشود و در درونمایه داستان تردید ایجاد میکند.
علیرضا نبی لو چهرقانی، مریم هامون گرد، جلد 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
داستان «زن زیادی» یکی از نُه داستان کوتاه از مجموعه داستانی با همین نام است که اولینبار در زمان حیات جلال آلاحمد، نویسندهی معاصر، در سال ۱۳۳۱ به چاپ رسیده است. محور تمام داستانهای این مجموعه زنان هستند و نویسنده با نگاهی نقادانه مصائب و مشکلات آنها را نشان داده است. این مقاله به بررسی داستان «زن زیادی» از دیدگاه نقد شالودهشکنانه میپردازد. اساس نقد شالودهشکنانه یافتن تقابلهای دوتایی و پنهان در متن است؛ زیرا با کشف این تقابلها میتوان به لایههای پنهان درون متن پی برد. بهاعتقاد دریدا، تقابلهای درونمتنی، سلسلهمراتبی و پلکانی است و جزئی بر جزئی دیگر برتری داده میشود، اما با بررسی متن درنهایت مشخص میشود که هیچیک از تقابلها بر دیگری برتری ندارند و درواقع مکمل یکدیگرند. نقد شالودهشکنانه بر بررسی پیشفرضهای پذیرفتهشده، و واسازی و آشکارسازی تناقضهای متنی استوار است و هرچه را مخاطب باید بداند در خود متن جستوجو میکند. تقابل در داستان «زن زیادی» در ظاهر برپایه تضاد بین انسان و انسان، مرد/زن، و در باطن بین انسان و باورها و سنّتهای نادرست فرهنگی و اجتماعی است. پس از بررسی تقابلهای دوتایی در متن و شناسایی نیروهای متخاصم در آن، معلوم میشود که برخلاف آنچه از ظاهر متن و در خوانش اولیه بهدست میآید، قطب برتر در متن و مدلول استعلایی که چالش درونی متن نیز براساس آن شکل گرفته است مرد ستمکار در مقابل زن ستمدیده نیست، بلکه مرد و زن هریک بهگونهای اسیر و مقهور باورهای نادرست و تحمیلی جامعهی زمانِ خود هستند و دو تقابل درکنار یکدیگر و همسو با هم داستان را پیش میبرند.
آقای مهدی نوریان، دکتر هادی نوری، جلد 32، شماره 97 - ( 11-1403 )
چکیده
هدف:
این مقاله در صدد است تا از خلالِ بررسی و خوانشی وانوسازانه از داستانِ «وداع» بهقلمِ جلال آلاحمد از مجموعه داستانِ سه تار، به نقد نخبهگرایی در اندیشه روشنفکران ایرانیِ دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی بپردازد.
روش:
این خوانشِ وانوسازانه با تأکید بر نگاه فیلسوف فرانسوی «ژاک دریدا» انجام میشود و از حیث روششناختی مبتنیست بر روش هشتمرحلهایِ «دیوید بوژه» که بهعنوان نوعی استراتژیِ تحلیل انتقادیِ پستمدرن در مواجهه با روایتْ مورد استفاده قرار میگیرد. روش بوژه این گامها را در بر میگیرد: جستوجوی دوگانگی، بازتفسیر سلسلهمراتب، کشف صداهای یاغی، برملاسازیِ سویه دیگرِ روایت، نفی پیرنگ، یافتنِ استثناء، ردگیریِ بین خطوط، و سازماندهی مجدد روایت.
یافتهها:
بهنظر میرسد بتوان با بهرهگیری از این روش و اتخاذ منظری وانوسازانه در خوانش داستانِ موردنظر از جلال آلاحمد، دستِآخر به روایت نوپدیدی دست یافت و از خلال آن به نقد دیدگاه نخبهگرایانه سوژه روشنفکر ایرانی در این دو دهه پرداخت. باید توجه داشت که در این منظر، تلاش میشود تا از فردی به نام آلاحمد فراتر رفته و به سوژه آلاحمد در مقام یک روشنفکر نزدیک شویم؛ سوژهای که در زمانه و زمینه خاصی به عرصه بر کشیده شده و آثاری را تولید کرده است.
نتیجه:
با تکیه بر روایت نوپدیدی که بهواسطه خوانش وانوسازانه ممکن شده است، میتوان نتیجه گرفت که این سوژه روشنفکر با بازتولید روابط فرادست/فرودست، خود را در جایگاه فرادست نشانده و با تکیه بر خردِ مدرن، و بدون توجه و درکی از روابط وجودی فرودستان، به نمایندگی ایشان پرداخته و تلاش میکند به آنچه که رسالت روشنفکرانه خویش مینامد جامه عمل بپوشاند.
|
|
|
|
|
|