26 نتیجه برای شاهنامه
غلامعلی فلاح،
جلد 14، شماره 55 - ( 12-1385 )
چکیده
موضوع اصلی این مقاله بررسی رجز و رجزخوانی در شاهنامه فردوسی است. در بخش نخست، پس از بحث از معنای لغوی و اصطلاحی رجز و رجزخوانی، به اختصار پیشینه تاریخی آن در ادبیات یونان، عرب و ایران باستان و ادبیات سدههای چهار و پنج هجری بیان شده است. در بخش دوم، هنر فردوسی در پرداخت فن رجزخوانی پهلوانان شاهنامه بررسی شده است و کارکردها و ارزش بلاغی رجز در داستانسرایی فردوسی مورد ارزیابی قرار گرفته است.
بهناز پیامنی،
جلد 16، شماره 60 - ( 4-1387 )
چکیده
بررسی وضعیت اقتصادی جوامع مختلف، راهی است برای شناخت بهتر وضعیت حکومتها و نیز سطح زندگی مردم. نگاهی به نظام اقتصادی حاکم بر ملل در گذشتههای دورـ از طریق آثار ادبی بزرگ هر سرزمین ـ انواع صنعتها، زیرشاخهها و فعالان در آن زمینهها و نیز برخی از لایههای پنهان گذشته ایشان را تا حدودی آشکار خواهد کرد. بدین منظور در این نوشتار با توجه به شرایط زیست ـ محیطی و اقلیمی موجود در شاهنامه و نیز نبردهای قومی ـ قبیلهای، همچنین ضرورت توجه دقیق دولتمردان به وضعیت معیشتی مردم به بررسی صنایعی مثل کشاورزی، دامپروری، نساجی، آهنگری و کشتیسازی و میزان رشد آنها و برنامهریزیهای دولتها در این زمینهها خواهیم پرداخت.
غلامعلی فلاح،
جلد 16، شماره 60 - ( 4-1387 )
چکیده
در نوشتار حاضر، گفتوگو ـ که از مهمترین شگردها در حوزه ادبیات داستانی سنتی و مدرن اعم از منظوم و منثور به شمار میرود ـ در یکی از شاهکارهای متون کلاسیک؛ یعنی شاهنامه فردوسی مورد کنکاش قرار گرفته است. از این رو، ابتدا اصطلاح گفتوگو از منظر داستان، تعریف و جایگاه و کارکردهای آن تبیین شده و در ادامه، نخست گفتوگوهای متکثر و متنوع شاهنامه استخراج شده و سپس از زوایای مختلف، از جمله مستقیم و غیرمستقیم بودن گفتوگوها و نیز با عنایت به دو سویه گفتوگو که یک سویه آن پهلوانان هستند دستهبندی گردیده است. آنگاه برای تبیین جایگاه این شگرد داستانی در شاهنامه، نمونههای برتر گفتوگو که عمدتاً ویژه بخش پهلوانی هستند، تحلیل و بررسی شده است و در پایان، در باب موضوع گفتوگوها که با توجه به موقعیت و محل آن فرق میکند نیز بحث شده است و چنین نتیجه گرفته شده که تجلیگاه این شگرد داستانی در بخش پهلوانی است و موضوع غالب این گفتوگوها نیز عمدتاً مفاخره و اظهار برتری است.
محمدجعفر یاحقی، فرامرز آدینه کلات،
جلد 16، شماره 60 - ( 4-1387 )
چکیده
در این مقاله به ریشه یابی زمینه های جامعه شناختی شکست و فروپاشی دولت دیرینهسال و نیرومند ساسانی در برابر سپاه کم شمار و بی جنگ افزار مسلمانان از دریچه شاهنامه پرداخته شده است. پاره ای از عوامل مانند: جنگ قدرت در دربار ساسانیان مورد اشاره تاریخ نگاران نیز قرار گرفته است. اما باز نگاه فردوسی در این موارد هم از تازگی هایی تهی نیست و برخی دیگر از عوامل، دیدگاه شخصی شاعر است، از جمله فرمانروایی زنان. علت های دیگری نیز یافتنی است که تنها از فحوای سخن فردوسی برمی آید، مانند نبودِ هویت فراگیر ملی. با آنکه گزینش سرآغازی برای این پژوهش دشوار می نماید، اما به دلایلی که در متن خواهد آمد، پادشاهی خسروپرویز نقطه عزیمت پژوهش قرار گرفته است.
سید کاظم موسوی، غلامحسین مددی،
جلد 18، شماره 67 - ( 2-1389 )
چکیده
شاهنامه آیینهای تمامنما از هویت و باورهای کهن ایرانیان در گذشتههای دور تا پایان دوره ساسانیان است. بسیاری از باورهای کهن ایرانی در هر سه بخش این شاهنامه بهویژه در دوره اساطیری و حماسی تجلی یافته است. رستنیها، پدیدههایی هستند که در اسطورهها و باورهای توتمی و آنیمیسمیـ که شکلهایی از دینهای ابتداییاند ـ نقش درخور تأملی دارند. بازتاب این باورها را که گاه با اساطیر دیگر اقوام مشترک است در شاهنامه میتوان یافت. پرستش رستنیها و اعتقاد به تبار نباتی انسان که در میان اقوام مختلف دیده میشود در شاهنامه نیز نمود دارد. همچنین بعضی از شخصیتهای شاهنامه ایزدنباتهایی هستند که شکل زایش و مردن آنها مشابه نمونه اساطیری آنهاست. در حقیقت این شخصیتها صورت پیکرگردانیشده ایزدنباتهای اساطیری هستند.
اکبر شامیان ساروکلایی، زهرا دلپذیر،
جلد 18، شماره 69 - ( 9-1389 )
چکیده
در ایران باستان موبدان همواره یکی از مقامات برجسته جامعه بهشمار میآمدند و در دربار شاهان نفوذی فوقالعاده داشتند. این امر بهخوبی در مشهورترین حماسه ملی ایران نمود یافته است و به حدی اهمیت دارد که با بررسی نقش و جایگاه موبدان در شاهنامه چگونگی ارتباط دین و حکومت در ایران باستان مشخص میشود. خویشکاری موبدان در شاهنامه منحصر به اجرای مناسک دینی نیست. آنها هم در اداره کشور اختیارات گستردهای دارند، هم از نظر علمی سرآمد زمان خویشاند، هم تعلیم و تربیت را به عهده دارند و هم راوی داستانهای کهن هستند. نظارت بر امور اقتصادی و پرچمداری در جنگها نیز از دیگر کارکردهای موبدان بهشمار میرود. شایان یادآوری است واژه موبد در شاهنامه همیشه به معنای عالم دینی نیست، بلکه توسّع معنایی یافته و بر دانا و خردمند نیز اطلاق شده است. نگارندگان میکوشند کنشها و سلسلهمراتب موبدان را بر اساس متن شاهنامه و با استفاده از برخی متون پهلوی و تواریخ عهد اسلامی بازنمایند.
سجاد آیدنلو،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
یکی از منظومههای پهلوانی تا امروز ناشناخته ادبِ حماسی ایران زرینقبانامه است که در سه دستنویسِ موجود از آن با نامهای شاهنامه اسدی، رستم و سلیمان و زرینقبای هفتلشکر معرفی شده است. سراینده شیعی متن ناشناس است و بنابر قراینی اثر خویش را در عصر صفویان و در شصتسالگی ـ و شاید یکیدو سال پیش و پسـ به نظم درآورده است. داستان منظومه در زمان پادشاهی کیخسرو در ایران و پیامبری حضرت سلیمان(ع) روی میدهد و با آمدن فرستاده سلیمان(ع) به نام زرینقبا، که در پایان معلوم میشود نوه رستم استـ به دربار ایران و دعوت ایرانیان به پذیرش کیش سلیمان(ع) آغاز میشود. بعد از آن روایات متعدد و بسیار متنوعی به شیوه داستان در داستان در 23133 بیت نقل میشود که شخصیتهای اصلی آنها غالباً زرینقبا و دیگر پهلوانانِ رستمنژاد هستند. ساختار و موضوعِ این روایات نقالیـ عامیانه است و ناظم ناشناس در عین تأثّراتِ زبانی و بیانی گوناگون از شاهنامه نهایتاً منظومهای میانمایه عرضه کرده است که واژهها و گزارههای ویژه نقّالی نیز در آن دیده میشود. در این مقاله در هفت بخش، ذیل عنوانها و موضوعهای نام منظومه، سراینده، زمان نظم، موضوع، مأخذ، کیفیت نظم و برخی ویژگیهای سبکی به معرفی این متنِ تقریباً گمنام و ناشناخته پرداختهایم تا علاقهمندان با یکی از بلندترین منظومههای پهلوانی پس از شاهنامه آشنا شوند.
ذوالفقار علامی مهماندوستی، نسرین شکیبی ممتاز،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
درفش شاهان و پهوانان در شاهنامه و دیگر متون حماسی از جهت نشانمندیهای نمادین و دلالتهای آیینی بسیار ارزشمندند. نشانههای نمادین بر پیکره درفشها و ویژگیهای آنها در تحلیل مختصات فردی، اجتماعی و نیز ویژگیهای درونی و روانی خداوندگاران آنها، با توجه به مطالعات توتمیسم، اهمیت مییابد. این بینش نمادگرایانه به انگارهها، از عمق نگاه فردوسی بهمثابه پردازنده حماسه ملی، در آفرینش قهرمانان یا بازآفرینیشان و جایگاه و کارکرد ابزار وابسته به آنان همچون سلاح، درفش، اسب و سراپرده، درجهت تبیین آرمانهای حماسه خبر میدهد. در شاهنامه، همخوانی این رمزگانها و فرهنگ ورای آنها از قدرتی نشانهشناختی و کهنالگویی بهره میبرد و بر مرکزیت و محوریت صفت یا صفاتی در دارندگان آنها دلالت دارد. ازاینرو، هر نقش و انگارهای همچون نقشهای طبیعی اجرام سماوی مانند خورشید و ماه و نیز نمادهای حیوانی اعم از نقش اژدها، شیر، گرگ، ببر، عقاب و توجه به برجستگی برخی رنگها همچون سیاه و بنفش در این درفشها، شبکه درهمتنیدهای از مؤلفههای قومشناختی را رقم میزنند که واکاوی آنها ظرافتهای روانشناسیک هرکدام از شخصیتها را با توجه به جایگاه حماسیشان آشکار میکند. برای دستیابی به این منظور توجه به فرهنگهای مختلف نمادها و نقش هریک از نشانوارهها در فضای حماسه، با توجه به چرخشهای معنایی آنان در طول زمان اهمیت تازهای پیدا میکند. گفتنی است که شیوه تحقیق در این مطالعه تحلیلیـتوصیفی است.
رضا غفوری،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
یکی از رویدادهای مهم دوره ساسانیان جنگهای پیروز با هپتالیان است که با وجود تلاشهایی که ایرانیان در این پیکارها از خود نشان دادند سرانجام شکست سختی از هپتالیان خوردند و ناچار پیامدهای زیادی را متحمل شدند. پیروز که پادشاهی خودکامه بود برای جبران نخستین شکست خویش، بار دیگر به نبرد هپتالیان رفت اما نهتنها کاری از پیش نبرد، بلکه جان خود را نیز از دست داد. پس از این شکستها هپتالیان مدتهای طولانی در امور سیاسی ایران دخالت کردند تا اینکه سرانجام در دوره پادشاهی انوشیروان از میان رفتند. بااینحال خاطرات تلخ این شکستها هرگز از ذهن ایرانیان پاک نشد. بنابراین چندی بعد، ایرانیان برای حفظ آبرو برخی واقعیتها را تغییر دادند و داستانهایی از خود ساختند که برپایه یکی از مهمترین آنها، پهلوانی به نام سوفرا به جنگ هپتالیان رفت و سرانجام آنان را بهسختی شکست داد و آنچه را از ایرانیان نزد هپتالیان به غنیمت مانده بود بازگردانید. به احتمال زیاد این روایتهای ساختگی در بیشتر خداینامههای دوران ساسانیان وجود داشته و ازآنجا به تاریخهای دوران اسلامی نیز راه یافته است.
در این مقاله نخست به بررسی روایات شاهنامه درباره جنگهای پیروز و سوفرا با هپتالیان و دیگر روایتهای تاریخی میپردازیم؛ سپس اساسیترین تحریفاتی را که در دوره ساسانیان وارد خداینامهها شده است نشان میدهیم.
غلامعلی فلاح، فرزاد بالو،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
نظریهپردازان روایت، با تفکیک میان روایتهای داستانی کلاسیک و مدرن، براین باورند که روایات داستانی کلاسیک، غالباً بر ویژگیهایی چون مؤلفمحوری، تکارزشی و تکساحتیبودن معنا، پایان بسته و غیره استوارند و درمقابل, روایتهای داستانی مدرن مؤلفههایی چون مخاطبمحوری، پایان باز، چندساحتیبودن معنا و غیره را در بطن خود میپرورند. اگرچه ظاهراً بلاغت کلاسیک برپایه اعتقاد سنتی به معنی قطعی کلام بنا نهاده شده بود و هدف نهایی خوانش متن، وصول به معنی و مقصود مؤلف قلمداد میشد، این داوری با نگاهی به شاهکارهای ادبی کلاسیک سخت مناقشهآمیز مینماید. شاهنامه فردوسی از آن جمله است. چراکه فردوسی با بهرهگیری از عناصر اسطورهای و رمزی که اساساً در بلاغت کلاسیک جایی نداشتند، ضمن آنکه از تصلب چهارگانه عناصر بیانی حاکم فراتر میرود، به مخاطب هشدار میدهد که در مواجهه با داستانهای اساطیری خود را مخاطب راوی و پوسته ظاهری روایات داستانی نبیند، بلکه مخاطب را تا مخاطب روایت برمیکشد و با گنجاندن عناصر اسطورهای و رمزی متنی باز و گشوده دربرابر دیدگان خوانندگان میگشاید و امکان تأویلهای متکثر را فراهم میآورد. بنابراین، نهتنها خودش به تأویل پارهای از این داستانها میپردازد، بلکه پس از او نیز عارفان و فیلسوفان و شاعران بسیاری تا دوره معاصر به این دسته از داستانها رویکرد تأویلی داشتهاند. این مقاله طرح و شرح این ماجرا خواهد بود.
فریده وجدانی،
جلد 22، شماره 77 - ( 9-1393 )
چکیده
بازگوکردن یا خواندنِ داستان، قصه، روایت و غیره در مجالس سابقهای بس کهن در تاریخ فرهنگی ایران زمین دارد. قِسمی از این سنت در روزگار فردوسی نیز رواج داشته و بهصورت شاهنامهخوانی ظهور مییافته است. حکیم توس با علم به این موضوع و امیدی که به خوانش نامورنامه خویش داشته است، در بهکارگیری برخی واژگان که بر مفهوم "صدا" دلالت دارند بسیار هنرمندانه رفتار کرده و از این طریق اسباب فزونی اشتیاق شنوندگانِ شاهنامه را فراهم آورده است.
پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفیـ تحلیلی نشان میدهد که فردوسی برای القای مفهوم "صدا" واژگانی را برگزیده است که یا دامنه معنایی بسیار فراخی داشتهاند، یا خود درصدد گستردهسازی دامنه معنایی آنها برآمده است و بدینترتیب هنگام بهکارگیری این واژگان، ضمن آنکه تمام حواس شنونده را به یافتن منبع تولید "صدا" یا همان مصداق معطوف کرده است، تعلیق و انتظاری خُرد و کوتاه پدید آورده است که وقتی قرینِ آشناییزدایی میشود، بر زیبایی و جذابیت سروده او میافزاید.
نویسنده با اذعان به اینکه شیوه واژهگزینی فردوسی که در این مقاله محل بحث قرار گرفته است یگانهشیوهای نیست که به انتظارآفرینی و گوشسپاری به شاهنامهخوانی میانجامد و سراینده نامورنامه ایرانیان برای انتظارآفرینی در این مجموعه عظیم شگردها دارد، بر آن است تا به بازنمایی جزئی از توانایی و خلاقیت فردوسی بپردازد که طی قرنهای متمادی در گیرایی کلام شاهنامهخوانان نیز تأثیرگذار بوده است، ولی تاکنون هدف توجه و بررسی قرار نگرفته است.
احمد لامعی گیو، سید مهدی ارفعی، عیسی دوست زاده،
جلد 24، شماره 80 - ( 6-1395 )
چکیده
هدف پژوهش حاضر این است که با رویکرد روایتشناسی باختینی یعنی منطق گفتوگویی به بررسی شاهنامه فردوسی بپردازد. منطق گفتوگویی نوعی روایت است که به بررسی روابط بین دیدگاههای مختلف ازطریق گفتوگو میپردازد و یگانه راه تعامل را گفتوگو میداند. منطق گفتوگویی با مفاهیمی نظیر «چندصدایی»، «دگرآوایی» و «کارناوال» تکمیل میشود. از لوازم ضروری زندگی کارناوالی خنده است؛ در شاهنامه به سه نوع «خنده» برمیخوریم که یک نوع آن به خندهای که مدنظر باختین است نزدیک است و آن خندهای است که مفهوم مسخرهکردن و تحقیر را میرساند. انواع دیگر خنده عبارتاند از: «خنده» شادمانی و «خنده»ای که تمثیلی از طبیعت است. در فرجام نیز به تفاوتها و شباهتهای بین خنده کارناوالی و خنده شاهنامه پرداخته شده است، تا مطابقت نظریه منطق گفتوگویی با شاهنامه سنجیده شود. در این پژوهش تلاش شده تا واژه «خنده» و مشتقات آن با بهرهگیری از روش تحلیلیـتوصیفی در شاهنامه بررسی و براساس نظریه منطق مکالمه باختین سنجیده شود و تفاوتها و شباهتهای آن با «خنده» کارناوالی باختین تبیین شود.
حسین رزیفام،
جلد 24، شماره 81 - ( 12-1395 )
چکیده
متون دینیـ ادبی از خیر و شر و منبع و مصدر آن سخنگفتهاند و حالتهای روانیـ رفتاری فردی و ریشهها و آثار اجتماعی این دو نمود متضاد را بهدقت توصیف کردهاند. فردوسی نیز در داستانهای آغازین شاهنامه به فریدون و ضحاک اساطیری و نمادین پرداخته و فریدون را نماد خیر، و ضحاک را نماد شر معرفی کرده است. ازدیگرسو، روانشناسی جدید نیز با استفاده از نظریات فروید و یونگ به ریشهشناسی خیر و شر توجه میکند؛ بهخصوص اریک فروم با روانشناسی کاربردی و اجتماعی خود، خیر و شر را رشد و تباهی مینامد و نشانههای آن را در روان ترسیم میکند. فروم هر حالتی را نشانهشناسی و از آن همچون ابزاری برای شناخت نمادهای رشد یا تباهی آدمی استفاده میکند. مقاله حاضر با روش کتابخانهای بهتحلیل روانشناختی داستان فریدون و ضحاک از شاهنامه پرداخته است و نشانههای خیر و شر در زندگی و شخصیت آن دو را، منطبق با نشانههای رشد و تباهی اریک فروم، سنجیده است. درنتیجه، نشانههای رشد (عشق به زندگی، عشق به انسان، آزادی از مادر مثالی) را در روان و رفتار فریدون یافته است که با نمودهای تباهی (عشق به مرگ، خودشیفتگی، بازگشت به زهدان مادر) شخصیت ضحاک تقابل دارند.
رضا غفوری،
جلد 25، شماره 83 - ( 12-1396 )
چکیده
یکی از داستانهای مشهور شاهنامه رفتن رستم به مازندران برای رهایی کاووس و سپاهیانش است که با کشتهشدن دیو سپید، رهایی کاووس از بند او و واگذاری مازندران به اولاد پایان مییابد. این داستان، که به «هفتخان رستم» نیز اشتهار دارد، نفوذ بسیاری در شماری از منظومههای پهلوانی، طومارهای نقالی و روایتهای شفاهی/مردمی شاهنامه داشته است. اثرپذیری این دسته آثار از روایت نبرد رستم با دیوان مازندران به دوگونه است: نخست، در بسیاری از این متون، روایات گوناگونی از رفتن رستم به مازندران و نبرد او با دیو سپید آمده یا اشارههای بسیاری بدان شده است. دوم، در برخی متون حماسی ایران، خواه منظوم و خواه منثور، شماری دیوان و پتیارگان از نژاد دیو سپید حضور دارند که هریک از آنها، پس از آگاهی از نژاد خود و چگونگی کشتهشدن آن دیو، به کینخواهی از رستم یا یکی از پهلوانان خاندان او میپردازند، اما در همه این داستانها ناکام میمانند و در نبرد با پهلوان کشته میشوند. اگرچه این دسته روایات در بیشتر متون منثور عامیانه ایران بهاختصار آمده است، اما در شماری از متون، مانند شبرنگنامه، شهریارنامه و برزونامه جدید با تفصیل بیشتری بیان شده است.
در این مقاله، نخست به بررسی این دسته روایات در متون منظوم پهلوانی پس از شاهنامه میپردازیم. سپس، مضامین مشترک این داستانها یا موارد اختلاف آنها را با روایت شاهنامه بررسی میکنیم.
سیدعلی قاسم زاده، محمدشفیع صفاری، حسین علینقی،
جلد 26، شماره 84 - ( 6-1397 )
چکیده
ارتباطات غیرکلامی را میتوان جزء نشانههای تصویری بهشمار آورد که امروزه برای روانشناسان و جامعهشناسان، بهدلیل اهمیت آنها در انتقال معنا و تنظیم روابط بینافردی، جایگاهی ویژه دارد. یکی از مهمترین زیرشاخههای این مبحث «زبان بدن» نامیده میشود که درمیان همه جوامع بشری از دیرباز تاکنون وجود داشته است. این نشانههای غیرکلامی ـکه برخی قدمتی چندهزارساله دارندـ در فرهنگها و سنن اجتماعی اقوام گوناگون، با وجوه مشترک و گاه اختلافی، کاربرد و کارکرد فرهنگی و بلاغی دارند. روشن است هرچه بستر ادبی چنین بازنگری و رویکردی کهنتر و البته جامعتر باشد، ارزش تحلیلهای آن در بازشناسی فرهنگی و اجتماعی و حتی زیباییشناسی متون بیشتر است. بیگمان، شاهنامه فردوسی ـکه نماینده فرهنگ و تفکر ایرانی در عصر پیشاتاریخی تا ادوار تاریخی مقارن با ظهور اسلام استـ میتواند بهترین ظرف بازنمایی کنشهای ارتباطی برونزبانی در تاریخ فرهنگی کهن ایران باشد. چنانکه بهسبب ماهیت پیشنمونی شخصیتهای شاهنامه، بسیاری از نشانههای غیرکلامی آنها را نیز میتوان کهنالگوی بسیاری از کنشهای رفتاری یا زبان بدن ایرانی در ساحت و هنگامه زندگی حماسی، یعنی شکلگیری هویت ملی و اجتماعی ایرانیان، محسوب کرد. در این جستار با واکاوی مفاهیم «زبان بدن» در کنشهای غیرزبانی شخصیتهای برجسته شاهنامه تلاش شده است این مفاهیم پوشیده و پیچیده فرهنگی رمزگشایی شود. از نتایج تحقیق برمیآید که بازنمایی زبان بدن شخصیتهای شاهنامه نه از روی اتفاق که کاملاً آگاهانه بهقصد جلب توجه مخاطب و بازاندیشی او در الگوهای رفتار فردی و اجتماعی اقوام ایرانی و غیرایرانی بهقصد بازشناسی هویت فرهنگی ایرانیان، بیشتر از رهگذر کنایهسازی و نمادپردازی صورت گرفته است.
غلامعلی فلاح، فردوس آقاگل زاده، حمید عبداللهیان، زینب زرهانی،
جلد 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده
نقش و کارکرد ایدئولوژیک زبان در شاهنامه یکی از مباحثی است که تاکنون کمتر با رویکردی نظریهمحور به آن توجه شده است. این پژوهش در پی بررسی این مسئله است که فردوسی در شاهنامه چگونه از زبان در جهت القای ایدئولوژی برتری ایرانیان بهره برده است و با استفاده از چه سازوکارهای کلامیای، توانسته این مسئله را گفتمانسازی کند. برای نیل به این هدف، در پژوهش حاضر از چارچوب نظری تحلیل گفتمان انتقادی مبتنی بر رهیافت تئون وندایک (2005 و 2000) استفاده شده است. نبرد "رستم و چنگش" در داستان "رستم و خاقان چین" پیکره تحقیق حاضر است. نتیجه پژوهش نشان میدهد که فردوسی با استفاده از راهبردهای ایدئولوژیکی کلامی نظیر قطببندی، بازنمایی مثبت گروه خودی، بازنمایی منفی گروه دیگری، واژگانگرایی، توصیف کنشگران و تعمیمبخشی، توانسته ایدئولوژی برتری ایرانیان را گفتمانسازی کند.
چیمن فتحی، رامین محرمی، بیژن ظهیری ناو، شهریار گیتی،
جلد 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده
شاهنامه فردوسی، حماسه منظوم اساطیری ایران، بر مدار ستیز نیروهای عینیتیافته ناساز عالم، یعنی ایران و انیران و نبرد شخصیتها و قهرمانان آن، میگردد؛ زیرا از دیدگاهی فلسفی، طرح هستیِ تاریخ اساطیری ایران هم اساساً بر مبنای هماویزی دوگانههای ناساز افکنده شده است. یکی از مهمترین دیدگاههای فلسفی به تاریخ، نگرش فریدریش هگل، فیلسوف تاریخگرای آلمانی، است. در این نگرش، ماهیت و هدف تاریخ، همان ماهیت انسان است و ماهیت انسان، رسیدن به خودآگاهی و آزادی است و این آزادی تنها بهنحو تدریجی و دیالکتیکی تحققپذیر است؛ ازاینرو، در فلسفه هگل، جنگ وسیلهای برای پیشبُرد دیالکتیک تاریخ بهشمار میآید و ایجاد پیکار میان شخصیتهای انسانی، بهمثابه خدایگان و بنده، اساس رسیدن به خودآگاهی معرفی شده است. نبرد بین انسانها در شاهنامه فردوسی هم گفتار «خدایگان و بنده» در فلسفه هگل را به ذهن متبادر میکند. در بخش اساطیری شاهنامه، دستیابی به خودآگاهی و تحقق آن در تاریخ اساطیری ایران، تنها از راه نبرد دو سوی مخالف، بهمثابه خدایگان و بنده، در نبردهای بین جمشید و ضحاک، ضحاک و کاوه (و آنگاه فریدون)، فرزندان فریدون، شهادت ایرج و کینخواهیِ (دادباوری) او بهوسیله منوچهر روی میدهد. این جستار، با رویکردی تحلیلیـتوصیفی به تحلیل فلسفه تاریخ شاهنامه فردوسی، با تأکید بر گفتار «خدایگان و بنده» پرداخته و به این نتیجه رسیده است که در این حماسه اساطیری، همه ستیزگیها هر بار به گونهای آمیختگیِ وحدتبخش نائل میآیند که همتراز لحظههای سنتز یا همنهاد دیالکتیکی هگلی و در حقیقت، اسباب فراگرد تاریخی و راه رسیدن به خودآگاهی و آزادی از رهگذری دیالکتیکی است و این همان امکان خوانش فلسفه تاریخ اساطیری ایران در شاهنامه فردوسی برپایه فلسفه تاریخ هگلی است.
ف
حسین محمدی،
جلد 27، شماره 86 - ( 4-1398 )
چکیده
چکیده
دو تمدن کهن ایران و هند، بهدلیل روابط دیرینه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، شناختی نسبی از هویت یکدیگر داشتهاند که در طول زمان صیقل خورده، تکمیل و گاهی نمادین شده است. بیگمان، برای شناخت تاریخ ایران و هند عصر باستان و چگونگی روابط این دو ملت، ناگزیر از دریافتن تصویر تاریخی هند در فرهنگ ایران هستیم. بررسی اسطوره، حماسه و شعر، ما را در رسیدن به واقعیتهای تاریخی یاری میرساند. شاهنامه این قابلیت را دارد که بیانکننده تاریخ و فرهنگ ایران و هند باشد.
در این پژوهش برآنیم تا با روش توصیفیـتحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، به این پرسش اصلی پاسخ دهیم که اصولاً فردوسی در شاهنامه تا چه حد از منابع تاریخی و متون پهلوی تبعیت کرده است. نوشتار نشان میدهد که فردوسی از منابعی که در دست داشته تبعیت کرده و در قسمتهای مربوط به عصر ساسانیان با کارنامه اردشیر بابکان، یادگار زریران و خداینامک اختلاف مهمی ندارد.
منوچهر تشکری، محمدرضا صالحی مازندرانی، شیما فاضلی،
جلد 27، شماره 87 - ( 10-1398 )
چکیده
قهرمانگرایی یکی از موضوعات اساسی در داستانهای عامه منثور فارسی است. قهرمانـ پهلوان در این داستانها از نظر کنش، الگو و عملکرد، ویژگیهایی دارد که عموماً متعلق به باورهای اسطورهای و سنتهای قهرمانی پیش و پس از اسلام در ایران است. عوامل تاریخی و اجتماعی زیادی را میتوان در نگاهداشت و انتقال این سنتها و باورها مؤثر دانست که وجود شاهنامه فردوسی یکی از مهمترین آنهاست. بهگونهای که در اغلب موارد میتوان کنشها و ویژگیهای پهلوان در شاهنامه را پروتوتایپ یا نمونه نخستین قهرمانـپهلوان ادب عامه دانست. در این پژوهش، با بررسی چهار اثر منثور قهرمانی از ادب عامه فارسی (سمک عیار، حسین کرد، قصه حمزه، امیرارسلان) که هر یک متعلق به دورهای خاص هستند و زمینه غالب در هر کدام قهرمانی است، به شناسایی برخی از ویژگیهای جسمانی، اخلاقی و کنشهای رزمی، سیاسی و اجتماعی قهرمانـ پهلوان و مقایسه آن با شاهنامه پرداختهایم. نتایج بهدستآمده از این تحقیق به این قرار است: با وجود شکلگیری آثار مزبور در سدههای تاریخی، قهرمانـ پهلوان بسیاری از ویژگیهای اسطورهای و حماسی پهلوان شاهنامه را در خود حفظ کرده است. برخی از این کنشها و ویژگیها کاملاً با نمونههای اسطورهای و حماسی شاهنامه مطابقت دارد و راویان و نویسندگان سعی در همسانسازی قهرمانـ پهلوان ادب عامه با شاهنامه داشتهاند. در مواردی نیز با وجود شباهت، تفاوتهایی میان این کنشها و ویژگیها دیده میشود. تفاوتها اغلب در اخلاق و برخی از کنشهای سیاسی و اجتماعی قهرمانـ پهلوان بوده است که حاصل موقعیت فکری و فرهنگی دوران پدیدآمدن آثار ادب عامه و تغییر و تحولات نظام عیاری است. بیشترین شباهتها نیز در ویژگیهای ظاهری، قدرت جنگاوری، نوع تولد، تربیت، مراحل رشد و سالهای آرمانی قهرمانـ پهلوان دیده میشود.
سمیرا بامشکی، شمسی پارسا،
جلد 29، شماره 91 - ( 9-1400 )
چکیده
ابرپیرنگ به آندسته از پیرنگهایی گفته میشود که در میان اقوام و فرهنگهای گوناگون بسیار تکرار میشوند. هدف این نوشتار، کشف ساختار ابرپیرنگ جهانی «پیمان انسان با شیطان» در دو روایت «ضحاک» در شاهنامه فردوسی و فاوست به روایت گوته است. ابرپیرنگ پیمان انسان با شیطان در روایات گوناگون در میان اقوام و ملل جهان تکرار شده و در زمانها و مکانهای مختلف به حیات خود ادامه داده است. در پژوهش حاضر، کوشش شده است با روش توصیفی-تحلیلی به دو پرسش پاسخ داده شود: نخست، ساختار و الگوی تکرارشونده حاکم بر این ابرپیرنگ چیست؛ دیگر اینکه، تفاوت¬ها و شباهتهای روایت فردوسی و گوته در این ابرپیرنگ در بخش¬های متنوع، همچون چرایی پیمان با شیطان، انگیزه¬های پیمان، کنشهای قهرمانان، چگونگی ظهور شیطان بر قهرمانان، و فرجام آنها چگونه است. نتایج نشان می¬دهد که ساختار این ابرپیرنگ الگویی تکرارشونده بهاینقرار دارد: پیمانبستن شیطان با افرادی با ویژگی¬های برتر، فروختن روح به شیطان، انجامدادن یک گونه از خویش¬کاری¬های مشابه پس از پیمان با شیطان، و فرجامی از نوع سقوط کامل یا بازگشت به رستگاری پس از تحمل پیامدهای دردناک رفتارهای نادرست. تفاوتهای این دو روایت از یک داستان واحد، شامل انگیزه¬های پیمانبستن است که در فاوست بهرهمندی تمامعیار از خوشی¬های مادی و دنیایی، و در داستان «ضحاک» قدرتطلبی است. تفاوت دیگر در کنش¬های قهرمانان پس از پیمانبستن است که در فاوست با شهادت دروغ و قبول مال دزدی همراه است، اما در داستان «ضحاک» با قتل و رابطه نامشروع سروکار دارد که در هردو روایت مشترک است. چگونگی ظهور شیطان بر ایندو نیز متفاوت است. در فاوست شیطان بهشکل سگ، اسب آبی، و سالک دانشجو ظهور می¬کند و در داستان «ضحاک» بهشکل مردی نیک¬خواه، خوالی¬گر (آشپز) و پزشک ظاهر می¬شود. فرجام پیمان در فاوست پس از تحمل سختی¬های بسیار به رستگاری ختم میشود و در ضحاک به بندیشدن او در بن غاری می¬انجامد. برمبنای این پژوهش، میتوان درباره احتمال تأثیرپذیری گوته از فردوسی تأمل کرد.