در این مقاله، از خلال بررسی و خوانش وانوسازانه۱ داستان «وداع» بهقلم جلال آلاحمد، از مجموعه داستان سهتار، به نقد نخبهگرایی در اندیشه روشنفکران ایرانی دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی پرداخته خواهد شد. این خوانش وانوسازانه با تأکید بر نگاه فیلسوف فرانسوی، ژاک دریدا، انجام میشود و ازحیث روششناختی مبتنی است بر روش هشتمرحلهای دیوید بوژه، که بهعنوان نوعی استراتژی تحلیل انتقادی پسامدرن در مواجهه با روایتْ مورد استفاده قرار میگیرد. روش بوژه این گامها را دربرمیگیرد: جستوجوی دوگانگی، بازتفسیر سلسلهمراتب، کشف صداهای یاغی، برملاسازی سویه دیگر روایت، نفی پیرنگ، یافتن استثناء، ردگیری بین خطوط، و سازماندهی مجدد روایت. بهنظر میرسد بتوان با بهرهگیری از این روش و اتخاذ منظری وانوسازانه در خوانش داستان موردنظر از جلال آلاحمد، دستآخر به روایت نوپدیدی دست یافت و ازخلال آن به نقد دیدگاه نخبهگرایانه سوژه روشنفکر ایرانی در این دو دهه پرداخت. کوشش محققان درجهت فراتررفتن از فردی به نام آلاحمد و نزدیکشدن به سوژه آلاحمد در مقام یک روشنفکر است، سوژهای که در زمانه و زمینه خاصی به عرصه برکشیده شده و آثاری را تولید کرده است. یافتهها نشان داد که این سوژه روشنفکر، با بازتولید روابط فرادست/فرودست، خود را در جایگاه فرادست نشانده و با تکیه بر خرد مدرن، و بدون درک روابط وجودی فرودستان، به نمایندگی ایشان پرداخته و تلاش کرده است به آنچه رسالت روشنفکرانه خویش مینامد جامه عمل بپوشاند.