|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
4 نتیجه برای دیگری
فرزاد بالو، سال 25، شماره 82 - ( 6-1396 )
چکیده
مفهوم «دیگری» یکی از مفاهیم بنیادین فلسفی است که بهویژه در قرن بیستم و در آثار هوسرل، هایدگر، سارتر و لویناس اهمیت معرفتشناختی و هستیشناختی پیدا کرد و سپس، بهواسطه باختین، به حوزه ادبیات و نظریههای ادبی وارد شد. از چشمانداز «مفهوم دیگری»، میتوان گفت پس از پیوستن ناصرخسرو به مذهب اسماعیلیه، طرحی آرمانشهری از دین و مذهب، حاکم و حکومت، شعر و شاعر، فلسفه و فیلسوفان و... در ذهن و زبان او شکل میگیرد و برایناساس، هرکس و هرچیزی از این خطوط مشخص پا را فراتر یا فروتر بگذارد از گزند تیغ تیز طرد و حذف و هجو ناصرخسرو در امان نمیماند. در این نوشتار، پس از تبیین مبانی نظری مفهوم دیگری، به طرح آرمانشهر ناصری میپردازیم و پس از آن، از منظر مفهوم دیگری، به توصیف و تحلیل نحوه مواجهه ناصرخسرو با صنوف و طبقات مختلف سیاسی، اجتماعی و فلسفی و ادبی و... خواهیم پرداخت.
مریم دزفولیان راد، غلامعلی فلاح، فرزاد بالو، سال 28، شماره 88 - ( 4-1399 )
چکیده
تاکنون متفکران بسیاری با رویکردهای گوناگون به بررسی مفهوم «دیگری» و مصادیق آن در ابعاد گوناگون زندگی پرداختهاند. ادبیات نیز بهمنزله بستری برای بازنمایی مصادیق «دیگری»، در کانون توجه محققان و دیگریپژوهان قرار گرفته است. بررسی مصادیق «دیگری» در خوانش متون ادبی، علاوهبر شناخت جایگاه دیگربودگی در جهانبینی افراد در اعصار مختلف، تحدید قلمرو «من» را نیز ممکن ساخته است. در این نوشتار، به روشی تحلیلی و با رویکرد تلفیقی، ظرفیتهای مثنوی مولوی در بازنمایی انواع «دیگری» و تحقق سطوح دیگربودگی «دیگری» و جایگاه «دیگری» در جهانبینی عرفانی بررسی میشود تا با درک سطوح تحقق دیگربودگی، شناختی نسبی از ساختارهای حاکم بر اندیشههای عرفانی حاصل شود. بدینمنظور، پس از تببین مفهوم «دیگری» در سه نظام فکری ـ فلسفی: تقابلی، دیالکتیکی و بینسوژهای، با ذکر نمونههایی از مصادیق «دیگری» در ابیات مثنوی، خوانشی از سطوح تحقق دیگربودگی «دیگری» و شروط امکان آنها در این متن ارائه میشود. ازمنظری کلی، به جهت وجود ساختار تقابلی حاکم بر جهانبینی عرفانی و تعریف «دیگری» بهمنزله یک «غیر»، تحقق سطوح بالای دیگربودگی را در متن مثنوی نمیتوان انتظار داشت، اما روایت تجربه وصال و بهتصویرکشیدن عجز «من» از درک «دیگری نامتناهی» را بازنمایی بالاترین سطح از دیگربودگی میتوان تلقی کرد. ضمن اینکه در فاصله «غیر» تا «دیگری نامتناهی» و بهواسطه گفتوگو، سطحی از دیگربودگی نیز در ارتباط میان شخصیتهای داستانهایی از مثنوی بازنمایی میشود.
دکتر محمد خسروی شکیب، سال 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
ضربالمثلها ابزاری فرهنگی هستند که بهدلیل فشردگی زبان و الگوهای آوایی و ادبی ویژه، میتوانند مقاومت فکری مخاطبان را تقلیل دهند و نوعی خاص از معنا و مفهوم را بر آنها تحمیل کنند. نشانهشناسی فرهنگی ضربالمثلهای فارسی نشان میدهد که تبعیض جنسیتی و تقلیل جایگاه زنان ممکن است در هنجارهای فرهنگی ریشه داشته باشد. در بسیاری از ضربالمثلها، زنان «دیگری» و حاشیهنشین و مردان «خود» و مرکزنشین تلقی شدهاند. این مقاله با روش تحلیلی، توصیفی و کیفی، به بررسی انتقادی تعدادی از ضربالمثلهای جنسیتی پرداخته است تا ضمن آسیبشناسی نشان دهد که تقابل دوگانۀ «مرد» و «زن»، چگونه مؤلفههایی چون «مردسالاری»، «ازدواج»، «تولید مثل»، «زیبایی ظاهری»، «اقتصاد مردانه»، «قدرت ذهنی»، «رهبری و مدیریت» را تحت تأثیر قرار داده و زن را در حاشیه و مرد را در مرکز متن فرهنگ نشانده است. تحلیل نشانهشناختی فرهنگی ضربالمثلها نشان میدهد که «زن»بودن محصول ایدئولوژی مردسالار است؛ تفکری که آگاهانه یا ناآگاهانه بهدنبال آن است تا زن «دیگری» باشد. این تفکر با مراقبت و کنترل پنهان، زنان را از متن اصلی اجتماع کنار میگذارد و درنهایت بهدنبال «انکار نمادین» آنها است.
سعید کریمی قره بابا، سال 32، شماره 97 - ( 11-1403 )
چکیده
صمد وورغون شاعر و نویسنده آذربایجانی در نمایشنامه فرهاد و شیرین، منظومه خسرو و شیرین را به گونهای برخلاف نیت نظامی گنجوی به سخن درآورده است. او در این اثر در صدد برساخت یک خودی و دیگری بوده است. ایرانیان را بمنزله دشمن تهدید کننده سرزمینهای ماورای ارس جلوه داده و خصومتی لاینحل میان دو طرف متصور شده است. وورغون همصدا با سیاستمداران کمونیست در پی آن بوده که هویتی مستقل برای جمهوری تازه تأسیس آذربایجان تدارک ببیند؛ به نحوی که با اشتراکات فرهنگی ایران و عثمانی همپوشانی نداشته باشد. پژوهش حاضر که به شیوه توصیفی- تحلیلی انجام گرفته میکوشد تا به این سؤال پاسخ دهد که وورغون خودی و دیگری را چگونه توصیف کرده و از چه راهکارهایی برای تعیین و تثیت هویت فرهنگی قفقاز بهره برده است؟ نویسنده این نمایشنامه، ایرانیان را افرادی با جنبههای منفی مانند تجاوز، آدمربایی، والدینکُشی، دروغگویی و غیره توصیف کرده و در عوض، همه صفات مثبت را به مردمان اقلیم بردع نسبت داده است. از جانب دیگر، معرفی شیرین و فرهاد به عنوان عشاقی برخاسته از آذربایجان و نیز خلق شخصیتی با نام آذربابا بخشی از راهکارها برای تبلیغ هویت جدید قفقاز بوده است.
|
|
|
|
|
|