شیدا دیبائی، مسعود جان بزرگی، مسعود عارف نظری،
دوره ۳، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۸۸ )
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی ارتباط دوسوگرایی و کنترل هیجانی مادران و اضطراب کودکان و نوجوانان مبتلا به سرطان و نقش تعدیلکنندگی جنس کودکان پرداخته است. این پژوهش از نوع مطالعات همبستگی است و جامعه مورد نظر شامل کودکان و نوجوانان ۸ تا ۱۷ ساله مبتلا به سرطان میباشد (بستری و غیر بستری) که به بیمارستانهای تخصصی کودکان (۶ بیمارستان) در شهر تهران، از آبان ۸۷ تا خرداد ۸۸ مراجعه نمودهاند و همگی در مرحله فعال درمانی قرار داشتند. روش نمونهگیری بر اساس نمونه در دسترس است که تعداد ۱۰۲ کودک و نوجوان (۵۶ پسر و ۴۶ دختر) و مادرهایشان حاضر به همکاری شدند. در این پژوهش از «پرسشنامه کنترل هیجانی» و «پرسشنامه دو سوگرایی در ابرازگری هیجانی» برای مادران و «مقیاس تجدید نظر شده اضطراب آشکار کودکان و نوجوانان» برای کودکان و نوجوانان، استفاده شده است. تحلیل دادهها نشان داد، کودکانی که مادرانشان دو سوگرایی هیجانی بیشتری داشتند، اضطراب بیشتری نشان دادند. اما رابطه معناداری بین کنترل هیجانی مادر و اضطراب کودک مشاهده نشد. همچنین، نتایج تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی نشان داد که دو سوگرایی و کنترل هیجانی مادر تغییرات اضطراب کودک را تبیین نمیکنند؛ اما جنس کودک مبتلا به سرطان در رابطه بین اضطراب کودک و دوسوگرایی و کنترل هیجانی مادر نقش تعدیلکننده دارد. به نظر میرسد، جنس کودک در رابطه دو سوگرایی و کنترل هیجانی مادر با اضطراب کودک، در کمیت و کیفیت حمایت عاطفی که کودک درک میکند، اثر میگذارد و این احتمالا منجر به نوع سازگاری کودک با سرطان و اضطراب زیاد یا کم میشود.
مسعود جان بزرگی، احمد علی¬پور، ندا گلچین، مژگان آگاه¬هریس،
دوره ۴، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۸۹ )
چکیده
پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی درمانگری شناختی رفتاری گروهی بر شدت درد و سلامت روانی بیماران مبتلا به کمردرد مزمن انجام شده است. روش این پژوهش از نوع مطالعههای نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل است. به طوری که از میان کلیه زنان مبتلا به کمردرد مزمن مراجعهکننده به بیمارستان امام خمینی و یک مطب خصوصی در شهر تهران در سال ۱۳۸۹، تعداد ۳۰ آزمودنی زن با میانگین سنی ۳۳ سال و ۷ ماه (دامنه سنی ۴۵- ۲۰) که دارای نمرات بالای ۴۵ بودند به طور تصادفی انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه مساوی ۱۵ نفره جایگزین شدند. آزمودنی های هر گروه به کلیه گویههای پرسشنامه سلامت عمومی و مقیاس ناتوانی کمردرد کبک در دو وهله قبل از مداخله و پس از مداخله پاسخ دادند. پس از اجرای ۱۲ جلسه مداخله شناختی رفتاری گروهی، نتایج حاکی از کاهش معنادار شدت کمردرد و همچنین افزایش سلامت روانی آزمودنیها بود. با توجه به یافتههای فوق میتوان گفت درمانگری شناختی رفتاری گروهی با تأثیر روی مکانیزمهای درگیر در نوروماتریس درد ملزاک و به واسطه تغییر سازههای روانشناختی میانجی درد به بهبود مؤلفههای زیستی- روانی منجر میشود. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آموزش درمانگری شناختی رفتاری گروهی میتواند به عنوان مداخله سودمندی در جهت تعدیل شدت درد و بهبود سلامت روانی مؤثر باشد.