|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
3 نتیجه برای نیما یوشیج
کامران احمدگلی، ادریس رنجی، سال 23، شماره 79 - ( 11-1394 )
چکیده
زمانه، زندگی، اشعار و نظریههای انتقادی و ادبی ویلیام وردزورث، طلایهدار جنبش رمانتیک در ادبیات انگلستان، و نیما یوشیج، که در دورهای از زندگی شاعری رمانتیک شمرده میشود، شباهتهای بسیاری دارند. هر دو شاعر در زمانه انقلاب و آشوب زیستند و به سهم خود بر سنتهای ادبی غالب در کشورشان شوریدند و تلاشهای آنان انقلابی در شعر و نظریه ادبی به وجود آورد. این مقاله با نگاهی به اصول اثباتشده جنبش رمانتیسم به مشخصکردن پیشزمینههای مشابه زندگینامهای، اجتماعیـ اقتصادی و فلسفی دو شاعر پرداخته و سپس به بررسی نزدیکیهای نوسازی دو شاعر در نظریه و عمل میپردازد. در این کار رویکرد دو شاعر به مفاهیمی مانند شعر و شاعری، محتوا، زبان، احساسات و عواطف و جامعه تحت بررسی قرار میگیرد و مشخص میشود که دو شاعر با تأثیرپذیری از زمانه خود و تحولات تاریخی در عصر انقلابهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی موفق به انقلاب در شعر و نظریه انتقادی کشورشان شدند. این انقلاب عبارت بود از درک مفاهیم نوین عصر و بیان آنها با شکلی تازه که سرآغاز شعر "مدرن" در انگلستان و شعر "نو" در ایران قلمداد میشود.
رؤیا رضایی، محمدامیر مشهدی، حمیدرضا شعیری، عباس نیکبخت، سال 25، شماره 82 - ( 6-1396 )
چکیده
گفتمان عرصهای برای تولید معناست و پادگفتمان بهکارگیری ترفندها و شگردهایی از جانب گفتهپرداز درجهت حمایت، ترمیم، تعدیل، تأیید، توجیه و تضمین گفته است. در اینپژوهش، با استفاده از روش توصیفیـتحلیلی، ضمن تبیین کارکرد پادگفتمانها در برقراری ارتباط و نقش آن در فرایند تولید و تداوم معنا، مصادیقی از نامههای نیما یوشیج تحت بررسی قرار میگیرد تا با رویکرد نشانهـ معناشناختی، نشان داده شود که نیما در نامههایش چگونه ازطریق پادسازی، عناصر معناساز را بهکار میگیرد تا بر جنبههای ایجابی گفتمان خود تأکید کند، گفتمانش را توجیه کند، استحکام معنایی آن را بالا برد و از این راه باور مخاطب را افزایش دهد و او را متقاعد سازد. نتایج این پژوهش، مبین آن است که نیما بهکمک این هالهسازیهای گفتمانی، همواره درپی برجستهسازی زبان خود و ایجاد تحکیم و تداوم معنا در گفتههای خویش است.
ندارد ابراهیم حسنکلو، ندارد رضا چراغی، سال 32، شماره 96 - ( 2-1403 )
چکیده
جدال بر سر نظریه ادبی و شعر نیما سابقهای طولانی دارد. منتقدان ادبی هرکدام از ظن خود یار نیما شدهاند و تفسیر مخصوصی از او ارائه دادهاند. مسئله این پژوهش بازخوانی انتقادی آرای پورنامداریانِ دهه هفتاد و براهنی، در جایگاه نمایندگان نقد دانشگاهی و غیردانشگاهی، خواهد بود. این پژوهش نشان داد که پورنامداریان و براهنی گاه در فهم خود از نیما دچار افراط شدهاند. نتیجه آنکه پورنامداریان علیرغم تلاش برای فهم نو از نیما همچنان گرفتار سنّتهای کلیشهای نقد ادبی است که باعث میشود شعر نو را ذیل شعر سنّتی تعریف کند. در سوی دیگر نیز براهنی از فرآیند تاریخی نظریهپردازی و شعر نیما غفلت کرده، در بعضی آرای خود به افراط گراییده و از بحرانی خبر میدهد که در شعر دهه هفتاد به بعد شاهد آن هستیم. بهعبارتی، سنّت و مدرنیته در آرای این دو منتقد بهوضوح سر ناسازگاری با هم دارند. پورنامداریان میخواهد شعر مدرن را با نقد سنّتی بیامیزد و براهنی در نقد خود دچار جزماندیشی میشود.
|
|
|
|
|
|